رمان قلب سوخته
معرفی رمان قلب سوخته :
رمان قلب سوخته به قلم مریم پیروند سرگذشت دختری هست که پدر و مادرش توی بچگی از هم جدا شدن و در عین تنهایی در بین جمع خانواده پدرش، کاملا شجاع و جسور به بار میاد، تا اینکه رازی از گذشته برملا میشه و واقعیتِ زندگی پدر و مادرش رو براش عیان میکنن.
رمان قلب سوخته در سال ۱۴۰۱ از اپلیکیشن باغ استور منتشر شده است.
مقدمه رمان قلب سوخته :
همه میگن اون مرده….
یه مردهی بی رحم و بی احساسه.
خیلیا معتقدن قلبش هم توی اون آتیش سوخته و هیچ قلبی برای پیشکش کردن به عشق و احساسِ طرف مقابلش نداره.
بخاطر من توی آتیش سوزی بدنش و صورتش سوخت.
صورتش رو جراحی کرد ولی بدنش…
مهنا میگه اون خیلی ترسناکه و همه از بدنِ نقصدار و سوختهش هراس دارن.
اما تنها منم که اونو با باطنِ زیباش میشناسم.
چون به همون اندازه که اون ازم دوری می کنه، من بیشتر عاشقش میشم.
حتی عاشقِ بدنِ سوختهش…
خلاصه رمان قلب سوخته :
کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثهی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهاردهسال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه میسوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمیکنه…
چون یه حس پدرانه به صدف داره و رفتارهای صدف رو ناشی از وابستگی و جبرانِ محبتش میبینه، در حالی که درون قلبِ خودش برای این موجودِ شیطون چیزهایی هست که خلافشون رو به صدف نشون میده.
مقداری از متن رمان قلب سوخته :
دستم کنار سینی خشک شد و میون طاقِ درهای بازِ هال، بیبی رو دیدم که داشت لباسهای خشک رو از سرِ بند جمع میکرد.
با حرص لیوانِ دیگهای توی سینی گذاشتم… مگه به حالِ اون فرقی داره من لباسهای خصوصیم رو روی بند بذارم !
اصلا از عمد میذارم تا ببینه، بذار بیبی هر چقدر دوست داره بهم بگه بیحیا…
توی این خونه اون کسی که دیده نمیشه منم و وسایلم.
سینی رو روی میز گذاشتم و از آشپزخونه بیرون رفتم.
فکرم بیاختیار کشیده شد به دیشب و اون تماسِ تلفنیِ مزخرفش.
صدای ریزِ یه دختر رو شنیدم که از توی موبلیلش به گوشم میرسید.
بخاطر اون سفرهی شام رو ترک کرد و یک ساعت توی حیاط باهاش گفتگو میکرد.
بدون اینکه بفهمه از حرصِ اون چقدر جلیز ولیز زدم و منفجر شدم.
شام رو با صدای خندههای بلندش کوفتم کرد، با حرف زدنش، عزیزم گفتنهاش، فقط حرص و جوش خوردم، عصبانیتم رو سرِ ظرفها خالی کردم و موقع ششتنشون اونقدر سروصدا راه انداختم که بیبی با حرص گفت:
” چته، نمیتونی بشوری، بذار خودم میشورم، چرا با ظرفها دعوا داری”
حتی بیبی هم فهمید خونم به جوش اومده، چون میدونه، من برای اون و عشقش، چه تبِ تندی توی تنم دارم.
اما اون…
لاقید از منو خشمم و شببخیری که زودتر از هر شب بهشون گفتم، با اون ورپریده حرف زد و خم به ابروش نیومد، چقدر از درون ناراحتم.
صبح هم با همون صورتِ جدی و محکمش صبحونهش رو خورد و سریع از خونه بیرون رفت.
حتی به اخم و تخم و سردیم توجهی نشون نداد.
لباسهارو با غرولندِ بیبی از دستش گرفتم...
چشم غرهای بهم رفت و زیر لب گفت ؛
– سلیطه.
با خندهی شیطانی به طرفِ اتاقم رفتم… اما در لحظهی آخر فکرِ خبیثی باعث شد برگردم و یکی از شورتهای توری و فانتزیم رو کنار اتاقش بندازم تا مثلا وانمود کنم موقع بردنِ لباسها به اتاقم از دستم افتاده.
اتاقِ منو اون کنار هم بود و اتاقِ بیبی بخاطرِ این دو پلهی کوتاه که نسبت به پذیرایی بالاتر بودن، ته راهرو قرار داشت.
لباس زیرم رو انداختم کنار در اتاقش و با لبخند به اتاقم رفتم و اونارو روی دراورِ گذاشتم تا اگر اتفاقی وارد اتاقم شد متوجه بشه لباسهای شسته شدهم رو جمع کردم که اون از بینشون اونجا افتاده.
چند دقیقه بعد بیبی صدام زد :
– صدف بیا بیرون، کاوه اومد، بیا سفره رو بچین بچه گشنهست.
– اومدم بیبی.
توی آینه به خودم نگاه کردم تا ظاهرم رو چک کنم…
موهای فرم رو کمی افشون کردم و یه طره کنار صورتم گذاشتم، چون حس میکنم با این کارم اعتماد بنفسِ بیشتری پیدا میکنم.
همه میگن ظاهرم شبیه مامانمه… مامانی که من هیچوقت ندیدمش و فقط لای آلبوم عکسهای بیبی، چندتا عکس ازش دیدم.
منو که به دنیا آورد سه سال بعد بخاطر خیانتِ بابام طلاق گرفت و ترکمون کرد… دو سال بعد هم بابام فوت کرد و همه گفتن آهِ منیژه بود که دامنگیرِ بابات شد، اما مامان بعد از اون هم برنگشت و بعدها که بزرگتر شدم، بیبی حقیقتِ این ماجرارو برام تعریف کرد.
بهم گفت بابات خیانتکار نبود، به مامانت خیانت نکرد، اون بود که به بابات خیانت کرد، بسطام روش نبود به کسی بگه زنش بهش خیانت کرده، فقط خودمون میدونستیم، راضیش کردیم به طلاق، اونم ورداشت بعد طلاق سریع با دوست پسرش ازدواج کرد و رفت، باباتم به همه گفت خودم خطا کردم منیژه که فهمید کارمون به طلاق کشید.
وقتی اینارو فهمیدم ازش بدم اومد در حالی که قبل از این ماجرا عاشقِ مامانم بودم و چقدر دلم به حالش میسوخت که بابام بخاطر خودخواهیاش دلش رو شکسته.
اما بعدها وقتی متوجه شدم بابام چه مردِ شریف و خوش قلبی بوده که حتی حاضر نشده خیانتِ مامانم رو پیش دیگران جار بزنه، از مامان و کارش و حتی زیباییِ خودم با این چشمهای روشنی که بزرگترینِ مشخصهی چهرهی مامانم بودن، بدم اومد.
از رنگِ سبزشون متنفرم… حتی بیبی هم ازشون متنفره، هر وقت بهش زل میزنم انگار که اونو به قدیم و خاطراتِ گذشته میبرن، با عصبانیت بهم میگه:
” واسه چی عین گوسفند زل زدی بِم، درد بگیره اون چشای بیصاحبتو، زل نزن بِم بدم میاد”
میخواستم چشمام رو با یه مدادِ مشکی تیره کنم ولی اینجوری براقیتشون بیشتر میشد.
پس بیخیالش شدم و وقتی از اتاقم بیرون رفتم، چشمم به اون شورتِ توری مشکی افتاد که کنارِ درِ اتاقِ کاوه دلبری میکرد….
خندهم گرفت، به آشپزخونه که رفتم و شربت رو از یخچال در آوردم، اونم ماشینش رو پارک کرد و درِ هال رو برای ورودش باز کرد.
بیبی سریع به پیشوازش رفت و مثل همیشه قربون صدقهش رفت…
همیشه اونو بیشتر از من دوست داره و اینو واضح بهم نشون میده.
گاهی به این شک میکنم نکنه فکر میکنه من تخمِ حرومیِ مامانمم و دخترِ واقعیِ پسرش نیستم که اینجوری باهام بدخلقی میکنه.
شایدم بخاطر اون حادثهی آتشسوزی ازم متنفره و مثل کاوه منو مقصرِ مرگِ عمو میدونه.
زیر قابلمههای غذا رو خاموش کردم و خودمم طبق معمولِ همیشه به پیشوازش رفتم.
کیفش رو کنار کمدِ جاکفشی گذاشت و صندلهاش رو پوشید و بدون نگاه به من، به اشتیاقِ بیبی لبخندی زد و پیشونیش رو بوسید.
نمیشه یکی از اون بوسه هارو به منم بده وقتی میدونه منم مثل بیبی یا شاید حتی بیشتر از بیبی عاشقشم؟
بی بی رو که رها نیم نگاهی به من انداخت… کمرم رو صاف نگه داشتم تا باریکیِ اندامم به چشمای مردونهش دیدنیتر جلوه کنن.
اما دریغ… یه نگاه کوتاه و خیلی زود به جهت مخالفم پیچید.
ناامید از اون و رفتارهاش، به میز اشاره کردم:
– ناهارو بکشم یا…
نذاشت یایِ جملهم ادامه داشته باشه:
– اول دوش میگیرم.
نحوه تهیه و مطالعه رمان قلب سوخته :
دانلود رمان قلب سوخته اثر مریم پیروند، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:
بیوگرافی مریم پیروند :
مریم پیروند هستم، متولد ۱۳۶۷ و ساکن استان خوزستان و متاهل. نوشتن رو در سال ۱۳۹۵ شروع کردم ولی بعد، با استقبال و تشویق دوستان سعی کردم به طور جدیتری نوشتن رو دنبال کنم. امید به اینکه از خوندن آثارم رضایت کافی رو داشته باشید.
آثار مریم پیروند :
رمان تکرار آغوش – مجازی رایگان
رمان دوهمراز – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان شروع دیوانگی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان سیاه نمایی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان عشوهگر ۱ – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان عشوهگر ۲ – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان زوال – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان شعله های سوزان – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان شور عشق – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان معجون – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نوازشم کن – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان خواب و بیدار – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان آن شب – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان ژالین – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان اسارت بیپایان – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان من تو – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان قلب سوخته – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان حس اشتباه – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان در – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان یاس – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان راه سبز – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان خاموشی – در دست چاپ