رمان ابریشم نخ کش

بازدید: 5 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 28 مهر 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۶:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان ابریشم نخ کش

معرفی رمان ابریشم نخ کش :

رمان ابریشم نخ کش با دقت نکات فنی شخصیت اصلی داستان رو به نمایش گذاشته و خیلی با زکاوت درد و رنج های دختر داستان رو به صورت ماموس به تصویر کشیده.
در رمان ابریشم نخ کش دریا دلنواز دربندی میزان زیادی عاشقی رو با درد ترکیب کرده و مخاطب رو با این احساسات دست به گریبان میکند.

 

مقدمه رمان ابریشم نخ کش :

جانا!
مرد روزهای گذشته نه چندان دورم
دور که می شوی نزدیک میشوم!
ابریشم تنیده از نفس هایت بر قلبم
نخ کش میشوند.
پاره اما نه!
آن سرش به پاشنه پای تو
این سرش، هنوز بر گوشه ی قلب من گیر!
دور که می شوی نخ کش میشود
نزدیک میشوم!

 

خلاصه رمان ابریشم نخ کش :

دختری که برای به دست آوردن عشق قدیمی و خاک خورده ی خودش دوباره وارد عرصه عاشقی میشود اما همه چیز بعد از گذشت سالیان عوض شده و او باید تلاش متفاوتی از سربگیرد. تلاشی که پای نفر سوم را به داستان عاشقیش باز میکند اما…

 

مقداری از متن رمان ابریشم نخ کش :

-می خوای برات رنگش کنم؟ یه رنگی میذارم که خیلی تابلو نباشه. الان بیشتر مردا موهاشونو رنگ میکنن.

هر چه میگفتم فقط میخندید و سر تکان میداد.

-بذار افسانه جون بیاد با این سر و شکل ببیندت دق میکنه، دیگه واقعاً شبیه پدرت، شدی حاج ا احمد.

«حاج احمد» را طوری به زبان آوردم که احمد بیشتر از قبل به خنده بیفتد.

-تو اگر جلوی افسانه منو احمد صدا نزنی مشکلی پیش نمیاد.

-مطمئنی ؟!

سر تکان داد و دستانش را روی میز گذاشت.

-آره.

-برای همینم این چند سال تا تونستی عکس سیاه و سفید از خودت تو تلگرام و اینستا گذاشتی؟!

اینبار مانند یک بمب با خنده هایش آشپزخانه را منفجر کرد.

به لبخندی کوتاه بسنده کردم و برای هر دویمان چای ریختم. از کیکی که دیشب پخته بودم برایش توی بشقاب گذاشتم.

-افسانه و پدرت کجان؟ مسافرت؟

تکه ای از کیک را توی دهانم ،گذاشتم، مزه اش فوق العاده بود!

-نه، حنابندون فرزانه دختر عمومه منم اونجا بودم ولی خسته شدم زودتر برگشتم.

اوهومی گفت و چنگالش را توی کیک فرو برد.

-خودم پختم عالی شده.

به لب و دهنش حالت نامناسبی داد و چنگال را رها کرد.

-پس خوردن نداره فکر کردم کار افسانه ست.

بشقاب را به سمت خودم کشیدم.

-نخور خودم میخورم.

یکی از دستانش را خم کرد و زیر چانه اش گذاشت.

-عوض شدی!

برایم اهمیتی نداشت اگر احمد بعد از شیش سال مرا میدید و این حرف را میزد نباید خیلی تعجب میکردم توی این چند سال هر کسی که مرا دید همین جمله را گفت و مدام پرس و جویم کرد که چی شد و چطور شد!

همین مهمانی بودند کسانی که بعد از چندمین بار در این سالها مرا می دیدند؛ اما هر کدامشان مدام سوالهایی می پرسیدند که بیشتر بهمم می ریخت.

-من که این سالها از خودم برات عکس ،فرستادم، فکر نمیکنم دیگه لازم باشه حرفهای بقیه رو برام تکرار کنی.

بشقاب کیک را از زیر دستم کشید و به همراه استکان چایی که برداشته بود، تکیه ای از کیک را در دهان گذاشت به ناخن های بلند و لاک تیره ای که زده بودم خیره ماندم.

-تو عکسات فقط کاهش بیست و پنج کیلویی وزنت مشخص بود و بلندشدن موهات من منظورم از عوض شدن ظاهرت نبود.

-ولی تو عوض شدی احمد ظاهر تو میگم.

خنده ای کوتاه سر داد و لیوان چای را بالا برد و قبل از خوردن گفت:

-ولی اونی که پیر شده تویی نورا.

خنده روی لبم ،ماسید پس هنوز یادش مانده بود.

-ازم نپرس چی شد و چی نشد بهتره تا همون جایی بدونی که میدونی.

با لبخند سری تکان داد و ادامه حرف را نگرفت.

-خوشمزه ست، بازم داری؟

با ناراحتی پرسیدم:

-شام نخوردی؟

لیوان چایم را از مقابلم برداشت و به صندلی تکیه داد.

-چرا ولی خب این خیلی خوشمزه بود.

پس شام نخورده بود. لیوان چایم را با تکه کیک دیگری خورد.

-تو چه خبر؟ کار، درس. ازدواج؟

خنده ای خسته سر داد:
-کار که عالی. درسم که تموم، ازدواجم، حوصله ورق بازی ندارم.

-تعبیر جالبی از ازدواج بود!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ابریشم نخ کش :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی دریا دلنواز دربندی :

خانم دریا دلنواز دربندی ۳۳ ساله در رشته ی طراحی فرایند کارشناسی ارشد خورد را گرفتند ایشان اولین آثار خود را در سایت نود و هشتیا به ثبت رساندند بیشترین سبک انتخابی ایشان عاشقانه و اجتماعیست.

 

رمان های دریا دلنواز دربندی :

رمان ابریشم نخ کش _ انتشارات علی

رمان شهر زیبا _ انتشارات علی

رمان کنعان _ انتشارات علی

رمان مهکام _ انتشارات علی

رمان عقاب بی پر _ در دست چاپ

رمان سرپناه _ در دست چاپ

رمان خدانگهدارم نیست _ در دست چاپ

رمان دوران بی مهری _ انتشارات شقایق

رمان آخرین پر سیمرغ _ انتشارات شقایق

رمان ازت دورم اما دلم روشن _ در دست چاپ

رمان سادگی های دلم _ مجازی

رمان مرد قد بلند _ مجازی

رمان ماهیماه _ مجازی

رمان گاهی دست ما نیست _ در دست چاپ

رمان ویار _ در دست چاپ

رمان سیاه سرفه _ در دست چاپ

رمان قرص آرام بخش _ در دست چاپ

رمان چشم زخم _ در دست چاپ

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها