رمان با سنگ ها آواز می خوانم

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 11 شهریور 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۶:۳۴ بعد از ظهر
دانلود رمان با سنگ ها آواز می خوانم

معرفی رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

از نکته های مهم رمان با سنگ ها آواز می خوانم شخصیت پردازی ها قوی و همراه کردن مخاطب با داستان است. نمی توان گفت که این کتاب یک موضوع فوق هیجانی دارد اما کشش قلم مائده فلاح به همراه پیرنگ قوی داستان باعث می شود تا مخاطب با اشتیاق زیاد داستان را تا انتها دنبال کند.
قسمت ادب و هنر روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۹۷، برای انتخاب رمانهای برتر اقدام به نظرخواهی از پنجاه نویسنده کرد تا ۲۰ رمان برتر امسال را انتخاب و معرفی کنند.
بر اساس این نظرخواهی، رمان «به ساز دلم» نوشته پروانه شفاعی (نشر شادان) با بیست رای در رتبه نخست، رمان «هورا» نوشته کاملیا کوشش (نشر علی) با نوزده رای در رتبه دوم و رمان «با سنگ ها آواز می خوانم» نوشته مائده فلاح (نشر صدای معاصر) با هجده رای،در رتبه سوم قرار گرفتند.
رمان با سنگ ها آواز می خوانم در سال ۱۳۹۷ از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است و اکنون چاپ هجدهم این رمان در اختیار عموم قرار دارد. تعداد صفحات این رمان ۸۵۰ می باشد.

 

مقدمه رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

ما چون برف و بنفشه ایم!
در کنار هم بودنمان، همان قدر متضاد و دور از ذهن است.
من بنفشه ام که در تمام فصل های خدا گل می دهد.
این بار در سرد ترین و برفی ترین فصل قلبت گل خواهم داد!
معجزه ی عشق را دست کم نگیر؛
من باور دارم اگر با گل عشق در قلبت رخنه کنم
سردی برف هم من را از پا نمی اندازد.
“دلربا”
تقدیم به روح پدر و مادر عزیزم.

 

خلاصه رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

مرگ مشکوک یاشار باعث می شود برادر او یزدان بعد از سال ها به ایران برگردد تا پی به ماجرا مرموز قتل برادرش ببرد. مارال سالهاست به عنوان طراح پارچه در کارخانه نستاجی شیوا مادر یاشار و یزدان کار می کند. کارخانه ای که رازهایی مهم در پس خود دارد. سروش، پسرعمه ياشار كه متوجه رابطه ای بین مارال و ياشار شده بود مارال را متهم به قتل مي‌كند اما با تحقيقات پليس، مارال تبرئه مي‌شود اما یزدان باز هم به همه چیز مشکوک است تا اینکه….

 

مقداری از متن رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

دستانش را به زیر بغل برده و پایش را به نرده تکیه زد.حیاط روشن تر از هر شب دیگری بود و این برای ماهی بود که امشب عهد کرده تا بیشتر نورافشانی کند. به سنگریزه های حیاط زل زده و جای پای دخترک مومشکی را به وضوح روی آن ها دید.

دویده بود، کل مسیر حیاط تا در را دویده بود. امشب هم مثل همیشه موهایش را از وسط فرق باز کرده و دو طرف صورتش رها کرده بود؛ البته منظم تر و دقیق تر از همیشه دقیق تر از زمانی که در نساجی او را می دید. فقط یکبار به رژ قرمزش گیر داده بود، بعد آن دیگر ندیده بود رژ قرمزبزند. این دختر محتاط می توانست ربطی به یاشار داشته باشد؟ می توانست آن قدر بد باشد که به مردی با شرایط یاشار دل ببندد؟ دختری که حتی از زدن رژ لب قرمز بعد از آن پرهیز کرده بود،چطور می شد که به دیدن رابطه ای بین او و یاشار فکر کرد؟

***

دوباره به صفحه‌ی تلگرامش رفتم، باز هم آخرین بازدیدش مربوط به یک‌ماه پیش بود، عکس‌های پروفایلش را از نظر گذراندم و باز هم مجبور شدم از جا بلند شوم و دستمال کاغذی را از روی میز بردارم.

کاش دوباره بچه دار می‌شد و زندگی خوبی داشت، حتی اگر قرار بود هیچ وقت همدیگر را نبینیم و من او را دوست نداشته باشم. راضی بودم که بچه داشت و با همسرش خوش بود. عکس ها را با سرعت رد کردم و این کار کوچکترین تأثیری در کم کردن شدت اشک‌هایم نداشت، مطمئن بودم این غم با تمام حجم اولیه اش روی قلبش سنگینی می کند و این دانستن باعث می‌شد من هم برایش غمگین شوم.

***

از سرما در خودش جمع شد، اما خواستار این سرما هم بود. پیراهنی به تن نداشت و طبیعی بود که سرما بیشتر از همیشه اذیتش کند. تاریکی هوا دستخوش بازی‌های نور شده و خیلی هم همه‌چیز سوت‌وکور نبود. شب و تاریکی زیر سوال رفته بود! با صدای باز شدن در بالکن لحظه‌ای به عقب برگشت و این بار دیگر نخواست خودش را اذیت کرده و لبخند زورکی بزند. تنها یک نگاه بی‌تفاوت نصیب زن شد.
زن خودش را به او نزدیک کرد. دستش را روی شانه‌هایش گذاشت، کاملا نامطمئن و بی‌اراده این کار را کرد:
-می‌دونم خیلی بد بود، یعنی چیزی در حد افتضاح! –
می‌دونم داری اذیت می‌شی.
به سمت زن برگشت و دست از نگاه کردن به شهری که روز و شبش یکی شده بود، برداشت:
-چیزی که داره من رو اذیت می‌کنه این نیست که خیلی بد بوده، اینه که تو هیچ تلاشی نمی‌کنی برای خوب شدن این چیز بد! زن دستان سستش را آرام از روی بازوانش پایین آورد. دور زد و خودش را به مقابلش رساند:
-دلیل همه ی اینا رو می‌دونی، روزهای خوبی نداشتم، آخرین چیزی که برام مهمه، اینه که از زندگی باید لذت برد.
نگاهش را به سرشانه‌های زن داد، شاید اشتباه از او بود که همان لذت و تازگی اولین‌هایی را که با او تجربه کرده بود، می‌خواست.
-این روزها فقط مختص تو نبود، منم داشتم، بیشتر از تو، بدتر از تو، تلخ تر از تو…

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان با سنگ ها آواز می خوانم :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مائده فلاح :

مائده فلاح متولد ۱۳۶۴ در شهرستان لاهیجان می باشد. او متاهل است و صاحب دو فرزند می باشد.
مائده فلاح زمانی که اولین رمان خود را می نوشت هرگز به چاپ کتابش فکر نمی کرد…او رمان خود را به صورت مجازی در اختیار علاقه مندان قرار می داد. بعد از شروع رمان دومش و جذب مخاطبان به این رمان یکی از دوستانش پیشتهاد چاپ کتاب هایش را که تنها دو عنوان بودن به او داد.
او بسیار به حرفه اش علاقه دارد و با وجود قلم قوی و توانایی اش در نوشتن مشتاق به شرکت در کلاسهای داستان نویسی است. مائده فلاح تا کنون پنج رمان خود را به اتمام رسانده و ششمین رمان نیز در دست نگارش است.

 

رمان های دیگر مائده فلاح :

رمان سهم من از عاشقانه هایت – انتشارات شقایق
رمان همان تلخ همیشگی – انتشارات شقایق
رمان خیال ماندنت را دوست دارم – انتشارات شقایق
رمان کنار نرگس ها جا ماندی – انتشارات صدای معاصر
رمان برای مریم – انتشارات صدای معاصر
نخ به نخ دود می کنم شب را – انتشارات صدای معاصر
وان شات بلندتر بگو دوستم داری – فایل مجازی و رایگان
رمان به رنگ شیطان – فایل مجازی و رایگان
رمان نخل هایی که ایستاده مردند – فایل مجازی و رایگان
رمان نیل و قلبش – آنلاین و در حال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها