رمان بونسای تخس
معرفی رمان بونسای تخس :
موضوع اصلی رمان بونسای تخس نوشته ی لیلا محمدی روایت دختــری است که بیست سال با عنوان اسی و پسر لات محل بزرگ شده و تنهاییهاش رو به دوش کشیده.
اما دست روزگار اون رو سر راه مردی قرار میده که مثل پتکی دختــر بودنش رو روی سرش آوار میکنه… دختری که بیست سال به اشتباه با جنسیت و شناسنامه و صدای کلفت پسرانه زندگی کرده و حالا با مرگ باورهاش روبرو میشه و…
خلاصه رمان بونسای تخس :
رمان بونسای تخس به قلم لیلا محمدی یک رمان طنز است. اسی کسی که سالها صداش رو کلفتتر و زور بازوهاش رو بیشتر کرده تا مثل بقیه رفیقهاش سیکسپکدار بشه اما با اومدن سراج پسر دورهگرد مذهبی متوجه میشه که به جای سیکسپک باید روی دلبری و عشوههای دخترونهش حتی روی سایز سینه و باسنش کار کنه چون اون تنها کسی بود که فهمید سالها بدون این که خودش بدونه دختــره و به اشتبــاه پسرونه زندگی کرده!
مقداری از متن رمان بونسای تخس :
دستتو غلاف کن
نیشخندی مضحک روی لبش نقش میبنده و صدای نکرهش توی گوشم میپیچه
– اینا طبیعی همچین مالین یا زیادی ورز دادن اینجوری شده؟
دستش که روی باسنم بود رو کنار زدم و خیره به چشمهای زاغش سرسختانه کلمات رو توی صورتش کوبیدم.
– راتو بکش برو تا نگفتم رفیقام بریزن سرت و ورزت بدن اشتب اومدی لندهور
به صورت خیلی مشمئزکنندهای نزدیکم میاد و کمرم رو با قلدری سمت خودش میکشونه بدتر از اون حالت چندشی بود که موقع حرف زدن داشت.
– شل کن پسر نیاز نیست بیای تو این گرما جعبه بار بزنی تو با ما باش خرج و مخارجتم با من.. بد چشمو گرفتی سلطان
پوزخندی گوشه لبم ظاهر میشه و به عقب هلش میدم.
هیچوقت از این که همجنس به همجنس خودش رحم نکنه و گیر بده خوشم نمیاومد.
این آدمها طبیعتا از حیوون هم پست ترند.
– گمشو برو تا آمارتو به اکبر ندادم
فکر میکردم با آوردن اسم “اکبر“ خودش رو جمع میکنه اما همین که اولین قدم رو برداشتم دستم رو کشید و با زوری که از پسش بر نمیاومدم من رو سمت خونه خرابه و کاهگلی این بیابون بی آب و علف کشوند.
باید یه حرکتی میزدم تا کار به جاهای باریک کشیده نشه.
اما چه کاری؟
من در مقابل هیکل و زور اون ، جوجه فکلی به حساب میام!
لبهای خشک شدهم رو با نوک زبون تر کردم و به باسن خودش تلنگری زدم تا از حرکت بایسته و واقعا هم این حرکت جواب داد.
خیلی سریع سمتم برگشت و با چشمهایی براق از این که به خیال خودش باهاش راه اومدم پرسید:
– چیشد پسـ…
نگذاشتم حرفش رو کامل کنه و با یه حرکت انتحاری پای راستم رو به نقطه حساس بین پاهاش کوبیدم.
صدای “ آخ “ گفتنش بلند شد و بلافاصله دستم رو رها کرد.
با رها شدن دستم تا جایی که توان داشتم دویدم و فلنگ رو بستم.
به اکبر برسم یه پدری ازش دربیارم اون سرش ناپیدا باشه مرتیکه لندهور تو بیابونی واسم رستم میشه!
راه زیادی نبود و خیلی زود به زمین درندشت گوجه رسیدم و کارگرها رو درحال چیدن گوجه دیدم ، مهمتر از اون وانت سفید و نیسان آبی رنگ متعلق به اکبر بود که نیشم رو تا بناگوش باز کرد.
نفس زنان خودم رو به اکبر رسوندم که با دیدنم داغ دلش تازه شد و تشری بهم زد.
– کدوم گوری بودی اسی؟ این همه جعبه رو به امون خدا ول کردی توله سگ؟
اخمی کردم و مثل خودش شاکی و طلبکار جواب دادم.
– اینو باید از نوچه لندهورت بپرسی که تو این بیابونی یه گوشه خفتم کرد
گره اخمش باز شد و با تعجب و صدای بلندی پرسید.
– کـــی همچین گوهی خورده؟
– همون لندهوری که امروز به عنوان راننده جدید آوردی واسم اون پشت مشتا رستم…
صدای عربدهش مانع ادامه حرفم شد.
همین بود و همین رو میخواستم این که کسی وجود دست درازی به من رو نداشته باشه.
البته که این شغل شریف همیشه کثافت کاریهایی رو به هر نحوی داشت اما من آدم این لجن کاری نبودم.
هر غلطی که میخواستن انجام بدن اما کاری به کار من نداشته باشن انقدری سمن دارم که یاسمن توش گم و گور میشه!
من بیست ساله بی خانواده اگر میخواستم تن به این کثافت کاریها بدم که از صبح تا شب برای شندرغاز پول خرجم خر نمیزدم!
کم نبودن از رفیقهای خودم که غیرت و جنم کار نداشتن و برای راحتی کار خودشون دست به تن فروشی مردهای بی وجود میزدن.
اما من مال این کارها و حرف ها نبودم و از همون اول فازم رو برای اکبر و صاحب کارهام مشخص کردم.
– کجاست اون حرومزاده؟
پوزخندی زدم و به پشت درختها اشاره کردم.
– اون پشت مشتا درحال ناز و نوازش دست بیلشه
اکبر اصلا متوجه حرفم نشد و با توپ پر به اون سمت راه افتاد.
نحوه تهیه و مطالعه رمان بونسای تخس :
دانلود رمان بونسای تخس اثر لیلا محمدی، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:
بیوگرافی لیلا محمدی :
لیلا محمدی هستم دختری که یه زمانی فقط مخاطب ساده با قوه تخیل یا همون رویاپردازی فوق العاده بود اولین رمانم رو توی سن ۱۵ سالگی خوندم و رفته رفته علاقهم به رمان طوری شد که در هفته ۱۲ رمان آفلاین رو خونده و تموم میکردم تا این که دیگه رمانی جذبم نکرد و تمام موضوعات برام کلیشهای شد اما این شروع دست به قلم شدنم نبود استارت نویسندگی من بعد از دیدن رمانایی از نویسندههای نابالغ و بچهسالی بود که با رماناشون ذهنیت مخاطبا رو مسموم میکردن چون نمیدونستن رمانای نویسندهها برای بعضی از مخاطبین الگو برای کسب تجربه هست و ممکنه هر نوشته یا داستانی رو جدی بگیرن و توی زندگی به کار ببرن و رمان میتونه تا حدودی توی تغییر یا شکل سازی شخصیت مخاطبا تاثیر بذاره پس اولین رمانم رو بعد از گذروندن دوره آموزشی مهارتهای صحیح زندگی نوشتم.
آثار لیلا محمدی :
رمان حاجی شیطون – مجازی رایگان
رمان بونسای تخس- مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور