رمان در
معرفی رمان در :
رمان در به قلم مریم پیروند سرگذشت زنی است که خیانت دیده و از همسرش جدا شده و همچنین سر گذشت مردی که از بچگی شاهد جنگ و جدال خانواده اش بوده و فرزند طلاق هست…
این دو در مسیر هم قرار می گیرن، با کوله باری از ترس های درمان نشده…
و آیا “عشق” میتونه به تنهایی راه درمان باشه؟
هدف از نوشتن رمان در نشان دادن، نتیجه ی رفتار پدر و مادر ها در زندگی شخصی و آینده فرزندان، از قبیل بحث های خانوادگی، فحاشی و طلاق، که در آینده باعث ترس و نداشتنِ اعتماد به نفس و حتی بروز مشکلات روحی و روانی در عملکرد رفتارِ فرزندان میشه.
مقدمه رمان در :
“باید کسی باشد ،
که به خواب هایت سَرَک بکشد …!
جایِ فصلها را عوض کند …
ستارهها را بچیند رویِ بالشتَت !
دردهایت را بتکاند …
ترسهایت را فراری دهد …
دست به موهایت بکشد ،
و آرام درآغوش بگیردَت و بگوید :
آرام بخواب …
بیدار که شدی ،
من اینجا هستم … !
“عادل_دانتیسم”
مریم پیروند
خلاصه رمان در :
در رمان در به نگارش مریم پیروند میخوانیم که اردوان مجد مردی که بعد از مرگِ برادر و زن برادرش حضانتِ فرزندشون رو قبول میکنه…
از این رو خانواده ی زن برادرش قصد دیدنِ نوه شون رو دارن ولی اردوان بخاطر کینه ای که از درسا، خواهرِ کوچکترِ زن برادرش داره، اونارو از دیدنِ نوه شون منع می کنه و فقط در یه صورت این اجازه رو بهشون میده که درسا با شرط هایی که اردوان پیش روش میذاره موافقت کنه….
مقداری از متن رمان در :
– باشه مامان، زنگ میزنم تو برو یه چایی چیزی بخور، از نفس افتادی از بس گریه کردی… یه زنگ میزنم ببینم چی میگه، تا بابا نیومده میگم بره پناه رو ازش تحویل بگیده.
– الان بزن… الان… بابات هی گریه می کرد، رو نداره بیاد خونه، میگه من رفتم بچهرو بیارم اون بیشرف نداد بهش…
– میزنم، میزنم قربونت برم، تو برو یه چیزی بخور تا من باهاش حرف بزنم.
نمیتونستم پیش مامان درست باهاش حرف بزنم اونم با وجود چیزهایی که اون بهم میگفت و انتظاراتی که ازم داشت.
مامان که به طرف آشپزخونه رفت، بلند شدم و گوشیم رو برداشتم ودر حین گرفتن شمارهاش رفتم توی اتاق و در رو بستم.
بوقها یکی یکی توی گوشم نشستن و کمی بعد صدای دورگه و زمختش که گفت:
– بله؟
– الو، الو اردوان…
– هوم؟ چیه؟
– بابام اومده بود اونجا؟
با مکث گفت:
– رفتن.
– پناه رو دادی بهش؟
– چرا باید بدم؟
– ما حرف زدیم با هم…
– حرف زدیم درست، مگه تو سرِ قولت موندی که من بمونم، برای چی باید بچه رو بفرستم تو خونهای که هیچکسو نمیشناسه؟ حتی اگه میخواستم بذارم بیاد، صدسال میدادم بابات بیارتش…
-منو که میشناسه، هوم؟ اینکه بابا یا مامانمو نمیشناسه به لطفِ توئه که نتونستن تو این یکسال نوهشونو ببینن.
دروغ میگه… پناه هم مامانمو یادشه، هم بابامو…
این بچه تا چهارسالگی تو بغل مامان و بابام بزرگ شده، فقط یکساله که اینجوری بیچارهمون کرده و نذاشته ببیننش…
– خب حالا که چی؟ من پشیمون شدم، نمیذارم پناه بیاد اونجا.
به هول و ولا افتادم و خفه شدم گفتم:
– اردوان، اردوان، من که گفتم میام… پس دیگه دردت چیه، یه راه گذاشتی جلو پام میگی یا میای، یا نمیذارم پناه رو ببینین… مگه چاره ی دیگهای هم دارم؟
– دیروز گفتم بیا، نیومدی.
با صدای حرصی و پر از خشم گفت… اما آروم بود، هر چند آروم بودنش رو هم دیدم، مثل طوفان میمونه که یهویی فوران میکنه.
مردمکهام رو توی حدقه چرخوندم و به بالا نگاه کردم...
اگه بخاطر مامان و بابا نبود، خودمو کوچیک نمیکردم تا این مرتیکهی روانی اجازه بده، حداقل با این بهونه هفتهای یک روز پناه رو ببینیم.
– میام… دیروز نشد بیام، ولی حتما میام من بهت قول دادم، سر حرفمم هستم.
– دیگه لازم نیست… از همون اول به راه نبودی… فرصتت تموم شد، میخواستی بیای پای حرفت میموندی… یکسال نه، شیش ماه نه، تاکِی میخواستی فکر کنی.
– تو هدفت فقط کوچیک کردنِ منه… میخوای منو…
تماس قطع شد… هنگ و عصبی به صفحه نگاه کردم و دوباره شمارهشو گرفتم.
صدای حرف زدنِ مامان هم میاومد که انگار داشت تلفنی با بابا حرف میزد و میگفت:
– فعلا دُرسا داره باهاش حرف میزنه، خدا کنه از خرِ شیطون بیاد پایین، من دیگه طاقت ندارم میخوام…
اردوان- چیه همش زنگ میزنی؟ اصلا چرا خودت نیومدی دنبال پناه، این چلغوزو فرستادی اینجا چه غلطی بکنه، من خیلی خوشم میاد ریختشو ببینم؟
منظورش فرهاد بود… هیچوقت از فرهاد خوشش نمیاد، حتی قبلترها هم این نفرت رو واضح نشون میداد…
با حرص پلک بستم و گفتم:
– بابا میخواست بیاد دنبال پناه، فرهاد هم اینجا بود، گفت میرسونتش.
غرغر ریزی کرد و جایی رفت که سکوتِ عمیقی پس زمینهاش بود
– یه لحظه وایسا…
پشت خط ایستادم و پردهی پنجرهی اتاقم رو کنار زدم…
ببین منو وسط چه مخمصه ای انداخته که نه راه پس دارم نه راه پیش…
نه میتونم از این موضوع بگذرم و چشم روی اشتیاقِ مامان و بابام ببندم، نه میتونم با پیشنهادِ اردوان کنار بیام.
اصلا اینا هم به کنار، من به خواهر قول دادم تا جون دارم مراقبِ دخترش باشم و لحظه به لحظهی نبودش رو براش جبران کنم.
اگرم اون چند ماه به من اجازه داده بود تا پناه رو ببینم و گهگاهی که خودش خونه نیست کنارش باشم، فقط به خاطر قولی بود که به خواهرم دادم.
– پناه بابایی، خوابیدی دخترم؟
صدای ریز پناه رو که شنیدم قند توی دلم آب شد…
من که برای دیدنش توی این حالم، وای به حال و روزِ مامان و بابام که یک ساله از دیدنِ این موجودِ شیرین محروم بودن.
خدا لعنتت کنه اردوان… خدا لعنتت کنه چقدر ظالمی.
– واسه چی لعنت کنه، نمیذارم بچهم بیاد اونجا.
ظاهرا زمزمهم رو بلند گفتم و اون شنید… با حرص گفتم:
– بچه ات نیست، بچه ی خواهرِ منه که تو این یک سال مارو از دیدنش محروم کردی.
– پناه بابا، خالهت پشت خطه میخوای حرف بزنی؟
ببین چه بابا بابا هم میکنه… میخواد قدرتش رو به نمایشِ من بذاره که بفهمم این مدت چه جوری نقشش رو بولد کرده.
خرخری از خنده کرد و برای حرص دادنم گفت:
– میگه نه… میبینی؟ شیش ماهه نذاشتم ببینتت، واسه توام جواب داده… دیگه یادش نمیاد خاله کیه، خالهش کی بوده…
نحوه تهیه و مطالعه رمان در :
دانلود رمان در اثر مریم پیروند، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:
بیوگرافی مریم پیروند :
مریم پیروند هستم، متولد ۱۳۶۷ و ساکن استان خوزستان و متاهل. نوشتن رو در سال ۱۳۹۵ شروع کردم ولی بعد، با استقبال و تشویق دوستان سعی کردم به طور جدیتری نوشتن رو دنبال کنم. امید به اینکه از خوندن آثارم رضایت کافی رو داشته باشید.
آثار مریم پیروند :
رمان تکرار آغوش – مجازی رایگان
رمان دوهمراز – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان شروع دیوانگی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان سیاه نمایی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان عشوهگر ۱ – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان عشوهگر ۲ – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان زوال – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان شعله های سوزان – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان شور عشق – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان معجون – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نوازشم کن – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان خواب و بیدار – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان آن شب – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان ژالین – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان اسارت بیپایان – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان من تو – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان قلب سوخته – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان حس اشتباه – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان در – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان یاس – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان راه سبز – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان خاموشی – در دست چاپ