رمان زعم زرد

بازدید: 7 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 30 بهمن 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۵:۴۲ بعد از ظهر
دانلود رمان زعم زرد از زهرا زنده دلان

معرفی رمان زعم زرد :

رمان زعم زرد به قلم زهرا زنده دلان سرگذشت افرادی است که مورد کودک آزاری قرار گرفتند.
مهم ترین پیام در رمان زعم زرد آگاه سازی مخاطبین به‌ خصوص والدین جوان، کسایی که فرزندآوری رو امری ساده و کم اهمیت می‌دونند، افرادی که نیازهای فرزندشون رو فقط به بُعد مالی خلاصه می‌کنند و به روح و شخصیتی که قراره شکل بگیره توجه‌ای ندارند.
افرادی که با اعتمادهای بی‌منطق، نگهداری از فرزندشون رو به هر کسی می‌سپرند و توجه‌ ای به کوچیک‌ ترین رفتارهای شک برانگیز فرزندشون نمی‌کنند.

 

مقدمه رمان زعم زرد :

من زاده‌ی یک توهم بودم، یک توهم همیشگی و ماندگار! توهمی که آنقدر به دورم گشت و گشت و گشت تا حسابی پوست انداختم، از او با جان و دل میزبانی کردم و در آخر با کمال رضایت جایم را به او بخشیدم.
نمی‌توانستم مقابلش سر خم کنم یا حتی برخلاف نظرش نفس بکشم؛ من همچون عروسکی در میان دستانش منتظر یک تکان خوردن، لباس عوض کردن و آواز خواندن بودم، منتظر زندگی کردن شبیه به باقی آدم‌ها!
گاهی اوقات آنقدر بد می‌شد، آنقدر بی رحم و سنگدل می‌شد که قصد جانم را می‌کرد! آخر کدام مادری دست به خفه کردن فرزندش می‌زند؟
کدام مادری پیدا می‌شود که کوچک ترین اهمیتی به فرزند دردانه‌اش ندهد؟!
من زاده‌ی یک توهم بودم؛ یک توهمِ سرد همچون برف صبحگاهی زمستان، یک توهمِ بی‌رحم همچون قاضی پول‌‌پرست و بدنام شهر،
من زاده‌ی یک توهم بودم، یک توهم پلاسیده با بوی متعفنش، یک توهم که به آخرین مرحله رسیده بود، یک زعم زرد !

زهرا زنده‌ دلان

 

خلاصه رمان زعم زرد :

رمان زعم زرد نوشته ی زهرا زنده دلان روایتگر زندگی دختری به نام ترانه است. دختری نوزده ساله‌‌ که مثل هم‌ سن‌ و سال‌ های خودش شور و شوقی برای زندگی نداره. اون توی هشت سالگی به بدترین شکل ممکن، مورد آزار و اذیت پسر عموی ده ساله‌ اش قرار گرفته و به‌ اجبار پدرش یازده سال سکوت کرده.
حالا بعد از دو سال پشت کنکور موندن و به‌ اصرار مادرش سعی می‌کنه با رفتن به دانشگاه روحیه‌ اش رو به دست بیاره و سرنوشت، سبب آشنایی ترانه با کیارش می‌شه.
کیارشی که اولش یک هم‌کلاسی معمولیه اما رفته رفته دل به‌ ترانه‌ی مظلوم قصه می‌سپره، غافل از اینکه بدونه این نزدیک شدن، متجاوز دوران کودکی ترانه رو خشمگین و حریص‌تر از همیشه می‌کنه و باعث می‌شه بدترین بلای ممکن سر ترانه بیاد، اون اتفاق چیزی جز…

 

مقداری از متن رمان زعم زرد :

هنوز لبخند نیمه جونی روی لب‌هام ساکنه و همزمان خنده های ریز ریز چند پسر به گوشم میرسه، اعتنایی نمی کنم و همین که می خوام به افکارم که فقط به امین محدود میشن بال و پر بدم صندلیم تکونی میخوره.
سرم رو از روی دفتر برمی‌دارم و نگاه اخمالودم رو به پسری که با کمال سرگرمی مشغول دید زدن من و وسایل روی میزه میندازم.
-چیه؟
این حداکثر تلاش من برای صحبت کردن باهاشه اما اون علاقه ی زیادی به کل کل کردن داره، این رو از همون روز اول دانشگاه متوجه شدم.
-مادر بزرگ کلاس، چیه چیه؟ بله ای، جانمی، چیزی!
از شنیدن لقب تمسخر آمیزش، اخمام شدت می گیرند و برخلاف ترس توی وجودم لب میزنم.
-حرف دهنتو بفهم، برو خودتو درمون کن مریض!
پوزخندی میزنه و با انداختن نیم نگاهی به بقیه ی پسرها که حس خوبی نسبت به مکالمه‌ی من و اون ندارند میندازه و رو بهم میگه:
-من خودمو درمون کنم؟ بابا تو کم داری، نه سلامی، نه علیکی، یکم بروز باش دختر… از همکلاسیات یاد نمیگیری؟ همچین حرف میزنن اصلاً آدم عشق میکنه!
یکی از پسرها اسمش رو اخطارگونه صدا میزنه و همین که میخواد چیزی بهش بگه، اجازه‌ای بهش نمیدم.
-اسکل!
با شنیدن این فحش از جانبم کمی به خودش میاد و دست به کمر میگه:
-دختره‌ی دهاتی!
پرحرص پلکی میزنم و توی ذهنم سرش رو از تنش جدا میکنم اما فقط توی ذهنم!
سکوتم رو که میبینه، جسارتش بیشتر میشه و برای زدن ضربه‌ی نهایی به شخصیتم، اون هم جلوی همه ی کسایی که چهارماهه میبینمشون و میشناسمشون، پیش‌قدم میشه.
-اسکل رو خوب اومدی ولی، قشنگ معلومه یک عمره همه دارن اینطوری صدات میکنن، بهتم میاد!
بیشتر از این نمیتونم بغضم رو ببلعم، از روی صندلیم بلند میشم و همین که میخوام مشتی به سمتش حواله کنم طلبکارانه میگه:

-اوه… اوه… بلند شدی برام؟ چه گوهی می خوای بخوری مثلاً؟
شخصی که با لحن کوبنده‌ای اسم پسر رو صدا میزنه توی فضای کلاس میپیچه و باعث سُرخوردن سریع اشک هام روی گونه هام میشه. پسر مقابلم که عقب گرد میکنه تا صاحب صدای پخش شده رو ببینه، چشم های تارم تازه میتونن شخص پشت سرش رو شکار کنن. نگاهی به من نمیندازه و رو به عارف میگه:
-تورو میخواد بخوره، سوال بعدی؟
با همین حرف عارف رو به سمت خودش میکشونه و دستش رو به سمت بازوی عارف میبره و نیمچه هلی بهش میده. عارف کمی عقب میکشه و با لحن تمسخرآمیزی رو بهش میگه:
-تو چرا فضولی میکنی بچه ژیگول؟
از شروع ترم که وارد دانشگاه ما و سوژه ی کل دخترهای کلاس شده بود زیاد نمی گذره. دخترها اینقدر پیگیر اون که دانشجوی انصرافی رشته ی هنر و دانشجوی جدید حسابداری بودند که همه توی این زمان کم به اندازه ی کافی می شناسیمش.
-من فضولی نکنم کی کنه؟ اینا که مثل گوسفند اینجا وایسادن و با توی بیشعور میخندن؟ باور کن یکم آدم باشی به کسی برنمیخوره!
عارف در جواب کیارش پوزخندی میزنه و تقریباً به سمتش یورش میبره.
-خفه شو بابا… داری درس اخلاق میدی بهم؟
نگاه از هردوشون میگیرم و با برداشتن جزوه و کیفم قصد رفتن میکنم، همزمان که از کنار کیارش که جلوی در ورودی کلاس ایستاده و با عارف دهن به دهنه رد میشم، میشنوم که با لحن قاطعی عجیب ترین حرف ممکن رو بهش میزنه.
-تو چقدر بدبختی آخه! به تو چه بقیه چطوری رفتار میکنن؟ سر دختر مردم داد میزنی که چرا مثل بقیه نیست؟ مریضی چیزی هستی؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان زعم زرد :

دانلود رمان زعم زرد اثر زهرا زنده دلان، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Zaame Zard Novel

 

بیوگرافی زهرا زنده‌ دلان :

زهرا زنده‌ دلان هستم، متولد بیست و دومین روز از آذر ماه سال ۱۳۷۸، ساکن استان گیلانم و لیسانس حقوق دارم. پررنگ‌ترین علاقه‌ی زندگی من موسیقیه و همین علاقه باعث شد بخوام از مشکلات دخترهایی که توی ایران زندگی می‌کنن و به این هنر علاقه‌مندند بنویسم. بی‌تجربه و بدون هیچ آموزشی اولین رمانم به نام آوای ستاره رو به‌صورت آنلاین و با سه هزار مخاطب در سال ۱۳۹۶ نوشتم. بعد از اتمام این رمان تصمیم بر نوشتن نداشتم چرا که از مهم‌ترین دغدغه‌ی زندگیم نوشته بودم اما با استقبال و تشویق‌های مخاطب‌ها و به‌خصوص مادرم تصمیم گرفتم این مسیر رو ادامه بدم. با دقت کردن به اتفاقات اطرافم و برای به نوشته درآوردن واقعیت‌های تلخی که توی جامعه‌مون وجود داشت و هنوز هم داره شروع به نوشتن رمان همه‌ی من کردم، این داستان هم مثل آوای ستاره بر اساس واقعیته و همین ویژگی باعث شد افراد جدیدتری به قلم و نوشته‌هام اعتماد کنند و بهم بپیوندند.

 

آثار زهرا زنده دلان :

رمان آوای ستاره – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان همه‌ ی من – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان انقضای عشق تو (مشترک با آذر یوسفی) – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان سیزدهمین روز از پاییز – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان زعم زرد – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان خودکشی با خرده شیشه – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان سرزمین بی‌ تعصب – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها