رمان شوک شیرین

بازدید: 9 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 7 بهمن 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۵:۴۴ بعد از ظهر
دانلود رمان شوک شیرین از مژگان قاسمی

معرفی رمان شوک شیرین :

در رمان شوک شیرین مژگان قاسمی با صحنه سازی های خاص و منحصر به زندگی و قوانین طایفه ای اشاره ی جالبی داشته. این رمان نثر روانی دارد و مخاطب را درگیر خود میکند. تعلیق رمان بالاست و با ایجاد معمایی که در ابتدای رمان آمده ایجاد سوال های متداولی می‌کند که در پایان رمان، روبرو شدن با واقعیت پشت پرده مخاطب را بسیار غافلگیر می‌کند. رمان شوک شیرین بر اساس واقعیت نوشته شده و با نثر روان مژگان قاسمی یک داستان هیجانی با لایه های عاشقانه ای زیبا رقم زده.

 

خلاصه رمان شوک شیرین :

رمان شوک شیرین روایت زندگی سخت و پر تنش دختری به اسم دلوان است. دختری کُرد زاده که پدر بزرگش خان است. اما او از کودکی ننگ نامشروع بودن را با خود می‌کشاند و هیچ‌کس به جز مادر و پدر بزرگش از محرم بودن پدر و مادرش خبر ندارند و همین هم منجر به تجاوزی در اوج نوجوانی او میشود. تجاوزی که سرپوش مادرش هم نمی‌تواند او را از چنگ و خشک داییش نجات دهد و درست روزی که قرار بر ازدواج او با خانزاده ی بزرگ طایفه ی دیگری گذاشته میشود فرار میکند و به خانه ی پدری خان بختیاری هیرمان خان پناه میبرد و آغاز سرنوشت او می‌شود. خانه ای که خان آن راز بزرگی را سالها با خود می‌کشاند.

 

مقداری از متن رمان شوک شیرین ۱ :

صدایش پر از توبیخ بود. دلم لرزید. یعنی برای هیرمان اتفاقی که نباید میافتاد، افتاده بود که او داشت به مرحله‌ی نامهربانی نزدیک میشد؟ چرا نمی‌فهمیدم در اطرافم چه خبرست؟چرا هر لحظه رنگ این زندگی داشت عوض میشد؟
_با شمام…هیچ جوابی نداری؟…من الان دم خروستو باور کنم یا قسم حضرت عباستو؟… خوشحالی از تقاصی که گمون کردی گرفتی رو باور کنم یا غش و ضعفی که برای مرگ هیرمان کردی؟
مرگ هیرمانی که گفت مثل پتک بر سرم فرود آمد. مرده بود؟…نتوانستم آرام بمانم. به سختی خودم را جمع کردم و نیم خیز شدم و تمام وحشت درونم را به زبان آوردم با صدایی که خش داشت گفتم:
_مُر…مرده؟
نگاه همیشه خنثی هیراد بدترین شکل ممکن این لحظه ام بود. برای همین زبان آدم را بی‌اختیار باز میکرد.
_من…من فقط میخواستم از خودم دورش کنم…من نفهمیدم اصلا” چی شد…می‌خواست آرومم کنه ولی من آشوب بودم…من نمی‌خواستم…نمی‌خواستم بهش صدمه بزنم… دست خودم نبود…وقتی گلدونو برداشتم و پرت کردم هدفم دور کردنش از خودم بود… نمی‌خواستم…نمی‌خواستم بکشمش…من نفهمیدم به خدا نفهمیدم چی شد…

 

مقداری از متن رمان شوک شیرین ۲ :

لرز کرده بودم. لرزی بی سابقه که از وحشت بود. نه وحشت کشتن او. وحشت تمام شدنش…تمام شدن مردی که هیچ فرصتی برای جبران روزهایم به او داده بودم…بی اراده حرف خاله سعادت در سرم تکرار میشد. روزی که به او گفتم اگر شوهرش بود چه میکرد و او گفت فرصت جبران به او میدادم. فرصتی که با ندادنش خیلی چیزها را خاکستر کرده بود.
لحظه به لحظه حالخم داشت بدتر میشد. شوک بدی به سرم وارد شده بود که حس می‌کردم درونم را خالی کرده. سرم را در دستم گرفتم و اینبار با صدایی که داشت از کنترلم خارج میشد گفتم:
_من نکشتمش…نمیخوام بگی مرده… نمیخوام…نمیخوام مرده باشه…
بغضم با صدای بلندی ترکید و اشک‌هایم بیکنترل به روی صورتم روان شد. اشک‌هایی که هزاران غلط کردم داشت. هزاران التماس برگشت دقایق را داشت.
_نباید بمیره…نبایـ…
_نمرده…آروم باش…
حرف دز دهانم ماسید و سرم با ضرب بالا آمد. چشمانم داشت از حدقه بیرون میزد. در دهانم طعم خون حس میکردم. نمرده بود؟ پس این همه ترس و استرس برای چه بود؟ از نگاهم حرفم را خواهند و آرام‌تر از قبل گفت:
_تو کی قرار تکلیفتو با خودت معلوم کنی دلوان؟…میخوای تا کی بفهمی چی از این دنیا میخوای، هان؟…هیچ میفهمی چی میخوای؟…مرگ هیرمان یا زنده بودنشو؟… اصلا” خود هیرمانو میخوای یا نمیدونی؟داری چکار میکنی؟
_نـَ…نمرده؟…
سری به نفی تکان داد.
_پس…پس چر…چرا اینطوری کردی؟…منو…منو بازیچه می‌کنید؟

 

مقداری از متن رمان شوک شیرین ۳ :

خشم در دلم داشت به برای عصیان تقلا میکرد.
_من همچین کاری نکردم…فقط بیدارت کردم…از اون شوکی که توش بودی بیرون کشیدمت…همین…
نتوانستم و اینبار با صدای بلندی فریاد زدم.
_غلط کردی…غلط کردی هیراد…بیجا کردی…چرا دارید نابودم میکنید؟…چرا داریـ…
صدای فریادش چنان در خانه پیچید که به آنی خاله و پرند را احضار کرد.
_بس کن دلوان…
صدایش در سرم تکرار میشد اما قدرت تکلمم را گرفت. اینقدری گرفت که به گوشهایم شنوایی ده برابر بدهد.
_اینقدر ضعیفی…اینقدر نابلدی…اینقدر گیج و مبهوت احساسی که هر دقیقه رنگ عوض میکنه هستی که به جز فرار کاری از دستت برنمیاد…خوب به اطرافت نگاه کن…خوب نگاه کن ببین ما بازیچه‌ی تو بودیم یا تو بازیچه ی ما…
پرند به سمتش رفت تا آرامش کند اما دست پرند را با شدت عقب زد و دقیق به چشمانم نگاه کرد.
_مگه من دفاع کردم از رفتار هیرمان؟…مگه تایید کردم گندی که اون سال پر کابوس زد؟… کدوممنون گفتیم کارش خوب و درست بود که از هممون فرار کردی؟…با خودت چی فکر کردی که اجازه دادی این هه آدم با هیرمان تنبیه بشه؟…من مرده بودم؟…مادرم مرده بود؟…ما نبودیم که به جای حرف زدن با ما یا اصلا”فریاد زدن و گلایه های ریز و درشت به ما یهو غیب شدی؟…مگه مادرت امانتت نکرد به خانواده ما؟…پیش خودت فکر نکردی این همه آدم در جواب دلوان کجاست باید چی میگفتیم؟…اونم وقتی نمیدونستم خانوادت ازت خبر دارن یا نه!…چی فکر کردی که مادر منو هم با پسرش تنبیه کردی؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان شوک شیرین :

رمان شوک شیرین از طریق سایت و اپلیکیشن باغ استور قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مژگان قاسمی :

خانم مژگان قاسمی متولد بهمن ماه ۱۳۶۹ هستند اصالتا شیرازی اما بعد از ازدواج ساکن کرج شدند. تحصیلات ایشان کاردانی ادبیات است. ایشان نویسندگی را از سال ۹۵ شروع کردند و اولین کتاب‌شان سازناکوک است. علاقه زیادی به خواندن و نوشتن و دیدن فیلم دارند.

 

آثار مژگان قاسمی :

رمان ساز ناکوک _ فایل فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان شوک شیرین _ فایل فروشی مجازی باغ استور
رمان صبح غروب کرده ام _ فایل رایگان اپلیکیشن باغ استور
کتاب رمان حکم نظربازی ( حکم بازی سرنوشت ) _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی
رمان کهنه دل _ آنلاین در باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها