رمان عروس کوچولو

بازدید: 60 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 4 خرداد 1403
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۵:۳۲ بعد از ظهر
دانلود رمان عروس کوچولو از نسترن نامنی

معرفی رمان عروس کوچولو :

رمان عروس کوچولو به قلم نسترن نامنی، داستان زندگی یک دختر کم سن و سال به نام گندم و پسری مغرور و هوسباز به نام کوروش است.
که طبق حرف پدربزرگ کوروش با هم ازدواج میکنن.
داستان طنز نوشته شده است و قلم قابل قبولی دارد.
برای عزیزانی که تمایل به این ژانر دارن توصیه می‌شود.

 

خلاصه رمان عروس کوچولو :

رمان عروس کوچولو به قلم نسترن نامنی، روایت زندگی پسری مغرور و هوسباز به نام کوروش است که طبق قرار پدربزرگش، با دختری سن پایین به نام گندم ازدواج می‌کند و….

 

مقداری از متن رمان عروس کوچولو :

جدا حال این ماجرا رو نداشتم.
اصلا جون توی بدنم نمونده بود که حرکت‌ کنم.
_ بیخیال شو کوروش، خودت برو …مثل هر هفته که میری.
زیر لب “نچ” کرد و بیخیال عقب رفت.
_ شب برگشتم دوباره اخم نکنی چرا نبردمت ها …
باشه ای گفتم و خوابیدم که بدون توجه بهم رفتش.
بعد رفتنش چند ساعت خوابیدم که مامان اومد اتاق و نگاه به وضعیتم کرد.
_ اینجوری زانوی غم بغل نگیر دختر، خودت خواستی باهاش نری دیگه وگرنه پسر من که می خواست ببرتت.
پاهامو جمع کردم و به ساعت خیره شدم.
از نیمه شب گذشته بود و کوروش طبق روال هنوز نیومده بود.
_ آخه تلفنش رو جواب نمیده!
مامان جون دست روی شونه‌م زد و اشاره کرد.
_ پاشو برو بخواب، میاد خودش …منم دیگه چشمام روی همه.
رفت توی اتاقش و منو تنها گذاشت تا به انتظار بشینم.
کاش منم میرفتم باهاش …
پشیمون از کارم، به درب خیره شدم که بالاخره باز شد.
کوروش در حالی که طبق روال هر هفته ذره ای مست بود، داخل شد و با دیدنم اخم ریز کرد.
_ تو چرا هنوز نخوابیدی جوجه؟
از جام بلند شدم و نزدیکش رفتم که بوی عطر زنونه توی ریه هام پیچید.
_ منتظر تو بودم!
دست روی سرم کشید و طبق روال لپم رو بین دو انگشت گرفت.
سرمو بالا اوردم و با دیدن کبودی روی گردنش، مات شدم.
_ این چیه؟
متعجب پرسید:
_ چی چیه؟
به گردنش اشاره کردم.
_ واسه چی کبوده؟
چرخید و رو به آیینه توی راه رو کرد و انگار خودش هم متعجب شد.
_ لابد کار خودته دیگه!
سرم رو به نشونه منفی تکون دادم.
_ قبل از این که بری کبود نبود!
میدونستم کار من نبوده.
اما دلمم نمیخواست باور کنم کار کس دیگه ای بوده.
_ منظورت چیه؟ لابد خورده به یه جایی.
منظوری نداشتم.
در واقع دلم میخواست همینطور که اون میگه باشه اما کاملا مشخص بود.
_ عام …چیزه …میخوای مامان جون رو صدا بزنم ازش بپرسم
دستم رو گرفت و همراه خودش توی اتاق کشوند.
_ نه لازم نکرده، منو کفری نکن گندم؛ اگه اونجا خبری بود خودم اصرار نمیکردم باهام بیای.
من که کاری نکردم.
خودش داشت عصبانی میشد‌.
_ باشه …
بی گمان میشد فهمید که ناراحتم و کوروش نمیخواست این موضوع رو بفهمه.
_ بگیر بخواب، من میرم دوش بگیرم.
سر تکون دادم که لباسش رو در اورد و روی تخت انداخت و این بار نتونستم جلوی زبونم رو بگیرم.
_ بوی عطر زنونه هم میده لباست!
سمتم چرخید و قدمی طرفش برداشت.
_ واضح حرفتو بزن؛ درست منظورتو بگو! من اگه میخواستم دنبال این دختر و اون دختر باشم هیچ وقت زن نمیگرفتم که حالا واسه خودم دردسر بشه‌.
ترسیده عقب رفتم.
درسته که ازدواج کرده بودیم اما هم من میدونستم دلیل ازدواجمون چی بوده هم خودش.
_ درسته من بچه‌م ولی به خاطر وصیعت نامه پدرت ازدواج کردی کوروش خان!
با انگشت ضربه ای به پیشونیم زد.
_ خری دیگه، نمیفهمی خودم انتخابت کردم.
پشت پلکم نازک شد.
_ خودت گفتی منو انتخاب کردی چون از دخترای ظریف و تو بغلی و مو طلایی خوشت میومد
گردنم رو دست کشید
_ الانم میگم، چیزی تغییر نکرده …دو ماهه زن منی پام خطا نرفته.
واسه چی منت میذاشت؟
خب مگه پای من خطا رفته بود؟
با حالت بچگانه رو ازش گرفتم که لباس هاش رو چنگ زد و توی سبد رخت چرک ها انداخت و خودشو به حموم رسوند.
ترجیح دادم تا وقتی برمیگرده بخواب تا دوباره بحثمون نشه.
این بار همون سمتی خوابیدم که کوروش می‌خوابید و یه جورایی جاشو گرفتم.
خودم به خواب زدم و بعد از چند دقیقه بوی شامپوی اکالیپتوسش اتاق رو پر کرد.
وقتی قبل از خواب دوش میگرفت دیگه به خودش زحمت نمیداد لباس بپوشه و همینجوری اومد توی تخت و زیر لب غر زد:
_ باز جای من خوابیده، بچه پرو!
چشم هام رو مالیدم و همچنان به خواب الکی خودم ادامه دادم که از پشت نزدیکم شد.
_ الان خودتو به خواب زدی که نیای تو بغلم؟
فهمید؟
چه زود…

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان عروس کوچولو :

رمان عروس کوچولو به قلم نسترن نامنی، به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.

 

بیوگرافی نسترن نامنی :

نسترن نامنی، رمان نویس با نام مستعار NR در فضای مجازی فعالیت می‌کند.
به تازگی پا به دنیای نویسندگی گذاشته و متولد ۱۳۸۲ هستن.

 

آثار نسترن نامنی :

رمان عروس کوچولو – درحال تایپ

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها