رمان لاوندر

بازدید: 67 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 6 خرداد 1403
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۵:۳۲ بعد از ظهر
دانلود رمان لاوندر از پریسا شکور

معرفی رمان لاوندر :

رمان لاوندر به قلم طوفان خاموش، داستان زندگی پسری به اسم آرمین است که به خاطر دلایلی، به زندان می‌افته.
به خاطر مشکلات روحی شدید، همسرش در هفت ماهگی زایمان می‌کند و بعد از آن غیابی طلاق می‌گیرد.
آرمین فکر می‌کند پسرش مرده، بدون این که حتی رویش را ببیند.
زندگي‌اش را از دست می‌دهد تا بعد از چند سال که از زندان بیرون می‌آید و سراغ همسر سابقش مدیا می‌رود.
پسری را کنارش می‌بیند که فکر می‌کند پسر برادر مدیا است.
ولی نمی‌داند آن بچه‌ی خودش است که فکر می‌کند مرده و…

 

خلاصه رمان لاوندر :

رمان لاوندر به قلم طوفان خاموش، روایت زندگی پسری به نام آرمین است که به دلایل مشکلاتی به زندان می‌افتد و همسرش در هفت ماهگی زايمان می‌کند.
با طلاق ناگهانی مدیا و غیب شدنش، فکر می‌کند پسرش مرده است اما….

 

مقداری از متن رمان لاوندر :

آرمین راسخ؟!
توی حیاط ما چی میخواست؟
با دیدنم ابرویی بالا انداخت
_ اون سروصدا هات برای جلب توجه من بود تا بیام پشت در حمامت و این شکلی ببینمت؟
مات و مبهوت سرجا خشک شده بودم بدون اینکه حواسم باشه شال نازکی که دور خودم پیچیده بودم از دستم رها شده و لخت جلوی دوست صمیمی داداشم ایستادم و به استایل دست در جیب مغرورش با اون پوزخند کج همیشگی کنج لبش زل زدم!
لپ‌تاپش توی دستش بود و چشمای وحشی و مشکی رنگش با غرور از بالا تا پایین اندامم رو رصد میکرد
مگه همه از خونه بیرون نرفته بودن، پس این پسره اینجا چی میخواست؟
حتی مهیار هم خونه نبود و من با خیال اینکه کسی خونه نیست این شکلی از حمام بیرون زده بودم!
توی ثانیه ای ناگهان تمام عصب های مغزم به کار افتاد، چندبار محکم پلک زدم و تازه به خودم اومدم و وحشت زده جیغ زدم
_ تو… توی عوضی خونه ی ما چی میخوای؟
ابروهاش درهم گره خورد قدمی به طرفم اومد جوری که انگار کفر گفته باشم
جیغ زدم و خودمو توی حموم انداختم
ضربه ای به در زد که از ترس به عقب پرت شدم
صدای جدی و مردونه اش از پشت در حمام ترسم رو دوبرابر کرد
_ هی دختره حواست باشه چی زر زر میکنی!
دستمو روی قلبم فشردم و بلند تر فریاد زدم
_ از خونه ی ما برو بیرون عوضی… به داداشم میگم چه دوست کثافتی داره
صدام از شدت شوک و وحشت میلرزید و حس میکردم قلبم توی دهنمه و هر لحظه ممکنه سکته کنم
حمام خونه ی ما توی حیاط بود و حوله ام رو که شسته و انداخته بودم روی بند تا خشک بشه رو فراموش کرده بودم داخل حمام بیارم
طبق معمول مامان رو صدا زده بودم تا حوله رو برام بیاره و وقتی با خیال اینکه کسی خونه نیست، مجبور شدم با بدن لخت و خیس برم توی حیاط تا حوله رو از روی بند بردارم در کمال ناباوری با آرمین ، دوست صمیمی داداشم، مغرور ترین و جذاب ترین پسر محله مواجه شده بودم که تنها توی حیاط خونه ی ما بود!
حتی نمیتونستم فکر کنم که چطور چنین چیزی ممکن شده، باورم نمیشد توی ثانیه ای بی‌آبرو شده باشم!
اونم جلوی پسری که همیشه آرزو داشتم چند کلمه باهام حرف بزنه و حالا توی بدترین شرایط منو دیده و به بدترین شکل باهام حرف زده بود!
توی یه حرکت سریع در حمام بشدت باز شد و حوله ام توی صورتم پرتاب شد
به سرعت حوله رو دور خودم پیچیدم
چشمای وحشیش دریده تر از هر زمانی به نظر میرسید اما همچنان خونسرد بود و پوزخند کجش روی لبش خودنمایی میکرد
انگشت اشاره اش رو تهدید آمیز جلوی صورتم تکون داد
_ دوست داری یه پسر عوضی ببینی که مدام تکرار میکنی؟ بار بعد هشدار نمیدم، عملی نشونت میدم عوضی کیه دخترکوچولو!
پوزخندش پررنگ تر شد و ابرویی بالا انداخت
_ اما اعتماد به نفست ستودنیه که فکر کردی من بخاطر دیدن بدن لخت تو میام پشت در حمامت!
با قدم های بلند بیرون رفت و چندثانیه بعد صدای در حیاط به هم کوبیده شد و مطمئن شدم از خونمون بیرون رفته!
با قلبی ضربان گرفته و اشک هایی که پهنای صورتم رو پوشونده بود لباس هامو پوشیدم و از حمام بیرون زدم
زانوهام سست شده بود و تا به اتاقم برسم چند بار سکندری خوردم و به زور خودم رو نگه داشتم
موهای خیس و بلندم رو چنگ زدم
سرم رو توی بالش فرو کردم و از ته دل جیغ زدم
_ خاک تو سرت مدیا دیگه آبرویی نموند برات!
حالا این پسر با خودش چی فکر می‌کرد؟!

فکر کرد من عمدا با آگاهی به حضورش توی حیاطمون اون شکل بیرون رفتم!
_ مدیا کجایی؟!
صدای مامان سوهان روحم شد
اگه بدموقع بیرون نرفته بود من اینطور جلوی آرمین بی آبرو نمی‌شدم
مامان وقتی از من جوابی نگرفت در اتاق رو باز کرد
_ اینجایی مدیا؟ چرا هرچی صدات می‌زنم نمیای؟!
اشک و خون جلوی چشمام رو گرفته بود حالم به شدت بد بود
بلند شدم به طرف مامان رفتم و توپیدم
_ تو چرا رفتی بیرون؟! مگه قرار نشده بود حوله ی منو بیاری؟!
پامو محکم به زمین کوبیدم
_ چرا بابا این خونه ی کلنگی رو نمیکوبه؟! آخه کی دیگه حمامش توی حیاطه؟!
مامان که از برخورد من جا خورده بود پرسید
_ حالا چرا اینقدر ناراحتی؟! یه حوله بود دیگه کسی هم که خونه نبود می‌رفتی برمیداشتی!
مامان نمی‌دونست مشکل منم همین بود!
با اینکه از شدت ناراحتی و عصبانیت در حال انفجار بودم اما نمی‌تونستم بیشتر گیر بدم، میترسیدم شک کنه.
فریادم رو توی گلوم خفه کردم و فقط گفتم
_ مجبور شدم با تن خیسم لباسمو بپوشم بیام بیرون
_ مامان کجایی؟!
صدای داداشم مهیار رو که‌ شنیدم دوباره برخورد وحشتناکم با آرمین مقابل چشمام نقش بست و لرزه ای به تنم افتاد
_ بیا اینجا تو اتاق مدیا هستم
مهیار اومد داخل
_ مامان تو خونه بودی؟! فکر کردم کسی خونه نیست کلید دادم به آرمین بیاد توی حیاط دوربین نصب کنه
زانوهام سست شد
یعنی چی آرمین توی حیاط دوربین نصب کرده بود؟
سؤال من رو مامان پرسید
_ دوربین برای چی پسرم؟!
_ بخاطر جنسایی که برای مغازه آوردم میترسم. دزد توی محله زیاد شده
دنیا دور سرم چرخید و به سختی خودمو به تخت رسوندم تا نیفتم
_ فکر کنم دوربین رو نصب کرده. من میرم اونجا فیلم آزمایشی اولیه روی لپ تاپ خودش ضبط شده قرار بود بیاد دوربین‌ها رو به لپ تاپ من وصل کنه اما فکرکنم مشکلی پیش اومده که هنوز نیومده
حس میکردم دنیا آوار شد و روی سرم فرو ریخت…
فیلم آزمایشی؟!
پس علاوه بر دیدن من ، فیلمش هم از اول تا آخر توی لپ تاپش بود!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان لاوندر :

رمان لاوندر به قلم طوفان خاموش، به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.

https://t.me/+jKCQjaARjBU1Zjhk

 

بیوگرافی پریسا شکور :

پریسا شکور نویسنده و رمان نویس با نام مستعار طوفان خاموش، بیست و هفت ساله ساکن شهر شیراز هستن.
نویسندگی رو از پنج سال پیش شروع کردن و با سبک قلم خاص و موضوع های زیباشون، خواننده های زیادی رو به خودشون جذب کردن.

 

آثار پریسا شکور :

رمان فستيوال – درحال تایپ
رمان لاوندر – درحال تایپ
رمان مارتینی – درحال تایپ
رمان الارز – درحال تایپ
رمان رقاص – درحال تایپ
رمان هتل شیراز ‌- درحال تایپ
رمان موسیقی شب – درحال تایپ
رمان شرور – درحال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها

رمان شناس