رمان مرام عاشقی

بازدید: 6 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 20 آبان 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۶:۲۸ بعد از ظهر
دانلود رمان مرام عاشقی

معرفی رمان مرام عاشقی :

در رمان مرام عاشقی ویدا چراغیان قلمش را به سمت و سوی روستای سرسبز و خوش آب هوایی به اسم چاشم میبرد که در میان کش مکش های آن با تصویر سازی زیبا از این محیط خواننده را غرق خود کند.

رمان مرام عاشقی روایت دو وارث از یکی از زمین های ارزشمند این روستاست و چالش های که با آن دست و پنجه نرم میکنند.

 

مقدمه رمان مرام عاشقی ۱ :

در مرام عاشقان بی خبری جایز نیست تب تند و عرق سرد جبین جایز نیست گر تو را شوق وصال ،است برو مخلص باش که در این دیر به جز مهر و وفا جایز نیست.

 

مقدمه رمان مرام عاشقی ۲ :

وقتی میان چنگال تیز و بی رحم ببرهای گرسنه اسیر باشی، وقتی دست هایت دستاویزی جز دروغ و نیرنگ نیابد، وقتی تنها تکیه گاهت با تلنگری از هم فرو پاشد،

دیگر برای اوج گرفتن به قله ی آرزوها بال پروازت باز نخواهد شد. رسیدن به آنچه ماهها و سالها برایش رویا بافی کرده ای، کاری بس دشوار خواهد بود و گاه غیر ممکن….

اما مرام عاشقی داستانی بود که به نگاهم رنگ دیگری داد.

 

خلاصه رمان مرام عاشقی :

دختری که کودکانه هایش در میان چنگال بیرحم ببرهای گرسنه فنا شده حالا با میراث بزرگی که دارد چشم ها را به دنبال خود روانه میکند اما در این بین با وارث مدعی دیگری روبرو میشود که تمام خستگی های زندگیش را با مرام عاشقی از بین میبرد و طعم عاشقانه های زندگی را به خوردش میدهد.

 

مقداری از متن رمان مرام عاشقی :

به سمت بیمارستان دوید مصدوم که تا آن لحظه همچون جسدی بی جان روی صندلی عقب افتاده ،بود با شنیدن صدای باز و بسته شدن در لای چشمانش را به آرامی گشود و اندکی سرش را بالا برد تا نگاهی گذرا به اطراف بیندازد.

همه چیز تا آن لحظه طبق نقشه پیش رفته بود با دیدن سوئیچی که راننده از سر تعجیل روی ماشین جا گذاشته بود شادی اش تکمیل شد و بدون توجه به دردی که بر اثر تصادف در زانوانش ایجاد شده بود، خود را پشت ژل رساند و با یک حرکت سریع ماشین شیک و مدل بالای مرد غریبه را به حرکت درآورد.

شوقی وصف ناپذیر دلش را مالش داد و آخرین تصویری که از مرد جوان دید چهره ای بهت زده با دهانی نیمه باز و چشمانی گشاد بود که گویی در حال تماشا کردن یک فیلم اکشن است.

با دور شدن از بیمارستان، جیغی از خوشحالی کشید و چندین بار دستش را روی فرمان کوبید و گفت:

_يوهووو… ای ول خداجون نوکرتم فکرشم نمیکردم انقد راحت باشه.

_خدا جونم عاشقتم به مولا

و باز جیغ کشید و از ته دل خندید و به سرعت رانندگی کرد.

هرچند راندن این ماشین تمام اتوماتیک کار چندان سختی ،نبود ولی برای او که رانندگی را در چند جلسه پشت ابو قراضهی حجت آموخته بود، کمی پرهیجان و تازه فقط بود.

برای رسیدن به خانه ی قدیمی و جنجالی ای که چند سالی را با پدر پیر و مریضش آنجا زندگی کرده بود فشار پایش را روی پدال گاز بیشتر کرد.

این مسافت طولانی را میبایست تا قبل از گزارش صاحب ماشین به پلیس طی می کرد. با ورودش به آن کوچه ی تنگ و باریک، بچه ها با پاهایی نیمه برهنه دنبالش دویدند و برای دیدن و لمس کردن این ماشین رویایی از سر و کول همچ بالا رفتند.

خیابانهای قدیمی با ساختمانهای کهنه و فرسوده قلب او را می فشرد و هنوز پس از گذشت این همه سال نتوانسته بود به این نوع زندگی و کوچه های تنگ و باریکی که با یافت قدیمی و پوسیده به او دهن کجی می کردند عادت کند بالاخره جلوی در آهنی و زنگ زده ای نگه داشت و به محض پیاده شدن، دستش را شتاب زده روی زنگ فشرد زن جوانی با صدای نسبتاً ضعیفی جواب داد:

_کیه؟ سر آوردین؟!

_گلی منم بیا این در رو واگن یالله

اندکی بعد در آهنی با صدای جیرجیر لولای زنگ زده عقب رفت و دختری سبزه رو با جثه ای ظریف و چشم و ابروی مشکی جلوی او ظاهر شد و با قیافه ای که انگار جن دیده گفت:

_بالاخره اومدی افسون؟ کجا بودی؟ چقدر دیر کردی! اگه بدونی حجت چند دفعه اومد تا سر کوچه و برگشت؟! تیرش بزنی خونش در نمی آد.

افسون اخمی به پیشانی انداخت لنگ لنگان داخل شد و با لحنی که به دلیل نوع و محل زندگی اش به شدت کوچه بازاری بود گفت:

_غلط کرده بزمجه دنبال یللی تللی که ،نبودم رفته بودم پی یه لقمه نون چه غلطای اضافی

گلی نگاهی به ماشین زیبایی که جلوی در پارک بود انداخت و با چشمانی وق زده پرسید:

_ای ناقلا! اون یه لقمه نونی که گفتی همینه؟! از کجا آوردیش؟

یادآوری ماشین چهره ی افسون را از هم باز کرد و پشت گلی به تماشا ایستاد:

_قشنگه فیه نه ؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان مرام عاشقی :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی ویدا چراغیان :

خانم ویدا چراغیان متولد زمستان ۱۳۵۳ می‌باشند و در تهران زندگی میکنند و کارشناس ادبیات انگلیسی هستند ایشان نویسنده و فیلم نامه نویسند.

 

رمان های ویدا چراغیان :

رمان یه نفر مثل تو _ انتشارات آئی سا

رمان مرام عاشقی _ انتشارات علی

رمان عروس اورامان _ انتشارات علی

رمان اوای حسرت _ انتشارت شادان

رمان رویای پرواز _ انتشارت شادان

رمان دنیا همان یک لحظه بود (دالان سیاه) _ انتشارت شادان

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها