رمان مهکام

بازدید: 8 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 21 دی 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۶:۲۳ بعد از ظهر
دانلود رمان مهکام از زیبا سلیمانی

معرفی رمان مهکام :

در رمان مهکام تم داستان پلیسی معماییست در کنار عاشقانه ای جذاب. زیبا سلیمانی شخصیت پردازی به جایی انجام داده و رمان مهکام به عنوان یک داستان پلیسی تعلیق خوبی دارد اما به عنوان یک رمان با چنین تعلیقی انتظار رئال بیشتری میرود.

 

خلاصه رمان مهکام :

در رمان مهکام میخوانیم که خبر قتل مشکوک خبرنگاری پای مهمانی را به پرونده ای باز میکند که در آن زندگی دختری خود ساخته و مغرور در مهم ترین شب زندگیش به کل عوض میشود.

کلاف رها شده ی زندگی او قرار است به دستان مهران جم بیافتد تا او بتواند سایه ی یک مرد قدرت مند و حامی را بر سر خود ببیند و افسار سرکشی هایش را مهار کند.

 

مقدمه رمان مهکام :

در تقابل عشق و عقل زاده میشود از دل، آتش دختری به نام مهکام.

این عاقلانه عاشق شدن است که او را ققنوس میکند میان جبر روزگار.

این پیمان ناگسسته ی عشق است که او را ما میکند از بین تمام منیت ها.

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ …

البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده اند به حیات ابدی و در نزد خدا متنعم خواهند بود.

آیه ی ۱۶۹ مبارکه ی سوره ی آل عمران

تقدیم به زنان سرزمینم به ریحانه های از جنس ایمان و ایثار و عشق…

به مهکامها، به لياناها و دلوانها…

تقدیم به آنها که ققنوس شده از دل آتش هزار بار زاییده می شوند.

و برای مهران ها و علی ها و امیرکیاها تا هرگز امنیت آغوششان به یغما نرود.

زیبا سلیمانی

 

مقداری از متن رمان مهکام ۱ :

راه انداختید؟ اونم سر یه کوپ؟

سوده خجالت کشید و شرمسارانه گفت:

– بی ملاحضگی از من بود ببخشید مهکام جون آزی جون حق داره کلی واسه تولد مهکام هزینه شده نباید انقدر حماقت میکردم.

میدانستم حق با اوست. میدانستم عسل سوسه آمده تا مشتری او را بر بزند، اما چه می شد کرد؟!

حیا بخش ناگسستنی از شخصیت سوده بود. این کوتاه آمدن و عذرخواهیاش هم فقط و فقط به خاطر این بود که مهکام در حالت طبیعی نبود.

مهکام زیر تیغ دوربینها بود. مورد توجه قرار گرفتن مهکام از نظر چند سلبریتی مطرح سینما که سردسته ی همه ی آنها، آذر پاکزاد بود.

شخصی که خودش یک تنه فروش هر فیلمی را در سینما تضمین میکرد و گیشه ها با آمدن اسمش تکانی عجیب میخوردند.

حالا باعث شده بود در تولد چهار سالگی زیباکده ی مهکام، به صورت غیر قابل پیش بینی، حجم مشتری ها سه برابر شود.

همین امر، کنترل اوضاع را برای من و آزیتا مدیر داخلی سالن به مراتب سخت تر کرده بود.

خسته از جنجال ناموفقم با عسل و سوده که سرکوپ موهای مشتری در سالن دعوا راه انداخته بودند به طرزی که مشتری به سراغم آمده و گفته بود که:

-این از اعتبار و کلاس کاری مهکام به دور است.

مجبور به تعلیق هر دو نیروی ماهر کاری ام شدم تا در فرصت مناسب گرا را دست هر دویشان بدهم که در شرایط بحرانی و حجم زیاد کاری وقت موش دواندن در کار نیست.

 

مقداری از متن رمان مهکام ۲ :

فقط یک چیزی استخوان لای زخمم میشد آن هم مظلومیت سوده بود.

وقتی هر دو با قیافه ی پکر رو به من کرده و به برگه ی توی دستشان اشاره کردند، فقط آزی توی گلویم ماند و استخوان لای زخمم شد.

وگرنه که من محال بود اخراج شان کنم. عسل تابی به گردنش داد و مثل همیشه بلبل زبانی اش را از سر گرفت.

– واقعاً مهکام جون خدا رو خوش میآد؟ یعنی الان برم پیش باران تسویه حساب کنم؟

مستقیم توی چشمانش نگاه کردم و با قاطعیت پاسخ دادم:

-این اتفاقیه که خودت باعثش شدی یه بار و دو بار هم نیست که این موضوع پیش می آد…

قبلاً هم بچه ها گله ت رو آوردن پیشم. من تذکر دادم بهت، اما انگار گوش شنوا نداشتی که بازم کار خودت رو کردی. غیر از اینه؟!

از فرط عصبانیت داشت منفجر میشد کلی برای به دست آوردن این شغل زحمت کشیده بود اما چه میشد کرد؟

چاه کن همیشه ته چاه است. عسل چرخید و با طلبکاری از در اتاق مدیریت بیرون زد.

آزی گوشی روی میز را برداشت و شماره ی داخلی باران را گرفت و گفت:

– عسل داره می آد پایین یه تومن بابت لباس روز جشن ازش کم میکنی حرف اضافه زد به جای تصفیه ی نقدی یه چک شیش ماهه بهش میدی!

سوده همچنان ایستاده بود چشمانش را لک ابر سمجی که میل باریدن داشت پر کرده بود قبل از اینکه بغضش جوانه بزند گفتم:

-از تو اصلاً توقع نداشتم نیروی کارکشته ای مثل تو نباید اسیر حواشی بشه. همیشه هستن کسایی که زیرآب آدم رو بزنن تو کار خودت رو بکن بهترین که باشی دیگه کسی زورش به تو نمی رسه.

 

مقداری از متن رمان مهکام ۳ :

این جمله مرا میکشاند به سالها قبل سالهایی که دختر بابا بودم و بابا همیشه میگفت:

«بهترین خودت باش اون وقت هیچ کسی زورش بهت نمیرسه.»

نگذاشتم ذهن خیال پردازم دوباره مرا تا بابا بکشاند؛ از وقتی که دخترش بودم تا وقتی که فقط از من اسمی میان صفحات شناسنامه اش به جا مانده بود.

به حال برگشتم و رو به سوده ای که میدانستم به شدت به این شغل نیاز دارد، گفتم:

-این آخرین باریه که میگم برگرد سر کارت حواست رو جمع کن دفعه ی بعدی در کار نیست.

گل لبخند روی لبش جوانه زد و توی همه ی صورتش شاخ و برگ گرفت.

آزی بیکار نماند و رو به سوده گفت:

– برو خدا رو شکر کن مهکام دلش نازکه به من بود، محال بود بذارم برگردی سرکارت.

سرش را پایین انداخت تن صدایش را پایین آورد و مظلومانه گفت:

-می دونم!

سوده که رفت، پشت بندش رویا، منشی سالن، داخل شد و سریع گفت:

– مریم مشفق اومده

آزی دوباره حرصی شد.

-این چرا خبر نمیده میآد؟ این طوری بی برنامه رفتار میکنن، آدم حیفش می آد بهشون بگه سلبریتی دولبریتی هم نیستن.

میدانستم جر و بحث داخل سالن خسته و کلافه اش کرده وگرنه آزی آن قدرها هم کم طاقت نبود.

خندیدم و رو به رویا گفتم:

-ندا رو صدا کن بیاد.

– چشم.

این را گفت و عقب گرد کرد. سرم را چرخاندم و رو به آزی گفتم:

– چته آزی؟ امروز خیلی خسته ای برو خونه استراحت کن، من هستم.

– خونه کجا بود؟ باید برم لباسهای جشن رو بگیرم. همین الانش هم دیر کردم تو فقط حواست به سالن باشه هفت تا لایت داریم، سه تا کوپ نه تا هم دارن ناخن کار میکنن.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان مهکام :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی زیبا سلیمانی :

خانم زیبا سلیمانی متولد شهریور ماه سال ۱۳۶۶ هستند. متاهل و دارای دو فرزند. دارای کارشناسی حسابداری می‌باشند.

ایشان از ۱۴ سالگی به صورت منسجم رمان نوشتن را آغاز کردند.

 

آثار زیبا سلیمانی :

کتاب رمان ماه غروب می‌كند _ انتشارات شقایق

رمان مهکام _ انتشارات علی

کتاب رمان شیدایی _ انتشارات علی

رمان رقص تاس _ انتشارات علی

کتاب رمان دونه‌ی الماس _ در دست چاپ

رمان فورهند _ در دست چاپ

رمان بوی جنگل های افرا _ مجازی

رمان تجانس _ مجازی

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها

رمان شناس