رمان هنوزم دوستش دارم

بازدید: 8 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 15 دی 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۶:۲۴ بعد از ظهر
دانلود رمان هنوزم دوستش دارم از مهسا حسینی (مهرسا)

 معرفی رمان هنوزم دوستش دارم :

رمان هنوزم دوستش دارم به نویسندگی مهسا حسینی (مهرسا) روایت یک زندگی با دیدگاه های متفاوت است…

فصل بندی دارد که مهسا حسینی (مهرسا) در کتاب پی هر فصل ماه به ما روایت کرده.

اطناب کمی دارد اما به خاطر تم متفاوت آن تعلیق گرفته و پرکشش میشود.

 

خلاصه رمان هنوزم دوستش دارم :

در رمان هنوزم دوستش دارم میخوانیم که صنم و میعاد برای اولین بار در دانشگاه با هم روبرو میشوند، یه آشنایی به شدت در تنش و کلنجار و همراه با حس منفی که به هم پیدا میکنن…

اما این احساس فقط به همونجا ختم نمیشه و با ورود صنم به شرکت اونها برای کار این وضعیت بدتر میشه…

ولی درست روزی که برادر میعاد برای خواستگاری از صنم پا پیش می‌ذاره…

هر دو پی به علاقه ای که بینشون شکل گرفته و در پس تمام درگیری های بینشون نقش داشته میبرن…

 

مقداری از متن رمان هنوزم دوستش دارم ۱ :

 

چطور روش شد همچین فکری بکنه؟

مگه کی پامو کج گذاشتم و حد بینمون رو شکستم که بخواد به خودش همچین جراتـی بـده؟

به خاطر ترحم؟ این قدر رقت انگیز شدم؟ یا به خاطر یه اشتباه کوچیک و دیدن اون گردنبند لعنتی تو گردنم؟

لابد فکر کرده براش می میرم…

نفسم از حرص به شماره افتاده بود واسه خشمی که لحظه به لحظه بیشتر می شد.

تو دلم خط و نشون میکشیدم و قول میدادم که اگه پررویی کرد بهش امون ندم سیلی که چند سال پیش باید میخورد الان بهش بزنم!

سیلی که باید وقتی شرکت رو از میثاق گرفت میخورد.

همون موقعی که منو از اتاقش پرت کرد بیرون و گفت هیچی بینمون درست نمیشه میخورد!

به طبقه ی اول رسیدم خسته از این همه هیجانات یک دفعه ای دستم رو به دیوار گرفتم و چند تا نفس عمیق کشیدم.

به پاهام حرکتی دادم و جلو رفتم در خونه رو پشت سرم بستم. دیگه راهی برای برگشت نداشتم.

همین که از در خونه بیرون زدم علاوه بر خشم حجم غم و غصه بود که رو دلم سنگینی میکرد.

غصه ی نداشته هام و فکری که در موردم کرده بود. سوار اتوبوس شدم و دستم روی میله ی اتوبوس آویزون مونده بود.

با هر ترمز به این سمت و اون سمت متمایل میشدم؛ اما اون قدری ذهنم درگیر بود که متوجه نشم.

نگاهم روی ایستگاه مورد نظرم موند و بی معطلی پیاده شدم. چادرمو صاف کردم و قدمام رو تند برداشتم.

خدا میدونست که چه غوغایی تو دلم بر پا بود!

دو تا خیابون رو سریع رد کردم، گوشیم توی کیفم مدام زنگ می خورد.

می دونستم گلرخه و به قول خودش میخواست از خر شیطون پیادم کنه ولی من فقط پیشنهاد کثیفش تو سرم چرخ میخورد.

انگار هیچ جا و هیچی نمی دیدم. جلوی ساختمون شیک و پر دبدبه و کبکبه ی شرکتش رسیدم. انگشتام مشت شد و قدمام تندتر…

دم و بازدمم پر حرص بود و نفسام به زور در می اومد. جلوی آسانسور چند تا مرد ایستاده بودن. نگاهم روی طبقه ی آسانسور افتاد که روی ده مونده بود.

مقداری از متن رمان هنوزم دوستش دارم ۲ :

دندونامو پر حرص به هم فشار دادم و با یه تصمیم آنی پله ها رو در پیش گرفتم.

یه پاگرد رو دور زدم…. پاگرد بعدی… پاگرد سوم… چهارم… نفسم گرفت دست مو به دیوار گرفتم و خم شدم.

چادرم روی زمین کشیده شد. نگران کثیف شدنش نبودم سرم رو بالا گرفتم و به پاگرد پنجم نگاه کردم عزمم جزم شد. هر جور شده باید این راهو میرفتم.

صاف ایستادم پایین چادرم رو تکوندم نفسم رو محکم بیرون فرستادم و به قدمام جون دوباره ای دادم پاگرد ششم رو رد کردم فقط دو تا دیگه مونده بود تا برسم به طبقه ی چهارم.

تو دلم غوغا بود. چند وقت بود که پا توی این شرکت نذاشته بودم؟

به طبقه ی چهارم رسیدم نفسام رو کنترل کردم و قدم داخل گذاشتم. نگاهم روی تشکیلات شیک و آنچنانی شرکت افتاد چقدر همه چی تغییر کرده بود.

جلوی میز زنی ایستادم. خبری از میز منشی نبود.

ببخشید خانوم.

سرش رو بالا آورد و از پشت عینک قاب پهن دور مشکیش بهم زل زد.

میخواستم با آقای زندی صحبت کنم. تو اتاق شونن؟

اشاره کردم به اتاقی که به زمانی مال کس دیگه ای بود… مال یکی که بعد از رفتنش همه چی رو به هم ریخت.

با اشاره ی من ابروش بالا پرید و گفت:

آقای زندی طبقه ی دهم هستن خیلی وقته دفترشون انتقال پیدا کرده به اون طبقه.

حرصم بیشتر شد طبقه ی ده مگه چهارم چه اشکالی داشت؟! حتما آقا تو طبقات پایین دچار خفگی می شدن!

وقت برای فکر کردن نبود با تشکر نصفه و نیمه ای از در بیرون زدم. جونی توی پاهام نمونده بود. به سمت آسانسور رفتم و منتظر موندم.

در آسانسور مقابلم باز شد؛ بی توجه به دو تا خانوم و سه تا آقایی که داخل بودن سوار شدم و دکمه ی طبقه ی ده رو فشار دادم.

آسانسور طبقه ششم خالی شد و فقط من موندم عقب عقب رفتم و تکیه ام رو به دیواره ی اون دادم.

بالاخره به طبقه دهم رسیدم و آسانسور ایستاد. تکیه ام رو برداشتم و قدم جلو گذاشتم.

این طبقه حتی نسبت به طبقه ی چهارم شکیل تر هم بود این همه تجمل لازم بود؟

جلوی میزی که حدس میزدم مال منشی باشه ایستادم ولی خبری از کسی به اسم منشی نبود.

نگاهم رو اطراف سالن یک سره و نسبتا بزرگ ساختمون چرخوندم؛ سه تا در توی اون طبقه به چشم میخورد که یکی از اونا بزرگتر بود و نیمه باز سکوت عجیبی حاکم بود.

انگار فقط و فقط مخصوص ریاست کردن بود و بس! با کمی دقت صدای ضعیفی رو از لای در نیمه باز شنیدم.

نقشه ها رو ببرین پایین بگین اول مهندس افشار بهشون نگاه بندازه بعد…..

مقداری از متن رمان هنوزم دوستش دارم ۳ :

دیگه نشنیدم… همین صدا کافی بود تا نقطه جوشم رو تا صد بالا ببره و به پاهام حرکت بده بی مهابا به سمت در رفتم و با یه حرکت بازش کردم.

سر منشی به سمتم برگشت؛ اما نگاهم روی مردی بود که تنها نیم نگاهی به سمتم انداخت و بعد بی توجه نگاهش رو به نقشه ای که مقابلش بود دوخت. منشی اخمی روی صوتش نشست و گفت.

بفرمایید بیرون خانوم این چه طرز وارد شدنه؟ بفرمایید بیرون به امرتون رسیدگی….

صدای بم او منشی رو ساکت کرد.

خانوم امینی میتونین بفرمایید دیگه کاری باهاتون ندارم‌.

نقشه ی لوله شده رو به سمتش گرفته و منتظر رفتنش بود. نگاه منشی متعجب بین من و او به گردش در اومد کلافه از مکث منشی این بار محکم تر تشر زد.

به پاهاش حرکتی داد و با سری پایین افتاده از اتاق بیرون رفت. منشی رو هم عوض کرده بود انگار هر چیزی که ربطی به میثاق و دوره ی ریاستش داشت عوض کرده بود.

فکم از این همه دندون سابیدن درد گرفته بود. خودنویس رو به دست گرفت و روی میزش خم شد. نگاهم نمیکرد و همین بیشتر عصبانیم میکرد
این برخورد خونسردش تو حساب و کتابم جایی نداشت.

تمام حرفایی که تو سرم تا اینجا مدام و مدام برای خودم دوره کرده بودم دود شد و رفت هــوا.

برگه ای رو روی میزش جابه جا کرد و با خودنویس چیزی نوشت و تو همون حال گفت:

دیر کردی

مکث کرد و بعد از چند ثانیه ادامه داد

دیروز منتظرت بودم!

همین حرف کافی بود تا دوباره تمام عصبانیتم یادم بیاد قدمی به سمت میزش برداشتم و دستم رو کنار برگه های پخش و پلای روی میز کوبیدم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان هنوزم دوستش دارم :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مهسا حسینی (مهرسا) :

خانم مهسا حسینی (مهرسا) سی و دو ساله متولد تهران هستند.

در رشته ی زبان فرانسوی فارغ التحصیل شدند و نویسندگی را از سال هزار و سیصد و هشتاد و نه شروع کردند.

مهسا حسینی (مهرسا) اولین کتاب چاپی خود را به اسم کتاب رمان هنوزم دوستش دارم سال ۱۳۹۷ به چاپ رساندند.

 

آثار مهسا حسینی (مهرسا) :

کتاب یاقوت کبود _ انتشارات علی

رمان هنوزم دوستش دارم _ انتشارات علی

کتاب تا الیزه _ انتشارات آرینا

رمان خیابان یک طرفه _ انتشارات علی

کتاب مسلخ _ انتشارات علی

رمان پس از آن شب _ انتشارات علی

کتاب رمان فرستاده _ انتشارات سخن

رمان حقه‌ ی آخر _ در دست چاپ است

کتاب از لیث به آقای ابلیس _ مجازی _ اپلیکیشن باغ استور

رمان برمودا _ مجازی _ اپلیکیشن باغ استور

کتاب وقتی او آمد _ مجازی _ اپلیکیشن باغ استور

 

اگر رمان هنوزم دوستش دارم رو مطالعه کردید، خوشحال میشیم که نظرتونو درمورد آثار خانم مهسا حسینی (مهرسا) برای بقیه رمان خوان‌ها پایین همین مطلب بنویسید.

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها