رمان پرده نشین

بازدید: 5 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 9 تیر 1403
دانلود رمان پرده نشین از سپیده فرهادی

معرفی رمان پرده نشین :

رمان پرده نشین دو راوی دارد که هر دو اول شخص داستان هستند. این داستان روایت دختر و پسری می‌باشد که هر کدام دردی عمیق در احساسات‌شان دارند و به کمک هم دردها را ترمیم می‌کنند. قلم گیرا و جذاب نویسنده دارای تعلیق است و خواننده را تا انتها با خود همراه می‌کند. رمان در ژانر عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی‌ نگارش شده است. این رمان با ۷۳۶صفحه، در سال ۱۳۹۹از نشر شقایق منتشر شده است.

 

خلاصه رمان پرده نشین :

نیما با ورود به خانه‌ی خالی از وسایل، متوجه‌ی دسیسه‌ی بی‌رحمانه‌ی بهار می‌شود. همسری که با نام و مشخصات جعلی ایران را ترک و نیما را با دنیایی از مجهولات در مقابل قوم و خویش رها می‌کند. نیما چندین سال برای پیدا کردن بهار تلاش کرده و وقتی او را پیدا می‌کند که بر اثر تصادف در بیمارستان بستری شده و به کما رفته است. او که تشنه‌ی به‌هوش آمدن همسرش است، با مینو پرستاری که از قضا همسایه‌ی قدیمی‌اش بوده دچار مشکل و این آغاز ماجرای آن‌دو می‌شود.
مینو برای خاموش کردن عشق قدیمی‌ای که از زیر خاکستر بیدار شده است، با درون خودش می‌جنگد. نیما لجوجانه برای گرفتن جواب سوال‌هایش پاپیچ مینو می‌شود. از سویی دیگر مهیار نامزد سابق و بی وفای مینو، برای جبران اشتباهش در تعقیب لحظه به لحظه‌ی مینو با نیما رو به رو می‌شود. این رو به رویی باعث ایجاد چالش‌هایی می‌شود که…

 

مقداری از متن رمان پرده نشین :

لذتی كه صدای خرد شدن برگ‌های پاییزی زیر پایم به من می‌دهد، به قدری زیاد است كه حسِ لمسِ شبنم نشسته روی گلبرگ‌های باغچه‌ی حیاط نازخاتون جانم را به من منتقل می‌كند. این موسیقی نوید زیبایی‌های پاییز است.
با سماجت عطر خاک باران خورده‌ای را كه از آن سوی خیابان به مشامم می‌رسد به ریه‌هایم میهمان می‌كنم و دم عمیقی از آن می‌گیرم. غرش بلند ابرها دل را در سینه‌ام به لرزه درمی‌آورد و ناخواسته تمام حس و حال خوشم را زایل می‌كند. این اتمسفر، عجیب خارج از محاسبات لباس پوشیدنم است، اما چه باک؟ این نیز بگذرد!
می‌ایستم و به قلبِ آسمان نگاه می‌كنم. چشمكی برایم می‌زند و من دوباره دم می‌گیرم و بازدمم را با حبسی كوتاه بیرون می‌فرستم. دل در سینه‌ام بی‌تاب می‌شود و چشمانم… امان از چشمان نافرمانم كه این چنین تیر نگاهش را با لجاجت از میان نرده‌های سبز و زرد رنگ روبه‌رویم پرتاب می‌كند و در آخر همان جا قرار می‌گیرد. قدمی به جلو برمی‌دارم و لبه‌ی كلاه بارانی‌ام را جلوتر می‌كشم تا موهای فر شده‌ام از گزندِ خشم ابرها در امان بماند. هر چند كه این لباس بیشتر جنبه زیبایی دارد و می‌دانم هیچ نقشی در حفاظت از موهایم اعمال نمی‌كند.
شانه‌ای بالا می‌اندازم و لبخندم روی لب‌هایم وسعت می‌گیرد. قامت بلندش را كه روی نیمكت سبز رنگ به سكون رسیده رصد می‌كنم و چشمانم را هم می‌گذارم. تصویر زیبایش پشت پلک‌های بسته‌ام قرار می‌گیرد و وجودم برای دستانی می‌لرزد كه آن‌طور بی‌قید دو طرف نیمكت رها شده است. قطره‌های باران روی صورتم سرسره بازی می‌كند و اخم را به ابروانم پیوند می‌زند.
ـ هنوز نرفتی؟
با ترس از جا می‌پرم و هین بلندی می‌كشم.
ـ زهره‌م تركید بابا… این چه وضع صدا كردنه آخه؟!
از ترسیدنم شیطنتش بیشتر گل می‌كند و این بار به قهقهه میخندد:
ـ بشین برسونمت، موش آب كشیده شدی.
ـ تو مگه شیفت نبودی؟
ـ جایگزین كردم.
ـ چرا؟
ـ فضولی مگه؟ وایساده داره نكیر منكر می‌پرسه. می‌آی یا برم؟
شانه‌ای بی‌تفاوت بالا می‌اندازم و برای بار آخر نگاهم را می‌چرخانم و از میان نرده‌ها به جایی كه او نشسته بود سوق می‌دهم. جای خالی‌اش روی بند نازك دلم سرسره بازی می‌كند. در دل به او كه مزاحم دید زدنم شده بود لعنتی می‌فرستم، اما به سرعت زبانم را گاز می‌گیرم. محبت‌های این همكار دوست‌داشتنی هم این مدلی است.
ـ مینو!
ـ اومدم دیگه.
به پـاهای خـواب رفـته‌ام حـركتی می‌دهم و دست از دل دل كردن برمی‌دارم و از میعادگاه نگاه من و قامت یار دست می‌كشم.
داخل ماشین كه می‌نشینم و هوای مطبوعش به پوست سرما زده‌ام می‌خورد، تازه متوجه می‌شوم كه هوای بیرون سمت سرما می‌رود. دستانم را دور خودم حلقه می‌كنم و می‌پرسم:
ـ چی شد به این راحتی جایگزین جور شد؟
ـ همچین راحتم نبود. از دیشب دارم رو مخ پیوسته قدم رو می‌رم.
یک برگ دستمال از جا دستمالی روی كنسولش بیرون می‌كشم تا قطره‌های باران نشسته روی صورتم را بگیرم.
ـ چه بارونی گرفت سر ظهری.
ـ نه به آسمون صاف سر صبح، نه به این هوای گرفته و ابرای سیاهش.

دستش را سمت سیستم ماشینش می‌برد و صدایش را زیاد می‌كند و می‌پرسد:
ـ امروزم اومده بود؟
ـ هر روز می‌آد.
ـ این همه سماجتش برای چیه؟ دنبال چی می‌گرده؟
ـ نمی‌دونم. واقعا توی درک كردنش عاجزم.
ـ تا كی می‌خوای اینطوری ادامه بدی؟
سمتش می‌چرخم و نگاهش می‌كنم. موهای خوش رنگ استخوانی‌اش از زیر شال سرخش بیرون ریخته است. دستش را برای لمس كردن دستم جلو می‌كشد و به بیشتر فكر كردن مجبورم می‌كند:
ـ اعتراف كردن برام سخته، اما اون منو از خاطرش برده.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان پرده نشین :

رمان پرده نشین از طریق انتشارات شقایق و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی سپیده فرهادی :

سپیده فرهادی متولد ۱۳۷۰ و ساکن تهران است. او جزو اولین نویسنده‌هایی است که در سایت نودهشتیا شروع به نوشتن کرد و مورد استقبال قرار گرفت. در سال ۱۳۸۸ اولین کتاب خود را با موضوعی عامه پسند منتشر کرد و مورد توجه بیشتری قرار گرفت. این نویسنده در آثار خود بیشتر به معضلات اجتماعی می‌پردازد و در خلال داستان نکات مثبتی را آموزش می‌دهد.

 

نام آثار سپیده فرهادی :

رمان قهوه تلخ چشمانت – انتشارات شقایق
رمان هلالوش – انتشارات صدای معاصر
رمان پرده نشین – انتشارات شقایق
رمان قمار آبرو – در دست چاپ
رمان شیدا – مجازی
رمان نجوای شیطان – مجازی
رمان بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد – مجازی
رمان غریبانه – مجازی
رمان خاطرات پوسیده – مجازی
رمان نفس – مجازی
رمان باغ پاییز – مجازی
رمان اقلیم دیوانگی ـ انتشارات صدای معاصر

 

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها