رمان یلدای بی پایان

بازدید: 11 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 12 آبان 1402
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۶:۲۹ بعد از ظهر
دانلود رمان یلدای بی پایان

معرفی رمان یلدای بی پایان :

در رمان یلدای بی پایان تعلیق بسیار بالاست. داستانی تلخ اما قابل باور است. یلدای این داستان در میان قضاوت های تند و تلخ سعی در قوی ماندن دارد و همین بخش آموزنده داستان را رقم میزند.

کش مکش هایی که شخصیت مرد داستان برای جنگیدن بر سر عشق با خانواده اش دارد کشش داستان را زیاد میکند. قلم پخته زکیه اکبری از شخصیت ها طیف واقعی و زیبایی می‌سازد شخصیت پردازی جذاب دارد و این رمان جایزه نیز گرفته است.

 

مقدمه رمان یلدای بی پایان ۱ :

با تمام کمی و کاستی تقدیم به وجود مقدست

تقدیم به کوه استوار خانواده، برادرم،

آرین جانم…

***

يلدا اسمی از من است در بلندترین شب

یلدا گره کوری است در زندگی و طعم تلخ خون از

اناری سرخ.

که دانه دانه اش ردی است بردامان سپیدم

بگذار کمی بیشتر بگویم…

يلدا برای من یک دقیقه سرمای بیشتر است.

یلدا یک دقیقه تنهایی بیشتر است. یلدا یعنی

تاریکی.

 

خلاصه رمان یلدای بی پایان :

یلدا دختری از قشر ضعیف جامعه درپی رفت آمد ها با همکلاسی خود که از قشر مرفه جامعه هستند به برادر او، محمد دل می‌بندد و این دلدادگی به خواستگاری و ازدواج می انجامد اما داستان از عروسی آنها که شب یلداست با فاجعه ای که متهم اول آن برادر یلدا شاهرخ است آغاز میشود فاجعه ای که زندگی آنها را تا مرز فروپاشی پیش می‌برد.

 

مقداری از متن رمان یلدای بی پایان :

سرش را بالا و پایین کرد؛ اما راضی نبود از نازی آباد تا پاسداران آن هم با حمل چمدانم.

_اگر کافی نیست صبر کنید از خونه بگیرم. همراهم ندارم.

_نه خانوم بفرمایید.

رفت و من با یک چمدان کوچک و دلی لرزان و قلبی کوبان، وسط کوچه ماندم.

بند کیف دستی ام را فشردم و سرم را بالا گرفتم نگاهم به ساختمان بلند و نوساز مقابلم خیره ماند. چشمانم تار میدید دستی به آنها کشیدم و به پنجره ی طبقه ی پنجم نگاه کردم با دیدن پرده حریر اتاق که با کلی امید و آرزو برای جهازم دوخته بودم بازهم دلم به هم پیچید.

مادر جلویم را گرفته بود گفته بود این خانه قتلگاه من می شود؛ اما جای سرپیچی نبود. باید می رفتم.

با آن حکم عدم تمکین کدام عروسی جرئت سرکشی داشت؟! آن هم من! با آن فاجعه ای که از جانب من و خانواده ام به جا مانده بود.

او مرد شکنجه نبود. مرد ظالمی نبود به خدا که او را از خودم بیشتر می شناختم. پس چرا آن قدر عوض شد؟ چرا لج کرد؟ حق داشت شاید. با حرف دایی همه چیز بدتر شد.

دایی جرقه انداخت و بدترش کرد آتش خشمشان را شعله ور کرد. حق دارند همه مان را در یک تیم ببینند. حق دارند اگر تر و خشکمان را باهم بسوزانند. این خاصیت آدمی ست که در شرایط بحرانی قضاوتهای ناعادلانه کند.

همان طور که پر بغض به پرده خیره شده بودم؛ حس کردم تکان خفیفی خورد و گوشه اش افتاد و متعاقبش قلب من بیشتر کوبید.

این یعنی انتظارم را می کشد؟

این یعنی منتظر است تا سلاخی ام کند؟

به وضوح نفسهایم پر صدا شد و وقتی در با یک تیک باز شد دیگر حالم را نفهمیدم. تمام وجودم گاهی داغ می شد و گاهی سر و سردا

نمی توانستم تصور کنم چه عاقبتی در انتظارم است. دستم را روی قلبم گذاشتم و دست دیگرم را به چمدان بند کردم دنبالم کشیدمش و با قدم هایی که بی اراده و لرزان برداشته میشد به سمت مجتمع رفتم.

آهسته داخل شدم و نگاهی به حیاط سرمازده و درختان لخت و بی برگ انداختم کلاغ سیاه روی درخت به من زل زده بود مات زده نگاهش کردم.

وقت کشی میکردم که دیرتر برسم کلاغ منقارش را باز کرد و آوای زشت و گوش خراشی به من هدیه داد و پرکشید و رفت.

دلم میخواست پنج طبقه را از پله ها بروم تا طول بکشد! کاش طبقه ی صدم بودیم! کاش اصلاً پله ها تمامی نداشت در واحد طبقه ی سوم باز شد و زن و مرد خندانی خارج شدند. نگاهشان به من افتاد مرد آهسته زن را مخاطب قرارداد و گفت:

_گویا آسانسور خراب شده.

حق داشتند. آخر کدام آدم عاقلی با یک چمدان این همه پله را افتان و خیزان طی میکند؟!

پاگرد چهارم بودم و چیزی تا جهنمم نمانده بود روی پله ها نشستم تا نفس بگیرم. بسم الهی گفتم و باقی پله ها را بالا رفتم.

یا دیدن در نیمه باز، واحد حالی را تا مرز سکنه تجربه کردم! نمی دانم چطور بگویم نمیدانم این حس را چطور بیان کنم اینکه انتظار میکشد ترسناک است انتظارش بوی عشق که نمیدهد بوی دوستی که نیست رنگ و جنس این انتظار سیاه مطلق است.

رنگ تنهایی من و رنگ حس او.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان یلدای بی پایان :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی زکیه اکبری :

خانم زکیه اکبری متولد تیر ۱۳۷۳ هستند فارغ التحصیل رشته ژنتیک که علاوه بر نویسندگی موسیقی و رقص باله را دنبال می‌کنند.

 

رمان های زکیه اکبری :

رمان رمان عطر ریحان _ مجازی

رمان یلدای بی پایان _ انتشارات علی

رمان دگر شقایق نیست زندگی نکن _ مجازی

رمان آسمان آذر _ انتشارات علی

رمان تا تلاقی خطوط موازی _ انتشارات علی

رمان کلنجار _ انتشارات علی

رمان بعد پنهان _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها