رمان ثمر

بازدید: 82 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 25 اردیبهشت 1403
۲ تیر ۱۴۰۳ در ۵:۳۳ بعد از ظهر
دانلود رمان ثمر از مهسا اسدی

معرفی رمان ثمر :

رمان ثمر به قلم مهسا اسدی، داستان یک دختر مظلوم و بی‌پناه است.
ثمر، دختری که به ناحق مورد تعرض قرار می‌گیرد و در روستا توسط مردم رسوا می‌شود.
اما دست سرنوشت، مردی همه چی تمام را مقابلش قرار می‌دهد که برایش حامی می‌شود.
مردی که او را نمی‌خواهد، اما مردانگی در حق ثمر می‌کند.
رمان ثمر به قلم مهسا اسدی، در ژانر عاشقانه و اجتماعی نوشته شده.
روایتی زیبا و دلنشین دارد.
بیانگر این است که عشق و نفرت، یک نوار باریک است و در یک لحظه همه چیز می‌تواند تغییر کند.

 

مقدمه رمان ثمر :

می‌روم خسته و افسرده و زار…
سوی منزلگه ویرانه خویش…
بخدا می‌برم از شهر شما…
دل شوریده و دیوانه خویش…

 

خلاصه رمان ثمر :

رمان ثمر به قلم مهسا اسدی، روایت دختری مظلوم و بی پناه است که مورد تعرض مردی قرار میگیرد و در روستا رسوا می‌شود.
اما مردی جذاب و همه چی تمامی سر راهش قرار می‌گیرد که برایش حامی و پناه می‌شود و…

 

مقداری از متن رمان ثمر :

کارد میزدی خون مرد در نمی آمد…
پر خشم است و فریادش در و دیوار خانه را به لرز در می‌آورد.
_ تو خیلی بی جا کردی مهمونی بودی ، بیخود کردی با این سروضع پاشدی رفتی مهمونی…احمق بی شعور مگه نگفتم بدون خودم به این مهمونیای بی  سر و ته نمیری هااااااا؟
اما پگاه دیگر به این داد و فریاد هایش عادت کرده است ، می‌داند هرچه هم بشود محال ممکن است شهیار دست رویش بلند کند !
_ آروم باش سرم درد میکنه عزیزم ، تنها نرفته بودم که شیوام باهام بود …
شهیار از اینکه زن او را به سخره گرفته است ، خونش بیشتر به جوش می آید.
_ نه بابا ؟
چه جالب از اینکه با اون عفریته بودی الان خیالم راحت باشه ، یا کلامو بندازم بالاتر ها کدوم دختر جان !
پگاه با سردرد وحشتناکی که دارد از جایش بلند میشود و به سوی بار کوچکی که گوشه ای خانه دارد می رود و یکی از شیشه ها را بیرون میکشد و جامی پر میکند .
_ میخوری ؟
شهیار با دیدن این عملِ دخترک با سینه ای که از عصبانیت زیاد به تندی بالا و پایین میشود به سویش میرود و جام را از دستش گرفته و به دیوار می کوبد …
_ بسههههه پگاه بسههههه … خستم کردی ، بسهههه
مگه نگفته بودی این کوفتی رو تک میکنی ها؟
مگه قرارمون نبود دیگه نخوری!
چی شد ؟
دستش را به بار گرفته و شیشه ها را یکی پس از دیگری می شکاند و صدای شکستنشان زن را هم به وحشت می اندازد ‌.
_  معتاد این کوفتیا شدی پگاه میفهمی اصلا؟
فکر کردی چرا میگم نری مهمونی ؟‌ چون انقد تو خوردن این زهرماری زیاده روی میکنی که درست و غلط نمیتونی تشخیص بدی …
دخترک بازوی مرد را می‌گیرد و مانند همیشه به التماس روی می آورد.
_ شهیار ، جان پگاه آروم باش
غلط کردم بخدا دیگه نمیرم ، ترک میکنم هرچی تو بگی
مرد اما ، اینبار تصمیمش را گرفته بود .
دست زن را پس زده و به سوی در می رود …
_ دیگه تموم شد پگاه
شهیار سالهای پیش مرد …
دیگه تحمل دیدنت تو این کثافت رو ندارم ، تا ترک نکردی سراغم نیا … نه بهم زنگ بزن نه سر راهم سبز شو که خوب میدونی بد میبینی پگاه !
می گوید و بی نگاه دیگری به دخترک از خانه بیرون میزند .
سوار ماشین میشود و استارت میزند .
دلش داشت می ترکید ، حس خیلی بدی بود کسی که دوست داری مقابل چشمت از دست برود و تو نتوانی کاری برایش بکنی .
شاید این کار را مدتها پیش باید می‌کرد.
هر بار که خواسته بود تمام کند این عذاب را به یک قطره اشک و یک نگاه غمگین دخترک باخته بود و عقب نشینی کرده بود .
اما دیگر نمی توانست ، اعتیاد پگاه به الکل خیلی غیر قابل کنترل شده بود.
رابطه اش با پگاه از سالها پیش شروع شده بود ، از سال های دانشگاه باهم رفاقت کرده بودند ، بعد ها هم این رفاقت کار دستشان داده بود و به خود که آمده بودند مدتها بود رابطه ای شان از رفاقت گذشته بود .
پگاه حتی بخاطر او قید مهاجرت با خانواده اش را زده بود و از آن به بعد خودش را بیشتر در قبال دخترک مسئول می دانست…
اوایل کاری نداشت ، اما کم کم متوجه خوردن غیر طبیعی اش شده بود .
هر بار هم در این باره اخطار داده بود ، دوری از خانواده و دلتنگی و سفر های مداوم او را بهانه کرده‌ بود .

اما اینبار انتخاب را به عهده ای خود او می گذاشت ، خودش باید تصمیم میگرفت.
کلید را به آرامی در قفل می چرخاند و وارد خانه میشود ، ماشین شهیار را در حیاط دیده بود و می‌دانست در خانه است .
گویی خیلی خسته بود که وسط سالن به خواب رفته بود .
او هم چند هفته ای میشد سر کار می رفت و کلی سفارش گرفته بود …
با بلند شدن صدای زنگ موبایل مرد با عجله به سوی تلفن می رود تا قبل از بیدار شدن شهیار صدایش را کم کند اما …
ثمر به آرامی نزدیک میشود و تا میخواهد تلفن را بردارد ، تماس قطع میشود.
با کمی مکث عقب میکشد و فاصله میگیرد !
اما هنوز زیاد دور نشده است است که صدای پیامک گوشی باز هم به گوش می رسد .
اما اینبار خود شهیار چشم‌ باز کرده و به تلفن نگاه میکند!‌
چه کسی غیر از پگاه می‌توانست با یک پیام اینطور او را بهم بریزد؟
دوباره مانند تمام این روزا از حال بدش گفته بود و از او خواسته بود به دیدنش برود …
اما او قرار نبود اینکار را بکند .
دستانش روی کیبورد حرکت می‌کنند و برایش تایپ میکند
” تا وقتی خوب نشدی منو نمیبینی ”
می گوید و با خاموش کردن تلفن از جایش بلند میشود تا به مقصد اتاقشان حرکت کند !
اما با دیدن ثمر در نزدیکی اش ، مکث می کند …
ابرویی بالا میدهد
_ کی اومدی ؟
دخترک با کمی تاخیر جلو می آید.
_ تازه اومدم ‌، میخواستم صدای گوشیتو کم کنم تا بیدار نشی ولی بیدار شدی خودت .
اخم های شهیار وحشتناک درهم می روند، نمیداند چرا لحظه ای از اینکه ثمر متوجه پگاه شود ، احساس بدی میگیرد!
یعنی اسم سیو شده در گوشی اش را دیده بود؟
دخترک از اخم های درهم مرد ، ترس به دلش می افتد .
_ کار بدی کردم؟ ببخشید من فقط میخواستم صداشو…
با پریدن شهیار میان حرفش ، کلامش نصفه می ماند.
_ نمیخواد تو کارای من دخالت کنی!
می گوید و بی حوصله از کنار دخترک گذر می کند .
امشب قرار بود حاجی و ریحانه خانم برای مراسم ختمی به کرج بروند ، ساعتی پبش راه افتاده بودند و آمدنشان مشخص نبود …
ثمر تصمیم می‌گیرد در نبود حاج خانم خودش دست بکار شود و شامی برای خودشان تدارک ببیند .
بالا رفته و لباسش را با لباس خانگی عوض می‌کند، از صدای آب مشخص است که شهیار در حمام است …
بی سروصدا سعی می‌کند از اتاق خارج شود اما لحظه ای آخر صدای مرد میخکوبش می‌کند.
_ ثمر اون حوله ای منو میدی ، یادم رفته !
نبض دخترک به یکباره بی دلیل خاصی بالا می رود.
گاهی چنان آرام و با محبت صدایش میکرد و با او رفتار می‌کرد که یادش می رفت این مرد تا چه حد می تواند با او بد باشد !
با مکث قدم برمی‌دارد و حوله را به دست می‌گیرد …
با پا هایی لرزان به سمت حمام می رود
نمیداند چه مرگش شده است و اصلا چرا دست و پایش این چنین می لرزند ؟
پشت در که می ایستد، با دستانی لرز‌ گرفته ضربه ای به در می زند .

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ثمر :

رمان ثمر به قلم مهسا اسدی، به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.

https://t.me/+L8X0mtQzpPs1MzU0

 

بیوگرافی مهسا اسدی :

مهسا اسدی نویسنده و رمان نویس، بیست و یک ساله ساکن تهران است.
نویسندگی رو از پنج سال پیش شروع کردن و اولین کاری که در مجازی با ما به اشتراک گذاشتن رمان آخار بود.
سبک قلم زیبایی دارن و از بچگی به نوشتن علاقه داشتن.
با داستان های انتخابشون، مخاطب های زیادی به خودشون جذب کردن و یکی از نویسنده‌های موفق محسوب میشن.

 

آثار مهسا اسدی :

رمان آخار فصل اول و دوم – فروش مجازی در کانال شخصی نویسنده
رمان خطر دلبری – درحال تایپ
رمان پسر استانبول – درحال تایپ
رمان روژکا – درحال تایپ
رمان ثمر – درحال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها

رمان شناس