رمان معرکه ماه
معرفی رمان معرکه ماه :
رمان معرکه ماه نسبت به رمان های دیگر خانم سروناز روحی ساده تر است، نثر روان و ساده ای دارد اما در عین سادگی، هیجان بالای خودش را حفظ کرده.
در عین تعلیق بالا اطناب ندارد و جذابیت و روان بودن داستان مخاطب را با حساسیت های زیبایی تا انتها همراه خود، میکشاند.
خلاصه رمان معرکه ماه :
رمان معرکه ماه روایتگر زندگی دختری به نام ماهور است. دختری که در عین داشتن جایگاه اجتماعی و موفق شبی به اجبار یک پیر مرد هشتاد ساله مجبور به قمار بر سر آبرویش میشود.
دختری که به خاطر عشق درون دلش این قمار را میپذیرد و با تمام تلاش هایش برای نگه داشتن اعتبار زنانه اش یک شبه دودمانش به باد میرود.
مقداری از متن رمان معرکه ماه ۱ :
یک نفر کاچی برایش آورد، هرچه که می دید دلش میخواست عق بزند.
مرد از جایی که نشسته بود گفت:
خوب خوابیدی جان و دلم ؟ !
طعم خون از زخم لبش وارد حلقش میشد. بی اهمیت به خون مردگی زیر گردنش، در چشمهای او خیره ماند و گفت:
بذار برم برم ! التماست میکنم.
مقداری از متن رمان معرکه ماه ۲ :
فصل اول : سرآغاز
چشمهایش از سقف به در و دیوار کشیده شد. کمی چای نوشید نیم نگاهی به چهره ی موذی مرد مقابلش انداخت.
استکان را روی میز مقابلش قرار داد عصایش را به کن صندلی چسباند و با لبخندی پرسید:
بالاخره ما نفهمیدیم، میخوای بفروشی یا بازسازیش کنی.
نفسی سنگینی بیرون داد با حالتی که در آن بی حوصلگی موج میزد گفت:
-فروشنده ام سالار خان… من از این خونه و این اتاقا خسته شدم گفتم شما بیای یه سری بزنی ببینی چطوریه؟ چون خودم که الان پولشو ندارم بکوبم و بسازم.
سالار خان دستی به سبیلهای پرپشت سفیدش کشید و تابی به آن ها داد متفکرانه نگاهی به اتاقی که در آن بود انداخت و چشمش به پنجره ی مقابلش افتاد نور خورشید مستقیم به داخل سالن می تابید.
درختان تنومند و قدیمی که تا طبقه ی چهارم ساختمان قد کشیده بودند و گنجشکهایی که روی آن نشسته و آواز می خواندند باعث لبخندش شد و گفت:
حيفه واسه کوبیدن. اونم با این طراحی اولیه اش که حسابی دلباز و نورگیره. یادمه برای ساخت این ساختمون و متریالش زحمت زیادی کشیدی.
دیگه از سکه افتاده استاد . اینجا رو باید داد دست بساز و بفروش.
مرد سری تکان داد و لب زد:
چی بگم. مال خودته . خود دانی.
قدم هایش را از روی حیاط خانه به سمت داخل کشید و با دستانی که در جیبهایش بودند و قدمهای آرام و شمرده ای سعی میکرد وجب به وجب ساختمان را با وسواس طی کند.
گوشه و کنار سالن طبقه اول را نگاهی انداخت. طراحی خوبی داشت مزیتش این بود که سالن روشن بود . سراسر اتاق پنجره میخورد و مشرف به حیاط .بود.
اتاق های خواب هم در آن طرف سالن بودند و سرویس آشپزخانه هم فضای خصوصی خوبی داشتند. کمتر میشد چنین نقشه ی درجه یکی در یک خانه پیدا کرد مگر آنکه طراح و سازنده یکی باشد …
حدس میزد تمامی طبقات یک طور طراحی شده باشند ، پله ها را به آرامی بالا رفت . نادر در حرفهای سالار خان غوطه ور بود که یک مرتبه به خودش آمد و به صورت او زل زد.
نگاهش مثل یک استاد و پدر دلسوز بود مثل همیشه با حرفهایش سعی داشت او را راضی کند. نفسی به آرامی بیرون داد:
استاد نظرم اینه که بفروشمش ، این خونه برای ما اومد نداشت.
-به هرحال هرکی صلاح مال خودشو میدونه من جات بودم نگهش میداشتم میذاشتم برای اجاره چهار تا مستاجر … یا نمیدونم اجاره به شرکتها ملک ارزنده ایه.
نادر در سکوت به احتشام نگاه میکرد لبخندش حاکی از آن بود که تصمیمش را گرفته است.
احتشام از جایش بلند شد و در سالن دوری زد:
من برای دفتری که قصدشو داریم دنبال یه جای مناسبم.
نادر با من و من پرسید:
اینجا مناسب نیست؟ راستش به دلم نبود دست غریبه بیفته.
سالار سری تکان داد و هر دو کنار پنجره ایستاده بودند و نادر اضافه کرد:
کی بهتر از شما؟
من که به دلم نیست نادر، بفروشی ضرره اونم تو این بازار .
– استاد ، راستش میدونید که همیشه برای هر کاری اول از شما صلاح مشورت میگیرم هرچی باشه شما به گردن من حق داری شما استاد من بودی و هستی کی از شما بهتر.
طبقه ی دوم را هم نگاه کرد فرقی از لحاظ دیزاین نداشت اما طبقه ی اول احتیاج به بازسازی بیشتر داشت به نوعی شاید دورهمی های خانوادگی در آنجا بیشتر بود و رفت و آمدش هم بیشتر … بدش نیامده بود.
خانه ی خوش ساختی به نظر می رسید و اگر از بالا تا پایـ تحت اختیارش بود شاید میتوانست گوشه کار را بگیرد واز اینجا چیزی دربیاورد !پاگرد را رد کرد و خودش را از پله ها به طبقه ی سوم رساند …
یک آسانسور در درجه اول نیازکارشان بود.
نادر نمیخواست سالار خان زیاد بایستد نگران زانوهای پیرمرد بود ، پس از کمی گپ و گفت او را روی صندلی نشاند و برای شروع حرف تازه اش کمی مکث کرد.
احتشام هم چشم هایش را ریز کرد و با دقت به صورت جا افتاده ی نادر نگاهی کرد:
چی شده کرامت؟ چی میخوای بگی؟
والله … هیچی .
ببین اگر دلت رضا نیست ، همین حالا بگو . این پسر اونقدری زرنگ هست و تو بازار و این طرف و اون طرف خوشنام هست که به ملک خوب زود براش پیدا بشه پس خودتو توی منگنه نذار کرامت.
کرامت خنده ای کرد:
نقل این حرفها نیست سالار خان .
پس چی؟ چی توی دهنت گذاشتی خیس بخوره که به موقعشر به من پیرمرد قالب کنی ؟
کرامت بلند خندید و سالار خان هم با خنده های خس خسی اش همراهی اش کرد .
کرامت به میز خاکی رو به روی سالار خان تکیه زد و گفت:
تو این خونه هم عزا بوده هم عروسی…
نحوه تهیه و مطالعه رمان معرکه ماه :
از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.
بیوگرافی سروناز روحی :
خانم سروناز روحی ۳۱ساله و متولد اردیبهشت ماه هزار و سیصد و هفتاد و یک هستند. در تهران به دنیا آمدند و زندگی میکنند. متاهل و یک فرزند دارند. ایشان در رشته شیمی آلی مدرک کارشناسی گرفتند و مشغول به کار در یکی از ارگان های خصوصیند.
از سال ۱۳۸۹ مشغول به نوشتن شدند و سال ۱۳۹۸ اولین رمانشان را به چاپ رساندند.
آثار سروناز روحی :
رمان دردم – مجازی رایگان
رمان روزان دیروزم – مجازی رایگان
رمان و تمام می شود – مجازی رایگان
رمان رسوب – مجازی رایگان
رمان خط هشتم – مجازی رایگان
رمان حکم دل – مجازی رایگان
رمان آنتی عشق – مجازی رایگان
رمان قایمکی – مجازی رایگان
رمان مردکوچک – مجازی رایگان
رمان همدوس – نیمه تمام
رمان مسکوت – نیمه تمام
رمان من تو او دیگری – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان زندگی غیر مشترک – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان نوتریکا – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان راننده سرویس – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان پدر خوب – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان همه هستی من – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان پادساعتگرد – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نبض خاموش – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان کلاکت (دو جلدی) – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان اقلیم – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان خانم کوچولو – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان ویلان – انتشارات علی
رمان تشریفات – انتشارات علی
رمان آوانگارد – انتشارات علی
رمان تاروت – انتشارات علی
رمان ارثیه ابدی – انتشارات سخن
رمان گرایلی – در دست چاپ
رمان چاو چاو – در دست چاپ
رمان بازگشت طیطو – در دست چاپ
رمان معرکه ماه – در دست چاپ
رمان به خاطر نازی – در دست چاپ
رمان لیست – در حال تایپ