رمان خشم و غیرت

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 30 دی 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۶ بعد از ظهر
دانلود رمان خشم و غیرت از پروانه قدیمی

معرفی رمان خشم و غیرت :

در رمان خشم و غیرت پروانه قدیمی سعی دارد معضل روزهای یک دختر را به نمایش بگذارد. مشکلی که در دل اجتماع به شدت رواج دارد و آنهم مزاحمت های خیابانی ست. تعلیق بسیار بالای رمان و شخصیت پردازی های به جا روند کشش داستان را به شدت بالا برده به حدی که اطنابی در آن دیده نمیشود. رمان صحنه سازی قوی دارد و مخاطب را مشتاق به دنبال کردن میکند. رمان خشم و غیرت در سال ۱۳۹۷ از انتشارات علی به چاپ رسیده و ۵۶۴ صفحه می‌باشد.

 

خلاصه رمان خشم و غیرت :

رمان خشم و غیرت روایت زندگی دختری ست که در لایه های سیاه گذشته به دنبال راهی برای آسوده بودن، درکنار مادر و برادرش زندگی میکند او دانشجوی سال آخر پزشکیست و طی مسیر دانشگاه به خانه با مزاحمت های شاهرخ روبرو میشود. پسری که با مزاحمت های او مشتاق تر میشود و او را تهدید به دزدیدن و بی آبرویی میکند. این روند پای برادر تارا را به بازی مزاحمت های شاهرخ باز میکند و باعث اتفاق ناگوار و تلخ قتل میشود. قتلی که بهای آن خونبس شدن تارا برای رضایت گرفتن میشود.

 

مقداری از متن رمان رمان خشم و غیرت ۱ :

نگاهش را به خیابانهای خیس شهر داد و با لبخند گفت: میخواستی این رشته رو انتخاب نکنی تو که مدام دنبال تفریح و خوش گذرونی هستی باید میرفتی به رشته ی ساده تر میخوندی چشم مادر بزرگ دفعه ی دیگه اگه عمری باقی بود حتما همین کارو می کنم.
با دیدن کتاب فروشیهای خیابان انقلاب نفس راحتی کشید و گفت:
تو هم برای خرید کتاب میای یا نه؟
ناهید چپ چپ نگاهش کرد و گفت:
پ.ن. پ صبر میکنم خود کتاب به حضورم شرف یاب بشه چه حرفا می زنی؟
با ایستادن اتوبوس در ایستگاه هر دو در میان سیلی از مسافرین پیاده و وارد پاساژ شدند همان اوایل پاساژ کتاب فروشی مخصوص رشته ی پزشکی وجود داشت طبق معمول وارد همان کتاب فروشی همیشگی شدند. به غیر از آنها چند نفر دیگر هم در حال دیدن طبقات بودند. به سمت میز فروشنده رفت که با پسری در حال بحث بود.
برو خونه تون و برای من شر درست نکن من یه بار کمکت کردم برای هفت پشتم بسه
پشت سر پسری که سر و وضع لباسش همچین چنگی به دل نمی زد و با آن فضا خیلی منافات داشت ایستاد و به آرامی سلام کرد.
مرد جوان و خوشرو با دیدنشان لبخندی زد و از جای خود بلند شد.
دیروز کتابتون رسید. الان براتون میارم
لبخندی مهمان لبان خوش فرمش شد و نفس راحتی کشید رو بهناهید کرد و گفت:
خدا رو شکر که به موقع رسید وگرنه بیچاره می شدیم. آخه اینم شد وضع جامعه که برای پیدا کردن به کتاب این همه بسه ناهید خسته نمیشی این قدر بهونه میگیری به خدا حوصله ی غرغر شنیدن ندارم.
با صدای فروشنده برگشت و به کتابهای داخل دستش نگاه کرد.
عابر بانکش را بیرون کشید و رو به او گرفت.
ممنون رمز ؟
۲۳۳۲

 

مقداری از متن رمان رمان خشم و غیرت ۲ :

در حالی که به کتاب نگاه میکرد سنگینی نگاهی را روی خود حس کرد. با بالا بردن سرش با دو چشم خیره ی عسلی رو به رو شد. چشمانی که در عین زیبایی بی نهایت شرارت داشت.
بی اعتنا سرش را پایین انداخت و بعد از پرداخت پول و تشکری دوباره همراه ناهید از کتاب فروشی بیرون زد. ناهید در حالی که کتاب را در کیفش جای میداد با صدای آرامی که از او بعید بود گفت:
پسره ی مزخرف داشت با اون چشمای و ر قلمبیدش قورتت میداد.
یعنی دلم میخواست برم پای چشمش یه بادمجون خوشگل بکارم.
غیرتی شدنش را دوست داشت. درست مانند یک مرد برایش غیرت خرج می کرد. چهره ی در هم کشیده اش را نگاهی کرد و گفت:
بی خیال جواب این جور آدما فقط بی اعتناییه.
اه دیدی چه تیپی داشت نمیدونم چنین جایی چه غلطی میکرد!
تو خود تو ناراحت نکن به ما چه ربطی داره این قدر به هر چیز بی موردی گیر نده. من که نمی دونم تو چرا صدای پسرانه ای از پشت سر حرفش را نیمه تمام گذاشت. با چرخیدن سرش به سمت عقب با همان چشمان گستاخ و شرور مواجه شد.
سلام خانوم میشه یه کم وقتتون رو بگیرم؟
اخم هایش به آنی در هم کشیده شد.
نه خير.
به راهش ادامه داد اما پسرک همگام با آنها پیش می آمد. خوشگله این قدر ناز نیا چون من نازکش خوبی هستم
ناهید با خشم نگاهش کرد و با تندی گفت: فکر کردی خیلی تحفه ای که برات ناز کنه برو گمشو دنبال یکی مثل خودت باش حسود خانوم هر وقت با شما حرف زدم اون وقت خودتو قاطی بحث كن. به ایستگاه رسیدند دست و پایش به لرز افتاده بود. از این که چنین مزاحم سمجی دنبالشان راه افتاده دلشوره گرفته بود.

 

مقداری از متن رمان رمان خشم و غیرت ۳ :

هی خانومی میتونم اسمتو بپرسم؟
نخير.
دستان ناهید روی دستش نشست با نگرانی به صورت رنگ پریده اش نگاهی انداخت.
چی شده تا را؟ چرا داری مثل بید می لرزی؟
دهانش خشک شده بود و زبانش توان حرکت نداشت. دلشوره و تهوع امانش را بریده بود چرا باید آن چشمان شفاف و زیبا را در صورت پسری شرور میدید؟!
مگر چه گناهی کرده بود که سزایش این بود؟ حالا که خود نامردش نبود باید یکی شبیه او تن و بدنش را به لرزه می انداخت؟! ناهید با رسیدن اتوبوس با نگاهی اخم آلود به پسرک فحشی نثارش کرد دست تا را را گرفته و همراه خود سوار اتوبوس کرد. اولین صندلی خالی را که دید اول تا را را نشاند و خودش هم به علت نبودن صندلی خالی کنارش ایستاد.
تارا در خود جمع شده بود و می لرزید. ناهید با دیدن رنگ پریده اش نگران حالش بود. نمی دانست یک مزاحمت کوتاه مدت چرا باید تن و بدنش را اینگونه به رعشه بیاندازد؟ اتوبوس زوزه کشان حرکت کرد. ناهید سرش را به سمت تا را پایین برد
و به آرامی گفت:
تارا می گی چی شده یا نه؟ از نگرانی دارم دق میکنم. تارا با التماس به چشمانش زل زد اصلا توان حرف زدن نداشت.
نمی توانست حرفی بزند که هنوز به خاطرش از خود عصبی بوده و از این حس مزخرف واهمه دارد واهمه ای ژرف و سیاه که سالهای سال وجودش را لرزانده بود چشمان عسلی ای که هیچ وقت فراموشش نمی شد حالا در صورت یک مرد دیگر رو به رویش قرار گرفته بود چه می گفت به دختری که مانند یک دوست مهربان همیشه همراهش بود.
می گفت در حال ضعف کردن و بیهوش شدن است؟

نحوه تهیه و مطالعه رمان خشم و غیرت :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی پروانه قدیمی :

خانم پروانه قدیمی ۴۹ ساله نویسنده چندین اثر چاپی و مجازی هستند.

 

آثار پروانه قدیمی :

کتاب رمان ساقه های رقصان _ انتشارات علی
رمان خشم و غیرت _ انتشارات علی
رمان شعله های خاکستری _ مجازی
رمان نهایت آرامش _ مجازی
رمان خاکستر یک احساس _ مجازی
رمان قربانی یک بازی احمقانه _ مجازی
رمان بغض شب _ مجازی
رمان شریان _ مجازی
رمان آوار کبود _ مجازی
رمان زوال موجها _ انتشارات یوپا
رمان در جوار شیطان _ مجازی
رمان سایه ها در گذرند _ مجازی
رمان شاپرک تنها _ مجازی
رمان نامحرمان _ انتشارات آرسبان
کتاب رمان ردپای شب _ کتاب چاپ شده از انتشارات یوپا
رمان زهر شیرین _ مجازی
رمان معبد ویران _ مجازی
رمان رقص شعله ها _ انتشارات علی
رمان کوچ قاصدکها _ مجازی
رمان شاه بی دل _ مجازی

 

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها