رمان پیانیست

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 8 فروردین 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۲۹ بعد از ظهر
دانلود رمان پیانیست از آناهید قناعت

معرفی رمان پیانیست :

رمان پیانیست به قلم آناهید قناعت روایت برادر کُشی است. آسیب های اجتماعی که از مشکلات کوچیک و خانوادگی شروع میشه و اینکه سعی کردم بگم عاشق بودن عُرضه می خواد و باید براش جنگید. هر عشق سرانجامی داره. شاید حفظ حرمتِ بعضی از عشق ها در دوری و نرسیدن باشه، درست تر بگم، پایان خوش لزوما به معنی وصال نیست!

 

مقدمه رمان پیانیست :

تو رفتی
و من نُت به نُت عشق مان را گریستم
من همانم که جانم بن د نبض دستت بود
حالا من ماندم و یک پیانو
و دستهایی که مثل تو نواختن نمی دانند
و دردهایی که ناگفتنی ست …

 

خلاصه رمان پیانیست :

دوسال متوالی هرچه می گشتیم کمتر میافتیم
تنها جایی که به فکرمان نمی رسید مکان کارتن خوابها بود
آخر چطور به ذهنم می رسید که میان آنها دنبال پیانیستم بگردم ؟
مثل کابوس بود اما به حقیقت پیوست
حالا من ، آهو …
دختری که یوسف را عاشق بود به فکر انتقام بودم
انتقام از کسانی که او را به چاه انداختند،
برادرانش…

 

مقداری از متن رمان پیانیست :

با شعف انگشتان گرم شده ام میان خز بوت را تکان دادم. دانه های سفید و پفکی برف آهسته روی شیشه ماشین فرود می امدند ، برف پاکن خم و راست میشد و امان شان نمی داد.
چشم دواندم میان پیاده رو سفید پوش، توده ای پتو پیچ شده لبه ی باغچه افتاده بود، توجهم جلب شد وقتی تکان خوردنش را دیدم اما برایم هیچ تعجب نداشت!!
باز هم تکان خورد و پشت بندش صدای سرفه ای مردانه شنیده شد، نگاهم به ساعت داشبرد کشید ، ۲:۴۵ صبح را نشان میداد.
در را باز کردم پیاده شدم و سوز هوای سرد به تنم ریخت، لباس شب بلندم که حالا بدون کفش پاشنه بلند روی زمین کشیده میشد را بالا گرفتم و با احتیاط قدم برداشتم که روی آن زمین لغزنده زمین نخورم.
ماشین را دور زدم و پا به پیاده رو گذاشتم، پتو را دور گُرده ی بزرگش گرفته و قسمتی را هم روی سرش کشیده بود، در یک متری اش ایستادم ، او حتی سرش را بلند نکرد.
ـ آقا … کمک نمی خواین ؟!
اندکی سرش را چرخاند، نگاهش از آن بوت ها که وصله ناجور تیپ معرکه ام بود بالا کشید و نگاهم کرد اما من هنوز صورتش را در سایه پتو روی سرش واضح نمی دیدم
دوباره نگاهش را مقابل پایش داد و سرفه زد.
اکثر معتادهایی که ما از کنار خیابان پیدا میکردیم ابتدا همینطور بودند، مایل به حرف زدن نبودند و این ما بودیم که باید به حرف می اوردیم شان.
ـ سرفه میکنید … توی این هوا حتما سینه پهلو کردین.
جوابم را با سرفه اش داد و من چشمم خورد به پایپ شکسته ای که جلوی پایش توی باغچه افتاده بود.
امیدوارانه گفتم :
ـ اون مال شماست ؟
ـ خودم شکستمش.
صدایش جوان بود و گیرا و آشنایی آهنگ این صدا، صدایم را لرزاند.
ـ این که … خیلی خوبه
صدای پوزخندش را سرفه ای شکست و من گفتم :
ـ ما کلینیک داریم … برای ترک اعتیاد ، از این کمپای بی در پیکر نیستا ، کلینیکِ با دکتر و پرستار …می تونم همین الان شما رو ببرم اونجا.
سر چرخاند ، پتو از صورتش عقب رفت و برق چشمانش چیزی را در میان سینه ام شکست. موهای ژولیده و ریش بلندش با آن چشمان زیبا و خوشرنگ که بسیار معصوم بود تناقض داشت و خاطره هایی که هنوز جان داشتند را جلوی چشمم مجسم کرد.
بلافاصله سر تکان دادم، حالا وقتش نبود…
نگاهم را از چشمهای پُرکشش او گرفتم و گفتم :
ـ پاشید ، برف داره شدت می گیره ، اگر اینجا بمونید با این وضعیت سینه تون دووم نمیارید.
ـ خودکشیِ.
منظورش را درک میکردم. اینکه اگر اینجا بماند تا صبح قطعا می میرد را خودکشی می دانست. در همین دقایق برف اندکی روی ریش و موهای نامنظمش نشسته بود.
سرمای هوا دندان هایم را بهم میزد و من زیر آن پالتو لباس شب بلندی تنم بود که اصلا گرما نداشت.
بدون اینکه برگردد نگاهم کند گفت :
ـ تضمین میکنی اگه بیام اونجا پاک بشم ؟
ـ به خودتون بستگی داره به همت و اراده تون، اگر فرض رو بر این بذاریم که بخواین و همکاری کنید صد در صد سلامت میشید.
در حالی که سرفه میزد برخاست… برخاست و من در حیرت ماندم ، قد و قامتش خیلی بلند بود مثل همان خاطره ها …
پتو را محکم دورش گرفت و به سمت ماشین راه افتادیم. خودم را پشت فرمان انداختم و گرمای ماشین را بلعیدم.
او هم کنارم نشست و بهزاد اگر می فهمید تنها همچین کاری کرده ام ، شقه ام میکرد. نگاهش را توی ماشین گرداند و من استارت زدم

ـ منم یکی عین همینو داشتم ، مال منم دو در بود.
پشت جمله اش حسرتی عجیب نهفته بود و نمی دانم چرا حسرت صدایش شبیه به کسی بود! دستم را روی فرمان گرفتم و این ماشین یادگار همان عزیزی ست که امشب بی اختیار خاطراتش به مغزم ریختند.
عزیزی که یک روز رفت ، رفت و قید همه ما را زد …

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان پیانیست :

دانلود رمان پیانیست اثر آناهید قناعت، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Piyanist Novel

 

بیوگرافی آناهید قناعت :

آناهید قناعت هستم. رویاپرداز!
یه دختر شیرازی که از بچگی زیاد رویاپردازی می کردم و دیوانه وار کتاب می خوندم و تقریبا می تونم بگم تموم تجربیاتم رو از مطالعه ی زیاد بدست آوردم.
از سال ۱۳۹۴ نوشتن رو شروع کردم اما فقط سه ساله که آثارم رو منتشر کردم! و بنا به دلایلی فعلا قصد چاپ هیچ کدوم از رمان هام و ندارم.
هدفم از نویسندگی اینه که اندکی از حال خوب و عشقی که تو دنیای کوچیکم دارم رو به شما بچشونم و شاید ناگفته هایی رو به دل کاغذ بیارم که هیچ وقت نگفتم…
و در آخر نویسندگی شغل من نیست، رویاییه که تو مشتم گرفتمش.

 

آثار آناهید قناعت :

رمان آلودگی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان بی آبان – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان پیانیست – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان دلواپسی- مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان زن دونی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها