رمان نازلار

بازدید: 18 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 16 اردیبهشت 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۲۵ بعد از ظهر
دانلود رمان نازلار از ساحل پایدار

معرفی رمان نازلار :

رمان نازلار به قلم ساحل پایدار، داستانی معمایی و عاشقانه است.
اولین کاری که از خانوم ساحل پایدار منتشر شده و داستانی زیبا و سبک نوشتاری قابل قبولی را وارد.
در رمان نازلار به قلم ساحل پایدار، روایت دختری به اسم عسل را داریم که برای یافتن انگشتر پدری خود، وارد یک عمارت می‌شود و به عنوان مستخدم شروع به کار می‌کند.
در عین حال مردی جذاب و خشن به نام ایلمان را داریم که رازهای زیادی از عسل کشف می‌کند.
داستانی عاشقانه، در عین حال انتقامی است.

 

مقدمه رمان نازلار :

گاهی اوقات در زندگی مجبوری که بمانی ، بجنگی و قدم در راهی بُگذاری که می‌گویند جاده اش یک طرفه است
تن می‌دهی به این قدم های پر از ترس و اضطراب تا که شاید در این دالان های پر از سیاهی راهی به خورشید باز کنی
فدا میکنی جانت را در راه یک نام .. به نام او … به نام عشق !

 

خلاصه رمان نازلار :

رمان نازلار به قلم ساحل پایدار، داستان دختری به نام عسل است که برای پیدا کردن انگشتر پدری خود، به‌ عنوان مستخدم وارد یک عمارت می‌شود.
با مرد جذاب و تاریکی به اسم ایلمان روبه رو می‌شود که…

 

مقداری از متن رمان نازلار :

اگر مقام و قدرتی در این کره دایره ای شکل داشتم، آن نیشخند کذایی اش را کنار چهره مونالیزا ثبت جهانی می کردم؛ که آخر مگر ممکن است یک کشیدگی هزار احساس را در خود جای دهد و بین تمامی آن حس های معیوب و شیطانی، ذره ای مهربانی جای نداشته باشد
با ترس خودکار را بالا میگیرم
_ به جون شما این خودکار جوهرش کمه. تا برید و یکی دیگه بیارید، منم غلطام و تو ذهنم دوره میکنم که بعدا به تته پته نیوفتم اعصابتون داغون تر از چیزی که هست بشه
حرف هایم به عمد و از تمسخر نیست، من در این شرایط به طور وحشتناکی ترسیده ام! تنها یک چراغ کم بود که بالای سرم بچرخد و یک شیطان، که شخص روبرویم نقشش را به خوبی ایفا می کند
با انگشتانش روی میز ضرب گرفته و گاهی شدت ضربه اش را محکم و گاهی آرام می کند
با ترس لب میزنم
– عه عه عه، می بینی کار خدارو؟ اصلا این پیشونی داغ شده با بدشانسی، چنان به زندگیم تاثیر گذاشته بود که یادم رفته بود من گاهی ام لوک خوش شانس میشم. خدا شاهده که اگر مامورا نمیرسیدن امروز مراسم اولم بود
نگاهم که به دستان مشت شده و رگ های برآمده ساعدش می افتد، آب دهانم را محکم میبلعم و اجل نزدیک است؟
دهان باز می کنم تا چرتی دیگر بگویم که محکم روی میز میکوبد و انگشت اشاره اش را سمتم میگیرد
– وقتی اون لبای بدمصبو باز می کنی که دروغ و جفنک نبافی بهم که خودم میدوزمش واست؛ پس عینهو بچه آدم بنال چه غلطی می خوردی تو اون خراب شده!
یا صاحب وحشت!
_ همش رویا و وهم و نرسیدن. کافی بود لب تر کنی تا کل دنیارو بریزم زیر پات؛ نخواستی! نخواستی و اولین قدم دشمنی با من و برداشتی، من عسل، من! گنده لاتاش سوراخ موش لازمن تو فسقل جوجه عرض اندام میکنی جلو من؟ میخوای وایسی روبروم یا علی! قسم میخورم تا جایی جلوی اون چشمای سگ مصبت دووم بیارم که کل زندگیت بشه ای کاش!
لبانم را پر از حرص روی هم می فشارم و هنوز هم این مرد را میخواهم؛ اما، لعنت بر اما و شایدهای خانه خراب کن
_ مطمئن باش اگه یه روزی بگم ای کاش، بعدش نبودن و ندیدنته
و ناگهان بلند، ناخودآگاه و نمیدانم با چه جرئتی فریاد می زنم
– ای کاش هیچوقت نمی دیدمت نامرد عوضی
سرخ می شود، طوری از جا بلند می شود که میز واژگون می شود. هیبتش با آن لباس های شیک و زیبا چنان ترسناک است که در وهله اول سکته ناقص را می زنم
دستان بزرگ و مردانه اش دور گلویم می پیچد، فشار نمیداد و فقط میترساند .. الحق که در کارش استاد بود شیطان رجیم!
کنار گوشم خشمگین و بلند میغرد
_ خاکستر و که زیاد انگولک کنی، گر میگیره خودتو به آتیش میکشه! پَ حواست به حرفات باشه، مفهومه ؟
تند تند سر تکان میدهم و همین که رهایم میکند، خودم را روی زمین پرت میکنم تا فرار کنم؛ اما شانه ام را محکم میفشارد و روی یک زانو مقابلم می نشیند
– آخ! ولم کن، دست نزن بهم! اصلا تا وکیل واسم جور نکنید حرف نمیزنم
با تمسخر سرش را تکان میدهد
_ گنده گوزی نکن واسه من بچه ، نازیلا به جا وکیل باید خرج دفن و کفنت کنه که روزش امروزِ.

لب می گزم و با غم نگاهش می کنم ،حالت چهره اش عوض می شود و سیبک گلویش محکم تکان می خورد
قبل آنکه نگاه از چشمان مخوفش بگیرم ،از چانه ام میگیرد و محکم لبم را میبوسد ، سرخ میشوم و قلبم از سینه بیرون میزند ، به سینه اش میکوبم که مچ دستم را میگیرد و طوری که گرمای نفس هایش پوست صورتم را گلگون میکرد ، زمزمه میکند
– تو تاوان اعتماد بیجای منی ، تاوان بزرگترین گناه من .. میدونی چیه اون گناه ؟
جوابش را نمیدهم ، سر پایین میگیرم که دستم را محکم میفشارد و روی قلبش می گذارد
– اینه که دیگه اختیار دار قلبت نباشی ، که بلرزه از چشمای آهویی یه بی شرف ، که بگه باختی .. باختم .. بد باختم بهت نفس
اشکم میچکد برای احساسی که از صدایش فوران میکند ، او را چه به این همه تراوش عشق ؟ این مرد آدم زور و قدرت بود ، نه کلام و منطق !
_ د آخه چرا عاشقم نیستی لاکردار ؟ نمی بینی واس خاطرت تا قله قاف میرم ؟ من و تو ، شمع و پروانه نیستیم که آتیشم و بزنی و منم لال بمونم بگم حتمنی راه و رسمش اینه ! من نابلد این راهم ، بخوای تیشه بزنی به ریشه این احساس به روح آقام اول تورو بعدش خودمو خلاص میکنم !
وحشت زده نگاهش میکنم .. آدمی نبود که تهدید هایش توخالی باشد .. تا به حرفش ایمان راسخ نداشته باشد ، حتی بیانش نمیکند
لب میگزم تا لرزش لبانم از چشمانش دور بماند و برخلاف خواسته قلبی ام به سینه اش میکوبم تا از من دور شود .. که فاصله بگیرد و همین چند نفس باقی مانده را هم به من درمانده ببخشد
_ ولم کن ! تو نفرت انگیزی … یه آدم بد نفرت انگیز
چشم روی هم میفشارد و نفس های عمیقش
حاکی از همان دم و بازدمی است که در مواقع خشم زیاد انجامش میداد تا طرف مقابلش را به دیار باقی نفرستد
– حُکمت به زنده بودنته عسل که با این چرت و پرت گفتنات زنده زنده چالت نمیکنم
– هیچ غلطی نمیتونی بکنی بین این همه جمائت
یک دستش گیر یقه ام میشود و خشمگین به جلو میکشدم
– چیزی که می خوای بگی و مزه مزه کن بعد بریز بیرون کره خر ! حواست که هست کی جلوت وایساده … زبونت به غلط بچرخه ، درش میارم از حلقومت میدمش سگا تا حالیت شه هر پررو بازی یه بهایی داره
ترسیده آب دهانم را میبلعم ، یعنی هیچکس راهش به این اتاق نمی افتاد تا مرا از دست این افسار گسیخته نجات دهد ؟
ترسم را که میفهمد به عقب هلم میدهد و یک تای ابرویش را به عادت همیشه بالا میدهد
– حالیت شد ؟
– شد بخدا
سرش را با رضایت تکان میدهد . دستم را میگیرد و این بار با ملایمت کمکم میکند روی صندلی بنشینم و خودش همچون اجل معلق ، دست به سینه بالای سرم می ایستد
– خب .. بگو بینم ، چی میکردی بین اون همه لات و لوت و خلافکار ؟
_ باز که رفتین سرخونه اول ، بابا به پیر به پیغمبر واسه یه کار خصوصی رفته بودم اونجا ، چه میدونستم اون اژدر بیشعور مواد میبره اینور اونور ، منم درست تو لحظه معاملشون میرسم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان نازلار :

رمان نازلار به قلم ساحل پایدار، به صورت آنلاین و در حال تایپ در کانال تلگرام نویسنده قابل مطالعه می باشد.

https://t.me/+c-va8JS8XxJmNWM0

 

بیوگرافی ساحل پایدار :

ساحل پایدار نوزده ساله و ساکن شهر اردبیل هستن.
به تازگی وارد دنیای نویسندگی شدن و نازلار اولین اثر ایشون است.
سبک قلم زیبایی دارن و داستانشون مورد پسند.

 

آثار ساحل پایدار :

رمان نازلار – درحال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها