معرفی رمان انگور نارس :

در رمان انگور نارس پگاه مرادی شخصیت پردازی قوی و بدون اغراقی انجام داده، به اندازه ای که مخاطب را با تک تک کارکترها همراه میکند.

فضا سازی به زیبایی انجام شده و دارای تعلیق مناسبی است. حمایت های خانوادگی در رمان انگور نارس به خوبی نمایش گذاشته شده.

 

خلاصه رمان انگور نارس :

در رمان انگور نارس میخوانیم که مهراز بعد از فوت برادرش در تصادف با برادر زاده و زن‌ برادر خود که در تصادف توان حرکتش را از دست داده زندگی میکند.

برادرزاده ای که بعد از فوت پدرش نان آور خانه شده اما قرار نیست زندگی برایش همیشه یکنواخت بماند. با ورود آرمان پسر پولدار یک خانواده به عنوان دوست عماد همه چیز عوض میشود و زندگی آنها دستخوش یک تغییر بزرگ می‌شود.

 

مقدمه رمان انگور نارس :

به هزاران خوشه ی انگور قسم که روزی به شراب می رسد و وجودم را مست خواهد کرد دوستت دارم.

پگاه مرادی

 

مقداری از متن رمان انگور نارس ۱ :

چادر گل دار را رویش کشید

صدای نجواهای زیر لبی همگان در گوشش پژواک می شد هیچ کس حواسش به او نبود.

دلش کمی تنهایی طلب می کرد. چند زن پس از اتمام نمازشان به هم قبول حق می گفتند و دست های همیدگر را می فشردند.

کار بدی که نمی کرد ؟ مسجد بود و دلش میخواست کمی همان گوشه خلوت کند. کمی خوابش می آمد؛ چشم هایش گرم شد.

صدایی او را به خود آورد:

خانوم ؟ خانوم ؟

پوف کلافه کشید، چادر را از صورت کنار زد. معترضانه نگاهی به زن که مانند اجل معلق بالای سرش ایستاده بود کرد.

چشم هایش سرخ بودند و آرام لب زد:

بله ؟

این جا که جای خواب نیست خانوم. پاشو . پاشو الان در مسجد و می بندند.
خمیازه کشید. پرسشگرانه نگاهی به اطراف انداخت.

مگه چهار رکعت عشا نمونده؟ حالا چه اصراری به بلند شدن من دارید ؟

نمازش را اول وقت خوانده بود و این بار استثنا دفعات قبل دست جمعی نمازش را نخواند.

دلش قد تمام شاپرک های خسته گرفته بود

چادرش را در آغوش کشید. از چادرهای خود مسجد بود زن اخم کرد:

بیا و خوبی کن. این جا کی حواسش بهت بود ؟ اگر خواب می – موندی کی میخواست بیدارت کنه ؟ پاشو چند رکعت نماز شکر‌ بخون دلت آروم میشه … پاشو مومن خدا.

آرام بلند شد و تکیه اش را به دیوار زد. حوصله ی بحث نداشت و زمزمه کرد :

باشه . ممنون . دستت درد نکنه

زن پشت چشمی نازک کرد:

خواهش می کنم.

 

مقداری از متن رمان انگور نارس ۲ :

انگار که همه ی دنیا امروز قصد اذیت کردنش را داشتند بق کرده به چند زن که در حال قنوت بودند نگریست ؛ چانه اش . شروع به لرزیدن کرد اشک روی گونه اش قل خورد و قل خورد و به چانه اش منتهی شد دوباره چادر را روی سرش کشید.

گلهای چادر زیادی بهار را به رخش میکشید. البته که دلش همیشه ی خدا زمستان بود و بهار انگار به یغما رفته بود.

پیشانی اش را روی زانوها قرار داد و بی صدا کمی بارید. دلش سبک نمی شد غروب که میشد ؛ انگار قلبش میگرفت یاد تمام ناکامی های زندگی اش که می افتاد بغضش میگرفت و آرام و بی صدا می بارید.

موبایلش به صدا درآمد. بی تعلل از کیف درش آورد و به صفحه نگریست لبخند زد. دیر که میکرد تماس می گرفت با صدای خش داری گفت:

بله عماد ؟

سلام مهراز

همیشه خوشمزه حرف میزد

سلام عزیزم . خوبی ؟

خوبم . کجایی عمه ؟

بغضش را قورت داد

مسجد محل

عماد در گوشی پچ زد

زودی نمیای ؟ آخه دلم برات تنگ شده

لبخند کنج لبش نشست. دلش گرفته بود اما اگر در میان این همه ناآرامی درونش عماد دل تنگی ابراز میکرد ساقه های امید در دلش رشد می کرد و سرحال می آمد.

الان میام خونه قربونت برم. چیزی لازم نداری از بیرون؟

عماد متفکر لب زد:

یه تحقیقی میخوام واسه مدرسه. درباره ی گیاهان تک…

سرفه ای کرد:

این علوم شما و تحقیقاتش هیچ وقت خدا تمومی نداره؟

عماد که انگار سر درد و دلش باز شده باشد غر زد:

آه . همش تقصیر آقای سمیعی . کاشکی فردا ماشینش پنجر بشه نیاد.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان انگور نارس :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی پگاه مرادی :

خانم پگاه مرادی بیست و شش ساله متولد سال ۱۳۷۶، مجرد و نویسنده چندین اثر چاپی هستند.

 

آثار پگاه مرادی :

کتاب رمان قلبت را میبوسم _ انتشارات آرینا

رمان انگور نارس _ انتشارات علی

کتاب رمان خسوف _ دردست چاپ

رمان شهر تمشک های خونی _ انتشارت علی

کتاب رمان توله گرگ _ انتشارات شقایق

رمان ژوکر _ مترجم پگاه مرادی انتشارات خاموش

کتاب رمان کیسه بوکس _ مترجم پگاه مرادی انتشارات خاموش

رمان حقیقت _ مترجم پگاه مرادی انتشارات خاموش

کتاب رمان دیگری _ مترجم پگاه مرادی انتشارات خاموش

رمان مرا به نام بخوان _ انتشارات شقایق

رمان لالایی مادرانه _ مجازی