رمان نامشروع

بازدید: 17 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 30 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۱ بعد از ظهر
دانلود رمان نامشروع از غزل ریاحی

معرفی رمان نامشروع :

رمان نامشروع نوشته ی غزل ریاحی روایت تاثیر بد قضاوت بر زندگی و اینده ی افراد است. هدف نویسنده از نگارش این رمان، از زبان خود نویسنده به شرح زیر است:
سعی کردم بگم که چشم های ما همه چیز رو درست نمی بینه .. سعی کردم به تجاوز بپردازم .. به بچه های نامشروع ، بچه های طلاق و همچنین ترنس ها ..
اینکه بعضی هاشون چقدر سخت زندگی می کنن .. اینکه بعضی خانواده ها فقط از ترس ابرو و قضاوت نشدن ، مجبور به چه کارهایی می شن.

 

مقدمه رمان نامشروع :

مرا عهدیست با شادی که شادی ان من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

غزل ریاحی

 

خلاصه رمان نامشروع :

رمان نامشروع به قلم غزل ریاحی روایت زندگی جانان است ‌‌. جانانی که در مهمانی یکی از دوستانش توسط فردی ناشناس مورد تجاوز قرار می گیرد و این در حالیست که فقط چند هفته به عروسیش مانده است . زمانی همه چیز خراب می شود که متوجه بارداریش می شود و این تازه اغاز ماجراست …

 

مقداری از متن رمان نامشروع :

تن بی جان دردمندم میلرزد و آسمان چشمانم خیس و بارانی میشوند . ناگهان تمام صحنه های دیشب مقابل چشمان ناباور و خیسم جان میگیرد .
+ وای .. نه .. نه
به تندی از جا بلند میشوم . با بلند شدنم کمرم تیر میکشد و صدای جیغم در اتاق میپیچد . بر روی زمین میفتم و گویی این درد قصد بیرون اوردن جانم را دارد . انگاری که صدتا تیر به تنم زده اند .
همچنان ناباور و گریان چشم میگردانم میان ملافه های تخت برهم ریخت….
دارم میسوزم .. انگاری در میان شعله های آتش جهنم افتاده ام .. تنم ، قلبم و تمام وجودم میسوزد . نگاهم بر روی نامه و ملافه ای با لکه های سرخ مینشیند . کاغذ کوچک تا شده را باز میکنم و چشم میدوزم به کلمات…

( یک ماه قبل )
صدای دست و کل کشیدن هایشان ، لبخند را بر لبانم نقاشی میکند . قلبم در سینه تکان میخورد انگاری او هم برای وصالش خوشحال است
پری جیغ زنان مرا به اغوش میکشد
کمی عقب میروم و دستانم را دور شانه هایش حلقه میکنم . در همان حال خیره ی چشمان نمناک مادر میشوم و لبخندی بر سیمایش میزنم .
مادر احساسی من از همان روز خواستگاری تا همین امشب که شب جواب است ، چشمانش بارانی می باشد انگاری که من با متعهد شدن میروم و دیگر نمیایم ، هرچقدرهم حاج بابا سعی در آرام کردنش دارد بی تاثیر است .
گرچه بیتابی های خودم کمتر نباشد ، بیشتر هم نیست . درمیان این حس خوشحالی و عاشقی حس عجیب دیگری در وجودم پر میکشد که نه میتوان اسمش را غم گذاشت و نه چیز دیگری .
پری رهایم میکند و روبه دیاکو ، انگشت اشاره اش را مقابل چشمانش میگیرد و میگوید
_ اقا دیاکو از گل کمتر به رفیقم بگی با من طرفیا
الحق که این دختر تنها یک دوست نیست . اصلا نقل است که نفس شروع زندگی است ، عشق قسمتی از زندگی اما دوست خوب قلب زندگیست … و این دختره چشم خاکستری قلب زندگی من است .
دیاکو دستم را میگیرد و دست دیگرش را بر چشمانش میگذارد .
دیاکو : به روی چشم پری خانم .. این گردن ما از مو باریکتره
لبخندی میزنم ، از همان هایی که سعی دارد تمام عشق درونم را نشان دهد و او با انگشتش دست ظریفم را در میان دستانش نوازش میکند .
حاج بابا و مامان نزدیکمان میشوند و من تمام زحماتی را که برایم کشیده اند را به یاد می اورم و کاش میتوانستم قلمی در دست بگیرم و بر اسمان خدا بنویسم که چقدر دوستشان دارم و چقدر خوب است که دارمشان .
حاج بابا ارام بر شانه ی پری میکوبد و با شیطنتی که مختص خودش است میگوید
حاج بابا : پری خانم اگر اجازه بدید ماهم یک خط و نشونی بکشیم
پری از همان خنده های دلبر و شیرینش میکند و جواب میدهد
پری : بله بله میبخشید حاج بابا .. بفرمایید .. اسلحه ای تفنگی چیزی نمیخوایید ؟
همه مان میخندیم و من آرام بر بازوی پری میکوبم .
اینبار دیاکو ظاهرا شاکی میشود و لب باز میکند
دیاکو : پری خااااااااانم …
پری شانه ای بالا میندازد و کناری می ایستد و چشمکی برایم میزند .
حاج بابا سر هردومان را میبوسد و من از عطر خوش گل محمدی لبریز از عشق میشوم .
حاج بابا با همان آرامشی که در وجودش جای دارد میگوید
حاج بابا : خودتون میدونید که خوشحالی و خوشبختی فرزندان ، والدین را خشنود میکند .. خشنودمون کنید .. وقتی دو نفر دل می دن به هم دیگه .. میشن یک روح در دو جسم .. اگر یکیتون گرفتار شد اون دیگری هم گرفتاره . پس باید برای ارامش روحتون تلاش کنید اینو همیشه یادتون باشه .

حاج بابا عقب میرود و من دلم برای قد و قامت این پدر ضعف میرود. مامان دستانمان را در دستش میگیرد و خیره مان میشود .
قهوه ی چشمانش مثل تمام این چند روز بارانی است گویی فصل دلش بهاری شده زیراکه لحظه ای میخندد و لحظه ای گریان است. با بغضی که در صدایش اشکار است لب میزند
مامان : همیشه دوست داشتم جانانم رو دست در دست کسی که دوستش داره ببینم .. خدا میدونه وقتی کناره هم میبینمتون .. وقتی خنده روی لباتون میبینم چقدر خوشحال میشم انگاری که دنیارو یکجا بهم دادن . دختر مونس مادره .. همدمش .. تموم جونش .. دیاکو جان .. پسرم .. مراقب مونس مادر با..
بغض امانش نمیدهد و من مادرم را .. تمام هستی ام را به آغوش میکشم .اشک هایم صورتم را خیس میکند و عطر خوش مادرم را با تمام وجودم استشمام میکنم و انگاری ریه هایم جانی تازه برای نفس کشیدن میگیرند با این عطر بهشتی .
آخ که مادر کاش بدانی هربار در آغوش گرفتنت چه جانی بر تن خسته ام میدهد . کاش میتوانستم چشمان همیشه نگرانت را قاب کنم و بر دیوار قلبم بزنم تا هروقت خسته شدم نگاهشان کنم و مالامال از عشق شوم . خدایا راستش را بگو مادرم را با چه چیزی خلق کرده ای که حتی اسمش هم حالم را خوب میکند .

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان نامشروع :

دانلود رمان نامشروع اثر غزل ریاحی، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Namashro Novel

 

بیوگرافی غزل ریاحی :

غزل ریاحی هستم، متولد بیست و پنجم دی ماه سال ۱۳۸۴. از کودکی بسیار رویاپرداز بودم و عاشق کتاب خواندن! از زمانی که به خاطر دارم، نوشتن عادت هر روزه ام بوده است گاهی دلنوشته می‌نوشتم و گاهی شعر. در سن پانزده سالگی برخلاف مخالفت های خانواده تصمیم به انتشار نوشته هام کردم. اولین رمانم در پیج اینستاگرام و‌ چنل تلگرامم منتشر شد و دومین رمانم در اپلیکیشن خوب باغ استور. در دبیرستان برخلاف علایقم رشته ی تجربی رو انتخاب کردم اما هیچوقت بیخیال نوشتن نشدم. هدفم از نوشتن گفتن حرف هایی است که شاید هیچوقت نگفتیم و قصه ها لبریزند از حرف هایی که هیچوقت نشنیدیم.

 

آثار غزل ریاحی :

رمان معشوقی چون ماه – مجازی رایگان
رمان نامشروع – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها