رمان طلوع از مغرب

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 4 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۳ بعد از ظهر
دانلود رمان طلوع از مغرب

معرفی رمان طلوع از مغرب :

ژانر هم خانه ای رمان طلوع از مغرب مخاطب های مختلف در سنین مختلفی را جذب داستان میکند و عاشقانه های درامی که منا معیری خلق کرده طبق تصور طیف آرامی دارد که کشش زیبایی به داستان میدهد.

 

خلاصه رمان طلوع از مغرب :

ویهان با دیدن دخترک مو قرمزی که با نگاه زیبایش درپی حمایت است یکشبه زندگیش زیر و رو می‌شود. زندگی آزاد و بی مسئولیتی که برای بزرگ کردن و سرپرستی او رنگ واقعی به خود میگیرد.

 

مقداری از متن رمان طلوع از مغرب :

دخترک از پشت ستون سرک کشید از این فاصله درشتی چشمانش واضح تر بود بی اختیار یاد شخصیتهای کارتونی افتاد از همان کارتونهای ساخت کشور ژاپن که چشمها را با اغراق آن همه درشت به تصویر در می آوردند.

آیلینی که پشت ستون پنهان شده بود صاحب یک جفت از همان چشمهای کارتونی بود نگاه گیج دخترک حس دلسوزی اش را تحریک کرد. کمی روی زانو خم شد تا هم قد و قواره اش شود.

_من ويهان هستم یادت می یاد؟

دخترک هیچ عکس العملی نشان نداد حتی نتوانست در چشمانش هم حسی از آشنایی ببیند میدانست که کارش حسابی سخت خواهد بود و بی علت نبود که خسروخان او را از سفر کاری اش با عجله به ایران فرا خوانده بود.

بعد از نیم ساعتی کلنجار با آیلین و شنیدن جیغ و دادهای عصبی اش بالاخره توانسته بود غذایی به خورد دخترک بدهد و حالا برای تمدد اعصاب در هوای آزاد تراس ایستاده بود و میل شدیدی به روشن کردن یک نخ سیگار داشت.

با فکر به اینکه بسته ی سیگار و فندک داخل ماشین است و در حال حاضر نمی تواند آیلین را تنها بگذارد سعی کرد این وسوسه ی خواستن را نادیده بگیرد.

نمی دانست عماد چه بلایی سر زندگی اش آورده است که نه خانه اش شبیه به خانه بود و نه زن و بچه اش نشانی از زندگی .داشتند تلفن همراهش را از جیب بغل کت مخملش بیرون کشید و برای دهمین بار شماره ی عماد را گرفت و با خاموش بودن تنها راه ارتباطی شان روبه رو شد به داخل خانه برگشت.

نگاهش قبل از هر چیز سمت اتاق خواب مقابلش .چرخید نور نیمه جان خورشید از میان پرده ی نارنجی به داخل می تابید و انگار تمام اتاق رنگ گرفته بود.

می توانست بوی عطر فلور را حس کند دستش را روی دستگیره گذاشت و قبل از آنکه نگاهش روی قاب عکس بزرگ چسبیده به دیوار بچرخد در را محکم بست.

نمی خواست تصویر روی دیوار را ببیند قابی که لبخند جذاب پسر هجده ساله ای را آن همه زنده به نمایش گذاشته بود دستش را دوباره دور دهانش کشید و سرش را بالا گرفت فکر کردن به مانی آخرین چیزی بود که می خواست. یازده ماه بود که دیگر نمی خواست کسی به نام مانی را به یاد بیاورد.

نه صورت پسرانه ی جذابی که آن همه خوش رو ،بود نه دیدارهای گاه به گاهشان که آن همه خوش میگذشت و نه شبی که آن اتفاق شوم افتاد و پسرک تبدیل به قابی روی دیوار شد هیچ کدام از این خاطرات را نمی خواست.

متوجه آیلین شد که وسط اتاق خوابش ایستاده بود. نگاهش از سرخی موهایش به پایین سر خورد جوی کوچک زرد رنگی از لنگه های شلوار خوابش روی زمین راه افتاده بود گوشه ی چشمانش چین خورد بدش نمی آمد سر دخترک داد بزند اما زبان به دهان گرفت و به عوض از همان فاصله چشم غره ای به دخترک رفت

_دستشویی خونتون کجاست؟

آیلین انگشت به دهن نگاهش کرد و بعد کمی دورتر را نشان داد. نفس عصبی اش را به بیرون فوت کرد و تشر زد.

می دونی کجاست و وسط اتاقت کار خرابی میکنی؟ برو تو حمام خودت رو زود بشور.

وقتی عقب رفتن دختر را دید بیشتر عصبانی شد نمی خواست بداخلاقی کند اما نه حوصله ی ناز کشیدن از آیلین را داشت و نه در شرایط روحی مناسبی بود.

فشارهای خسروخان برای پیدا کردن ،عماد، گریه های فلور و حالا نبودنش و وضعیت خانه بیشتر از حد تحملش بود.

دستش را دراز کرد و مچ آیلین را گرفت اعتنایی به جیغ و دادش نکرد. عادت این نیم وجبی را میشناخت محال بود با رضایت و بدون سر و صدا راضی به انجام کاری شود.

دستگیره ی حمام را چرخاند و در را باز کرد برای کمتر از یک لحظه حس کرد خون در بدنش یخ زده است. آیلین هنوز جیغ میکشید. به عقب چرخید و دخترک را محکم به پاهایش چسباند تا حتی اگر بخواهد نتواند فلور را در آن وضعیت ببیند.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان طلوع از مغرب :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی منا معیری :

خانم منا معیری ۴۱ ساله متولد سال ۱۳۶۱ هستند. ایشان از سن۳۰ سالگی نویسندگی را در سایت نود و هشتیا آغاز کردند.

 

آثار منا معیری :

رمان طلوع از مغرب  – انتشارات علی

رمان تابستان  – انتشارات سخن

رمان مادام هل – انتشارات سخن

رمان زنانه یا مادرانه – مجازی

رمان خانه ی من – مجازی

رمان بن بست«مشترک با الناز پاکپور »- مجازی

رمان سبز آبی سفید «مشترک با الناز پاکپور»- مجازی

رمان زندگی خصوصی – مجازی

رمان نارون های سرخ- مجازی

مجموعه ای از اشعار_ کانال شخصی تلگرام

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها