رمان کوازار ۳

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 12 دی 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۷ بعد از ظهر
دانلود رمان کوازار 3 خون شوم

معرفی رمان کوازار ۳ :

رمان کوازار ۳ (خون شوم) جلد سوم از مجموعه رمان سه گانه کوازار به نویسندگی پونه سعیدی کتاب رمانی فانتزی است که در سه جلد به نام های جلد اول فرشتگان و شیاطین، جلد دوم پسر اهریمن و جلد سوم خون شوم پیش تر از این توسط نشر موج به چاپ رسیده است.

نسخه الکترونیک هر سه جلد در اپلیکیشن باغ استور موجود است و با رضایت ناشر و مولف اثر منتشر شده است.

رمان کوازار ۳ در سال ۱۴۰۱ از انتشارات موج به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این رمان ۲۶۹ می باشد.

 

خلاصه رمان کوازار ۳ :

رمان کوازار ۳ جلد سوم از مجموعه رمان سه گانه کوازار داستان ساتی، یک برنامه نویس حرفه ای است که با یک پروژه کاری وارد گروه عجیبی میشه، گروهی که اون رو با روی دیگه از دنیا آشنا میکنند، جایی که شیاطین و فرشتگان در نبرد هستند.

 

مقداری از متن رمان کوازار ۳ :

سام ابرویی بالا داد و متعجب گفت:

«ساتی؟!»

با انگشت به میله اشاره کرد و گفت:

«تو که فکر نمی‌کنی اون رو من اثر داشته باشه؟»

به سام و هیبتش که با اون بال‌های سفید و بزرگ چندین برابر یه انسان عادی به چشم می‌‌اومد، نگاه کردم. آب دهنمو قورت دادم، کلید آباژور رو زدم تا جریان برق توش برقرار بشه و گفتم:

«فکر نکنم جریان برق این چیزا سرش بشه!»

همون لحظه صدای صاف کردن گلو اومد. بنیامین بود که از گوشة پذیرایی گلوشو صاف کرد، نگاهش کردم که پریز آباژور دستش بود و گفت:

«اینم از برق…»

لعنتی… کی پریز رو از برق کشید؟ حالا عملاً من فقط یه میلة بهدرد نخور در برابر سام داشتم، اما اگه بمیرم هم نمی‌ذارم حافظة منو پاک کنن؛ من باید بفهمم چه خبره.

سام یه قدم دیگه اومد سمتم و گفت:

«ساتی… اینکار برای خودته… نباید چیزایی که دیدی رو بدونی!»

نگاهش کردم و عقب رفتم؛ لب زدم:

«اگه قرار بود نبینم… هیچوقت این اتفاقات پیش نمی‌‌اومد.»

واقعاً به حرفم ایمان داشتم. من باید می‌دیدم، برای همین تو این لحظه بودم. هیچ چیز… هیچ چیز تو این دنیا بیدلیل اتفاق نمی‌‌افته.

سام یه لحظه ایستاد. انگار مردد شد، اما سریع دوباره به‌سمتم اومد و گفت:

«اینجوری برای خودت بهتره!»

دستشو آورد سمتم، اما من حاضر نبودم به این سادگی بگذرم. یک عمر دنبال ماوراء بودم؛ دنبال چیزی فرا‌تر از زندگی عادی. حالا که بهش رسیدم می‌خواد از ذهنم پاک شه؛

نه، نه… نمی‌ذارم.

سریع دست سام رو پس زدم، چرخیدم به‌سمت دیگه، اما از پشت دستم رو گرفت و کشید؛ افتادم تو بغلش.

ناخودآگاه هینی از این تماس گفتم؛ بدنش گرم بود. گرمای یه ظهر داغ تابستون، اون عطر آشنا مشامم رو پر کرد و…

اون ملودی دور و عجیب تو گوشم دوباره به صدا دراومد، اما هیچکدوم منو انقدر خام نکرد که از تلاش بمونم.

با آرنجم به سینهاش ‌ضربه زدم، سینه‌ای که مثل سنگ‌سفت بود.

سام انتظار این حرکتم رو نداشت. یه لحظه که دستش شل شد، خودمو رها کردم. دوباره خیز برداشت منو بگیره، اما سریع نشستم. از زیر دستش چرخیدم، از پایین بالهای سفیدش گذشتم و پشت سرش سر درآوردم.

صدای خنده تو گلوی آترین بود. بهش توجه نکردم و عقب رفتم. سام برگشت سمتم و گفت:

«ساتی… کارو سخت نکن!»

بنیامین آروم گفت:

«می‌خوای من بگیرمش رییس؟»

اخم سام تو هم رفت. سریع گفتم:

«شما حق ندارین حافظة منو پاک کنین!»

خواستم از در برم بیرون، چرخیدم سمت در شکستة خونه، اما جای راهرو… ‌سام روبهروم بود.

چطوری؟ چطوری انقدر سریع؟! قبل از این‌که بفهمم چی شد چشم‌های یخی سام سفید شد و لحظة بعد… دنیای دورم سفید شد…

 

***

 

نگاهم روی افق ابری و سرخ شهر گذشت. از این بالا همه چیز زیادی بی‌اهمیت بود!

تکیه دادم به نردۀ تراس و به ابر سرخی که آخرین پرتو غروب رو تو خودش جا داده بود خیره شدم.

آسمون سرخ منو یاد آترین انداخت! یعنی الان فرشته‌ ها در چه حالن؟!

ماه‌ ها از روزی که برای آخرین بار سام و ساتی رو دیدم می‌گذره، من همچنان منتظر خبرم. خبری که منو از این تنهایی و بلاتکلیفی نجات بده!

نفسم رو خسته از ریه هام بیرون دادم، گردنبند دور گردنم رو لمس کردم.

تازگی‌ها همیشه داغ بود! … یه لحظه حس کردم گردنم سوخت. گردنبند رو تو مشتم گرفتم و با تمام وجود کشیدم، اما…

مثل همیشه از گردنم جدا نشد. فقط درد کشیده شدن زنجیرش پوستمو برای لحظه‌ای سوزوند!

دردی که خیلی گذرا، اما شیرین بود؛ چون حداقل یه احساس واقعی بود! من از یه دورگۀ اکوان متولد شدم!

مرگ رو تجربه کردم و فانی شدم! دوباره قدرت گرفتم و ابدی شدم، اما فقط همون روزهایی که فانی بودم واقعا زندگی کردم…

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان کوازار ۳ :

از طریق انتشارات موج و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد. نسخه الکترونیک این رمان نیز با اجازه ی ناشر در اپلیکیشن باغ استور قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی پونه سعیدی :

پونه سعیدی هستم متولد هزار و سیصد و شصت و پنج. عاشق رویا پردازی، کتاب‌ خواندن و نوشتن. مامانِ یه دخترِ عشق قصه به اسم مانلی و همسر یه مرد دریا ( البته فعلا تو خشکی سکونت داریم! )

از وقتی یادمه کتاب میخوندم انقدر که هیچ کتاب نخونده ای تو هیچ کتابخونه ای دور و برم نمونده بود. وقتی پونزده سالم بود تمام کتاب های ترجمه شده شکسپیر، هوگو ، ارول، هدایت و خیلی های دیگه رو تموم کرده بودم و دنبال نسخه های قدیمی کتاب های میچل و آستین بودم.

علاقه من به کتاب‌خواندن انقدر زیاد بود که نه ژانر برام مهم بود نه سال نگارش کتاب، من هر کتابی به دستم میرسید میخوندم. بعد از ورودم به دانشگاه شروع کردم به خوندن کتاب های انگلیسی و جذب ژانر فانتزی شدم.

 

آثار  پونه سعیدی :

رمان توکا پرنده کوچک – انتشارات موج

رمان کوازار ۳ – انتشارات موج

رمان پرنیان شب – انتشارات موج

رمان ال آی – انتشارات موج

رمان سه جلدی کوازار – انتشارات موج

رمان سانیا – مجازی رایگان قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان دروازه جهنم – مجازی رایگان قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان راز مانا – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان ماه مه آلود – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان طلوع مه آلود (جلد دوم ماه مه آلود ) – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان ترنم – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان سرخ – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان ماه خون – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان مردی پشت نقاب – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان هر هفت رنگ من – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان دشت میخک های وحشی – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها