رمان دختر ماه منیر

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 14 آذر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۰ بعد از ظهر
دانلود رمان دختر ماه منیر بقلم آزیتا خیری

معرفی رمان دختر ماه منیر :

رمان دختر ماه منیر دو جلدی بوده که در جلد اول آزیتا خیری به زندگی شخصی و فردی خود ماه منیر اشاره میکند. زندگی پر فراز و نشیبی که به قهرمان بودن و ماندن او ختم میشود.

رمان دختر ماه منیر تعلیق بالایی دارد و شخصیت پردازی زیبا و جذابش مخاطب را با خود همراه میکند. در جلد دوم اشاره به زندگی دختر ماه منیر بعد از بمب باران زمان جنگ میکند. دختری که به سرپرستی، خانواده ای سنتی در می آید و با چالش های فراوانی روبرو میشود و به خاطر سرکشی های بی حد خودش همه را با چالش هایش درگیر میکند.

در رمان دختر ماه منیر آزیتا خیری خیلی زیبا به خاطرات جنگ و فداکاری خانواده های اشاره میکند که از جان عزیز خود گذشتند و مسئولیت هایی را خاطر نشان می‌کند که هر کدام از ما در برابر آینده ی خودمان داریم.

 

مقدمه رمان دختر ماه منیر :

این نوشته تقدیمی است به همه غربت نشینان سنگرهای ماسه ای به همه آنانی که سربداری شان را از موج های همیشه خروشان اروند گرفتند.

***

بخوانید به نام نخلهای سوخته آبادان

بخوانید به نام

غرور جاودان کارون

بخوانید به نام

دلتنگی موج های بهمن شیر

بخوانید به نام

زلال نیلگون خلیج همیشگی فارس

این نوشته عاشقانه ایست به وسعت ایران

بخوانید به نام

ایران

آزیتا خیری

 

خلاصه رمان دختر ماه منیر :

رمان دختر ماه منیر روایتگر زندگی دختری به نام مستانه است.

مستانه دختری که در کودکی مادر و پدر خود را بر اثر بمب باران جنگ از دست داده و به سرپرستی خانواده ی سنتی حکیمی در میاد. دختری که با سرکشی های مداومی که داره اشتباهات زیادی رو مرتکب میشه و چالش های زیادی رو تجربه می‌کنه او در این میان با در نظر گرفتن ماه منیر، مادر خود باید تصمیم درست رو در برابر عشق امیر علی بگیره. تصمیمی که در خور و شایسته ی دختر ماه منیر بود است.

 

مقداری از متن رمان دختر ماه منیر :

عرق روی صورتش برق می.انداخت قدرت حرف زدن نداشت و هرچه بیشتر میگذشت توانش بیشتر از دست می رفت.

حاجی سیبی را برداشت و در حالی که با حوصله پوست آن را می گرفت، گفت:

چند وقتی هست نمیتونم بیام شرکت. اما اوضاعو از شهاب پیگیر هستم.

. انگار همه چی مرتبه شکر خدا!

مستانه نگاه گذرایی به او انداخت و با حرکت سر حرف او را تأئید کرد. نمی دانست باید از کجا شروع کند با دستی که آشکارا می لرزید، فنجانش را برداشت و جرعه ای از آن را نوشید دهانش تلخ و خشک بود.

حاجی از زیر چشم به دستهای لرزان او نگاه کرد. می دانست حرفی سر زبان این دختر گیر کرده حرف مهمی که او را تا این حد ملتهب و گیج کرده بود.

از تصادف ماندگار به بعد کم و بیش با اخلاق او آشنا شده بود. با حساسیت ها، اضطراب ها دلنگرانیها وسواس های فکری، لب گزیدنهای پر از دلهره و سکوت پر از حرفش درست مثل حالا که پر از حرف بود تسبیحش را دور دست تپلش پیچاند و بی مقدمه گفت:

امروز صبح شیرخوارگاه بودم. رفته بودم دیدن زرین.

مستانه در سکوت سر بلند کرد و برای اولین بار از لحظه ای که آمده بود، به چشم های حاجی زل زد زرین تنها حرف مشترکشان بود.

با تأنی سری تکان داد و در حالی که نگاهش را از او میگرفت گفت:

منم یکی دو ساعت پیش اونجا بودم.

حاجی لبخند زد و گفت:

انگار اوضاعش خوبه شکر خدا.

مستانه نجواگونه جواب داد

باید پیش مادرش می.بود.

حاجی نفس بلندش را فوت کرد و آرام گفت:

عمرش بیشتر از این به دنیا نبود

مستانه انگشتهای مشت شده اش را باز کرد و زیر لب گفت

تقصیر ما بود.

جمله کوتاهش پر از حرف بود و هزار معنا پشت آن پنهان بود.

حاجی در سکوت نگاهش کرد مژه های سیاهش روی گونه سایه انداخته و به ظاهر آرام بود.

درست مثل ماه منیر ،مادرش، با آن ظاهر آرام و درون پرغوغایش نفس بلندش در اتاق پیچید دو مهره از تسبیحش را رد کرد و نگاهش را به تکه های سیب دوخت مستانه با لحنی آرام گفت:

اون شب تو بیمارستان ازم خواست مواظب دخترش باشم.

حاجی دست تپلش را به صورت کشید و پدرانه گفت:

خودتو اذیت میکنی دخترم

مستانه سرش را بلند کرد و به چشمهای او زل زد و با لحن محکم تری کشتم.

اذیت یا عذاب وجدان یا هرچی که هست… مهم اینه که من اون زنو

حاجی الله اکبری گفت و در حالی که او هم مستقیم به مستانه نگاه میکرد جواب داد:

تقصیر تو نبود دختر جان خودش مقصر بود که تو اون چهار راه شلوغ داشت گل میفروخت.

چه فرقی داره حاجی؟ مهم اینه که الان خودش زیر یه خروار خاکه و دخترش…

فقط خودتو عذاب میدی.

شما چی؟ شما عذاب وجدان ندارین؟

حاجی بهت زده نگاهش کرد و او آرام تر ادامه داد:

منو ببخشین ولی….

حاجی میان حرف او رفت و گفت:

دل من از سنگ نیست که ناراحت نباشم. من هم مثل تو هم برای اون زن و هم بچه اش ناراحتم اما مسئله اینه که کاری از دستم برنمی یاد. اون زن که بنده خدا مرده دختر شم اما شکر خدا جای بدی نیست.

مستانه آب دهانش را قورت داد و شمرده شمرده گفت:

چرا میشه یه کاری براش کرد… یعنی برای بچه اش!

حاجی با اطمینان جواب داد

هرچی که باشه قبول میکنم اگه لازم باشه حاضرم چک سفید امضاء بدم، فقط مطمئن بشم که تو دست از این خودخوری برمی داری و می چسبی به زندگیت.

مستانه سرش را به علامت منفی تکان داد و گفت:

می دونم که به پرورشگاه کمک مالی میکنید. اما… پول نمی خوام.

پس چی خانوم فروزش؟

مستانه دست عرق کرده اش را به صورتش کشید و جواب داد:

توضیح داده! خانم حمیدی مدیر شیرخوارگاه شرایط فرزند خواندگی رو بــرام

حاجی با اخمی آشکار گفت:

نگو که میخوایی حضانت اون بچه رو به عهده بگیری!

من نمیتونم. چون… هنوز مجردم.

خوبه که اینو می دونی… اگه منظورت به منه که….

شما هم نمی تونید اون بچه دختره و حضانتشو به شما هم نمی دن. چون همسر شما هم فوت کردن.

حاجی نفس بلندی کشید و گفت

معلومه خانوم حمیدی اطلاعات درستی بهت داده.

بله اما یه راهی هست.

چه راهی؟

مستانه نگاهش را از او گرفت و محکمتر انگشت هایش را در هم قلاب کرد. حاجی با تردید به او چشم دوخته بود. مستانه همه توانش را جمع کرد و گفت:

اگه شما… اگه شما ازدواج کنید میتونید به عنوان امین موقت، اون بچه رو به فرزند خوندگی قبول کنید.

حاجی با چشمهایی که به اندازه نعلبکی باز شده بود، به او زل زد.

مستانه محکم لبش را گزید و با دستیاچگی ادامه داد:

حاج آقا تو رو خدا ناراحت نشين من اصلاً قصدم توهین یا جسارت نیست. میدونم که خانومتونو خیلی دوست داشتین و بعد از فوت ایشون نخواستین که دوباره ازدواج کنید همه اینارو میدونم. الان هم اگه مجبور نبودم، هیچ وقت این حرفها رو نمی زدم.

حاج آقا نصیر با ابروهایی گره کرده و لحنی پر از اخم گفت:

لا اله الله… دختر جون تو انگار زده به سرت

این را گفت و بلند شد مستانه هم با دستپاچگی ایستاد و گفت:

خواهش میکنم حاج آقا حرفام هنوز تموم نشده.

حاجی نفس بلندش را با صدا بیرون داد.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان دختر ماه منیر :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی آزیتا خیری :

خانم آزیتا خیری اینانلو چهل و سه ساله متولد اسفند ماه سال پنجاه و نه می‌باشند که در دانشگاه رشته ی زمین شناسی خواندند. چهارده کتاب چاپ شده از انتشارات علی دارند. اولین فیلمنامه ی ایشان به اسم تمام رخ از شبکه سه سیما در سال هزار و چهارصد و یک پخش شده.

 

آثار آزیتا خیری :

رمان دختر ماه منیر _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان چه ساده شکستم _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان خانه امن _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان درمیان مه _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان بوی درخت کاج _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان شاخه نبات _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان فصل میوه های نارنجی _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان کوچه دلگشا _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان عاشق شدم _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان بیگناهان _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان من غلام قمرم _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان هفت سنگ _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان عنکبوت _‌ چاپ شده از انتشارات علی

رمان روی نقطه هیچ _ چاپ شده از انتشارات علی

رمان ای مهربان چراغ بیاور _ مجازی

رمان نشسته در نظر _ مجازی

رمان راه چمان _ مجازی

رمان آقای پینوشه _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها