رمان بی آبان

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 8 فروردین 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۲۹ بعد از ظهر
دانلود رمان بی آبان از آناهید قناعت

معرفی رمان بی آبان :

رمان بی آبان به قلم آناهید قناعت یک نمونه از سرگذشت بچه های طلاق با یه عاشقانه ی آروم و دلچسب است.
پیام های نویسنده در این رمان شامل: یک برش کوچک از زندگی دختری که ثمره ی طلاقه و مشکلاتی که از لحاظ روحی داره.
آگاه سازی مردم از مشکلات و عواقب افسردگی. جا انداختن مشاوره رفتن و پیدا کردن مشکلات روحی و درمان شون. در واقع هرکس زیر نظر روانپزشک باشه لزوما روانی نیست!!!‌ به تصویر کشیدن یه رابطه عاشقانه درست، آگاهانه و منطقی.

 

مقدمه رمان بی آبان :

یارم!
با آمدن تو فهمیدم آنقدرها هم بد نیستم
حتی فهمیدم من ، هستم!
من هم می توانم زندگی کنم!
تو باید میامدی
میامدی و خودم را به من می چشاندی
خودِ از دست رفته ام را
باید دل می بستی به من
تا بفهمم
تا به بفهمانی لایقم
ایمان بیآورم به منیت خودم که
من آبانم
پر از ابر
پر از اشک
پر از خنده های خزان شده
اشک هایم دل همه را زد اما
دل تو را شست و بُرد
و روزی که زمزمه کردی برایم
گر بر من نَباری،
بی آبان شده ام
دریافتم ،
این اشک های من است که می بارد
می بارم که بیابان نشوند
جوانه بزنند،
سبز بمانند
با منِ خزان زده ی بارانی.

 

خلاصه رمان بی آبان :

بی شک من نه سیندرلا بودم و نه کوزت بینوایان !!
من آبانم
با داستان خودم
دختری که عاشق شد و خودش را شناخت !
آن عشق ، طناب نجات من شد اما نه آنطور که شما فکر می کنید ،
ان عشق خیلی چیزها به من بخشید
که مهم ترینش خودِ از دست رفته ام بود
اویی که ادعا می کرد عاشق است
واقعا بود .
ببخشد و هیچ نستاند
معنای راستین عشق همین است دیگر
غیر از این هرچه باشد باد هواست
پوچ و ناچیز…
داستان من هرچند کوزت وارانه شروع شد اما به خط خودم پایان می‌یابد.

 

مقداری از متن رمان بی آبان :

توی خانه محض همین آبرو ، لباسی که خودش خریده بود را با جبر تنم کرد
لباسی بالا زانو و چین دار به رنگ پوست پیازی
اگر به من بود که شلوار جین می پوشیدم با آن تاپ پلوخوری ام !!
موهایم را هم پشت سر گیس می کردم
اما هما در این مورد هم جبرش را بر سرم ریخت و این شد که موهای بلند ، پُر پشت و فرفری ام پریشان بود و دسته ای سمج مدام روی چشم چپم می ریخت
پدرم هم مثل یویو می رفت و می امد و چشمک میزد که هرچه گفت بگو چشم
دقیقا سیاستی که خودش در مقابل هما پیش گرفته بود
من هم می گفتم چشم
احمق بودم ؟
خر بودم ؟
بودم .
خودم هم قبول دارم !
تازه مانده تا بفهمید این واژه چقدر برازنده ام است .
هرکس نمی دانست خودم می دانستم که هما فقط در مجالس خانودگی اش پول های پدرم را برای من خرج می کند ،
به قول خودش برای آبروداری .
قلب کوچکم تالاپ تالاپ می زد
آخر بعد از پنج سال وارد جمعِ شما می شدم !
پدرم با چاپلوسی تمام دستش را دراز کرد به معنی لیدیز فرست
هما وارد شد و نوبت من که رسید خودش وارد شد
آدم را در مقام گاو فرض کردن هم عالمی داشت !
و من آنقدری هیجان زده و مضطرب بودم که زودی فراموش کنم و دستان یخ زده ام را در هم پیچ و تاب بدهم
دو خانم فرم پوش جلو آمدند ، مانتوی من و هما را گرفتند
در دل گفتم
چه با کلاس
بچه بودم دیگر
عقلم در چشمم بود !
هوا چقدر سرد بود
سعی می کردم آهسته و پیوسته راه بروم ،
سعی می کردم افسار چشمان کنجکاوم را بکشم تا کمتر میان آن تجمل و زرق و برق بگردد و دل نوزده ساله ام کمتر آب شود
چقدر برای جشن عروسی خواهر کوچک تان خرج کرده بودید
و به راستی که دارندگی و برازندگی !
مهمان ها هنوز نیامده بودند اما شما آمده بودید
خب طبیعی بود
خانواده عروس بودید
سر میز که ایستادیم همه نظرتان به من جلب شد
واقعا نمی دانستید من برگشته ام ؟
به خانه ی پدرم ؟!
مادر و خواهرهایت همه با خوشرویی و مهربانی خوشامد گفتند
آنها مثل هما نبودند
فرق داشتند
گفتند بزرگ شده ام
خانم شده ام
حتی سارینا یکی از دخترهای نگار گفت چقدر زیبا شده ام
و من مثل اینکه حبه ای قند در دلم ذوب شده باشد ذوق کردم
و تویی که تک پسر آن خانواده بودی مثل همیشه با متانت تمام به رویم لبخند زدی دستم را فشردی و من گفتم :
ـ سلام دایی یارا !
و چقدرآن کت و شلوار برازنده ات بود دایی !
قد و بالایت هم بلند تر از پنج سال پیش شده بود اما مهربانی نگاهت همان بود.

همه می گفتند فرق کرده ام
تو هم متعجب بودی
راستش را بگو ،
نبودی ؟
با اشاره ی هما صندلی کنارش نشستم
سعی می کردم ضایع نکنم که بی اندازه از لباس های سارینا و سما خواهرزاده هایت خوشم آمده بود
همیشه اینجور لباس شب ها را دوست داشتم اما همیشه به همان تیپ اسپورت و فرمالیته خودم رو میاوردم البته صرف نظر از لباس امشبم
عجیب بود ،
نه ؟
راستی دایی یارا !
آن مرد جوان که کنارت نشسته و چشم از من بر نمی داشت نوید بود ؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان بی آبان :

دانلود رمان بی آبان اثر آناهید قناعت، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Bi Aban Novel

 

بیوگرافی آناهید قناعت :

آناهید قناعت هستم. رویاپرداز!
یه دختر شیرازی که از بچگی زیاد رویاپردازی می کردم و دیوانه وار کتاب می خوندم و تقریبا می تونم بگم تموم تجربیاتم رو از مطالعه ی زیاد بدست آوردم.
از سال ۱۳۹۴ نوشتن رو شروع کردم اما فقط سه ساله که آثارم رو منتشر کردم! و بنا به دلایلی فعلا قصد چاپ هیچ کدوم از رمان هام و ندارم.
هدفم از نویسندگی اینه که اندکی از حال خوب و عشقی که تو دنیای کوچیکم دارم رو به شما بچشونم و شاید ناگفته هایی رو به دل کاغذ بیارم که هیچ وقت نگفتم…
و در آخر نویسندگی شغل من نیست، رویاییه که تو مشتم گرفتمش.

 

آثار آناهید قناعت :

رمان آلودگی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان بی آبان – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ استور
رمان پیانیست – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان دلواپسی- مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان زن دونی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها