رمان زئوس

بازدید: 1 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 24 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان زئوس از آرزو نامداری

معرفی رمان زئوس :

با خواندن رمان زئوس به قلم آرزو نامداری با داستان مردی آشنا خواهید شد که می‌خواهد دنیا را از شر ظلم خلاص کند و دختری که مدت کوتاهی، دچار کمای مغزی می‌شود و به تجربه های عجیبی از دنیای نزدیک به مرگ، دست پیدا می‌کند.
مهم ترین پیام در رمان زئوس آگاه سازی مخاطبام درمورد تجربه های واقعی افرادی که دنیای بین مرگ و زندگی را تجربه کردند.
سرکوب ناموس کشی و ناموس پرستی.
گرفتن حق مظلوم از ظالم.

 

مقدمه رمان زئوس :

زئوس به معنای ایزد آسمان رخشان…
به معنای طوفان…
رعد و برق سهمگینی که رعب در دل همه می اندازد…
زئوس پادشاه یک قبیله است…
کسی که از دروغ بیزار است و خائنان را مجازات میکند…
مجازاتی سخـت که اَحدی جسارت خیانت به او را در خود نبیند…
رو به رو شدن با او…سینه به سینه ایستادنش یعنی خود مرگ…
اگر زمین را نتواند آباد کند ، خائنین را از دم تیغ تیز و بُرّانش عبور میدهد…
ما انسانهای معمـــولی ، از دور که به زمین نگاه کنیم ، یک نقطه ی شناور در هوای معلق میبینیم…
یک نقطه که خداوند در قرآن کریم میفرمایند هفت روز برای خلقت آن زمان صرف شده است…
در این هفت روز ، تک تک یاخته ها و موجودات زنده در حال پرورش بودند…
ابرها…
دریا…
صخره ها …سنگها و حتی درختان…
انسان اشرف مخلوقات شد ، چون ذهنی خلاق و سلطه گر داشت…
انسان میتوانست زمین را آباد کند…
خدا او را برای آبادانی آفرید…
خدا آفرید و نیازی به بندگی نداشت…
خدا آفرید و وعده داد…به انسان خطاکاری که دست روی گوش و چشم گذاشته و ممنوعه ها را طلب میکرد…
خدا آفرید و فرصت داد…
به انسانی که لایق فرصت دوباره نبود…
انسان به زمین آمـــده است و یکی یکی چراغ های امید او را خاموش میکند…
خالق تو مهربان است…
اوست که تو را اداره میکند…نفس میدهد و حتی تو ، از دانستن ثانیه ی دیگر خود ناتوانی…
کفر میگویی…
خطا پشت خطا…
گناه…؟
ما آدمیان هنوز به عمق کلمه ای به نام فاجعه ی انسانی پِی نبرده ایم…
زمین در حال فساد است…
فرشتگان در حال مویه کردن…
ای انسانهای خطاکار و طلبکار…لحظه ای درنگ کنید…
کم مانده است…
برای رسیدن به آن حقیقت بزرگ ، اندک ، اندک و افقط اندکی مانده است…!

آرزو نامداری

 

خلاصه رمان زئوس :

در رمان زئوس نوشته ی آرزو نامداری می خوانیم:
ریز و درشت یه شهر، از سایه ی من بیم دارن.
حتی صدای نفس هام میتونه لرز به تنشون بندازه…
سلیم… اسم من هست سلیم!
خدای بزرگترین باندهای مافیا!
دل و دینم رو دادم دست یه دختر یاغی، که مروت حالیش نیست و حتی با یه نیم نگاهش میتونه منو آتیش بزنه.
کدوم بی ناموسی به خودش جرأت میده سلیم رو با اون تهدید کنه؟
کی میدونه من چی‌ام؟ کی‌ام؟ باهاشون چکار می‌کنم؟
من زئـــوسم…
احدی جنم نزدیک شدن به دارایی های من رو نداره!

 

مقداری از متن رمان زئوس ۱ :

وحشت…وحشت…و وحشت…تنها حس آن لحظه ی من بود…
تونل بسیار زیبا بود اما من…
با صحنه هایی که دیده بودم…دیگر هرگز نمیتوانستم آن آدم سابق باشم….
من ، دیگر نفس نبودم…
هرگز…هرگز …هرگز نمیخواستم بار دیگر آن موجود را ببینم…
درست مانند جا کردن پنبه در کالبد عروسکی زوار در رفته…
سَخت بود…
فرو رفتن در جسمی که دیگر من را نمیخواست به وحشتناک ترین شکل ممکن سخت و جان فرسا بود…
فقط با یک اراده ….یک اشاره از او…پنبه های باد کرده ی عروسک ، به هر جان کندنی که هست ، درون کالبد خودشان جا میگیرند…
_Shock220, danger, cardiac arrest ,heart rate, heart rate…
(_شوک…دویست و بیست…خطر…خطر ایست قلبی….ضربان قلب…ضربان قلب برگشت …)
سرم از تخت جدا میشود…باز هم صدای های اطرافم را میشنوم…
این بار…از دیدن محرومم…
_ injections atrophin and epinephrine… Control of breathing and blood pressure and injuries to be transferred to the operating room.
(_تزریق عضلانی اپی نفرین و آتروپین ، کنترل تنفس ، کنترل فشار خون ، مجروح فورا به اتاق عمل انتقال داده بشه.. )
تمام ذره ذره ی تنم درد را حس میکند…
دردی سنگین از ورود دوباره ام به آن جسم به درد نخور…
مانند هزاران سوزن که یکی یکی و به نوبت وارد تنم میشدند…
انگار هر تکه از بدنم یک جا افتاده بود و من مجبور به جمع کردن تکه ها بودم…
یک بوق ممتد و طولانی…
و من باز هم در یک سیاهی گُم میشوم… یک سیاهی روشن…
با آن سیاهی که آنجا دیده بودم ، زمین تا آسمان فرقش بود…
سیاهی که نور داشت…
سیاهی که من را در آغوشش میگیرد و آهسته دم گوشم پِچ میزند:
_به زمین خوش اومدی….!

 

مقداری از متن رمان زئوس ۲ :

پلکهایم را روی هم قرار میدهم و به آشوبی که هنوز در معده ام موج میزد توجهی نمیکنم…
سرعتش بالاست…
چیزی نمیگوید…
سکوتش نشان از خشم فوق تصور و آرامش مصنوعی اوست…
من هم نمیخواهم حرفی بزنم…
او من را امشب میرساند و…تا سپیده ی صبح ، خشم روی خشم تلنبار میکند…
آنقدر ماشینش تکان تکان میخورد…آنقدر آن رایحه ی لعنتی پخش شده در کابین ماشین را به ریه هایم میکشانم ، که چرخ ها با ترمزی کشدار متوقف میشوند…
لحظه ای مکث …و ماشین در سرازیری پایین میرود…
با هوم خفیف و پر لذتی تنم را کش و قوس میدهم…
اما وقتی چشم باز میکنم ، با محوطه ی تاریک یک پارکینگ روبه رو میشوم…
اینجا خانه ی ما نبود….
لحظه ای مردمکهایم تنگ و گشاد میشوند…
قلبم ضرب تندی میگیرد و تنم داغ میشود…
او اما اینبار هم بدون حرف از ماشین پیاده شده و بعد از اینکه در آن را با شدت روی هم میکوبد ، سراغ من می آید…
لحظه ای کوتاه ، ترس را در وجودم حس میکنم…

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان زئوس :

دانلود رمان زئوس اثر آرزو نامداری، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Zeos Novel

 

بیوگرافی آرزو نامداری :

آرزو نامداری هستم، بیست و هشت ساله و متأهل…
آنلاین نوشتن رو از رمان تژگاه شروع کردم و با وجود ضعف هایی که رمان اولم داشت، خدا رو شاکرم که نگاه قشنگ شما رو به خودش جلب کرد.
نوشتن بخش بزرگی از زندگی منه و دیده شدن از طرف شما، بزرگ ترین افتخار من…
من روز به روز تلاشم رو برای پاک کردن ضعف های گذشته بیشتر می‌کنم و از خدا می‌خوام وجود قشنگ شما برام همیشگی باشه.
رمان های دیگری از بنده نام برده شده که هیچ کجا وجود خارجی ندارند و در هیچ سایتی این رمان ها موجود نیستند، رمان های سایه ی عشق و قفس عاشقی  در دفتر سر رسید بنده و در دوران نوجوانی من نوشته شدن و هیچ کجا نشر داده نشدن، داستان کوتاه دختر مرداب، یکی از اثر های آموزشی و فرهنگی بنده در دوران دبیرستان هست که رتبه ی اولی در استان رو کسب کرد و این رمان کوتاه هم هیچ کجا انتشار پیدا نکرده.
هرگونه تشابه اسمی در سایت های دیگه، از بنده نیست.
آرزو نامداری به جز کانال های شخصی خود و سایت باغ استور با هیچ سایت دیگری همکاری ندارد و اجازه ی نشر رمان هایش را به هیچ عنوان، به هیچ‌کدام از سایت های اینترنتی نداده است.

 

آثار آرزو نامداری :

رمان زهار – فروشی مجازی از طریق کانال نویسنده
رمان تژگاه – فروشی مجازی از طریق کانال نویسنده
رمان شوگار – فروشی مجازی از طریق کانال نویسنده
رمان زئوس- فروش مجازی اپلیکیشن باغ استور
رمان مطرود (مشترک هانیه وطن خواه) – درحال تایپ
رمان نسب – در حال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها