رمان خدمتکار اجباری

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 26 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۲ بعد از ظهر
دانلود رمان خدمتکار اجباری از گیسو خزان

معرفی رمان خدمتکار اجباری :

رمان خدمتکار اجباری به قلم گیسو خزان داستان دختریه که توسط نامزدش فروخته میشه. مهم ترین پیام در این رمان نشون دادن عشق و وفاداری، حفظ پاکی و عزت نفس حتی تو سخت ترین شرایط. قوی بودن و کم نیاوردن در برابر مشکلات و اینکه با وجود همه موانع و گودال هایی که توی مسیر زندگی هست، با اعتماد و عشق میشه ازشون رد شد.
و در عین حال نشون دادن اینکه اعتماد بی جا به آدم های اشتباه هم می تونه ویرانگر باشه و زندگی رو دگرگون کنه.
رمان خدمتکار اجباری در سال ۱۳۹۷ از سایت باغ استور منتشر شد.

 

خلاصه رمان خدمتکار اجباری :

رمان خدمتکار اجباری به قلم گیسو خزان روایت دختری به نام آنالی که قراره توسط هیربد و پسرعموش در عوض بدهی کلونشون فروخته بشه ولی هیربد که بهش علاقه مند می‌شه تصمیم می‌گیره به جای بدهیش زمین اجدادیش و بده و آنالی رو نجات بده اما براش یه شرط می‌ذاره و وادارش می‌کنه…

 

مقداری از متن رمان خدمتکار اجباری ۱ :

نمیدونستم چند ساعت گذشت که بهوش اومدم اصلا برام مهم نبود که بدونم فقط اینو میدونستم که با یه ندانم کاری احمقانه با پای خودم رفتم تو چاله بدبختی.حتی نمیدونستم خودم و تکون بدم چون به جز چشما و دهنم خودمم به یه صندلی بسته شده بودم.
ترسیده بودم، اینکه نمیتونستم بفهمم چی به چیه و چرا باید اینجا باشم وحشتم و بیشتر میکرد و خیلی سریع با فهمیدن اینکه تو بد مخمصه ای گیر افتادم گریه ام گرفت و شروع کردم به جیغ زدن با دهن بسته نمیدونستم من به چه کارشون میام که دزدیدنم؟؟؟؟؟؟؟
یه دختر معمولی بودم از یه خانواده متوسط رو به پایین که با نامادریم زندگی میکردم و از راه فروشندگی تو یه بوتیک لباس زنونه خرجم و درمیاوردم وجودم به چه دردشون میخورد؟
با گذر زمان گریه ام شدید تر میشد و جیغام بلند تر ولی صدام به قدری خفه بود که به به گوش خودمم نمیرسید ولی امیدوار بودم کسی متوجهم بشه و بیاد بهم بگه که علت آوردنم به این خراب شده چیه و چی از جونم میخوان.
نمیدونم چقدر گذشت که صدای باز شدن قفل در و بعد از اون هجوم باد سردی به داخل نشون میداد که یه نفر اومده سراغم.
تا اینکه صدای عصبی مردی به گوشم خورد:
– چته عین توله سگ زوزه میکشی؟خفه شو دیگه اه چرتم پرید
شروع کردم به تقلا کردن رو صندلی سعی میکردم با صداهای نامفهمومم بهش حالی کنم که حداقل چشما و دهنم و باز کنه.
انگار منظورم و فهمید چون صدای قدمهاشو که از سمت راستم بهم نزدیک میشد شنیدم و بعد دستمالی که دور دهنم بسته شده بود با شدت به پایین کشیده شد.
انقدر جیغ زده بودم و گریه کرده بودم که نفس کم آوردم و قبل از هرچیزی چند تا نفس عمیق کشیدم و با صدایی که از شدت هق هق بریده بریده شده بود گفتم:
– این.. اینجا…….کُ کجاس؟ چ.. چرا منو آوردید…… این جا؟
– زر زر بیخود نکن به وقتش میفهمی که واسه چی اینجایی یه بار دیگه زوزه بکشی خودم میام خفه ات میکنما
– تو رو… خُ……خدا بذارید……. بذارید من برم
صدای خنده های چندش آورش حال خرابم و خرابتر کرد
– مگه اومدی خونه خاله؟
– خواهش میکنم ازتون
– از این خبرا نیست دختر جون اینجا دیگه ته خطه، راه برگشت نداری مگه اینکه باهاشون راه بیای و هرکاری میگن بکنی
میخواستم بگم با کی ولی سرشو به گوشم نزدیک کرد و گفت:
– نترس اینجا برات خیلی هم جای بدی نیس.
نمیفهمیدم چی میگه فقط نالیدم:
– بذارید……. برم تو رو خدا

 

مقداری از متن رمان خدمتکار اجباری ۲ :

دوباره زدم زیر گریه هیچی از حرفای اون مرد نمیفهمیدم شایدم خودم نمیخواستم بفهمم تا ترسم بیشتر نشه.مثلا میخواستم با گریه کردنم دلش برام بسوزه ولی اهمیت نداد و دوباره دستمال و دور دهنم بست.
با لحنی که مو رو به تنم سیخ میکرد داد زد:
– دیگه زر زر اضافه نکن من میخوام برم بخوابم. حواست و جمع کن فقط اگه یه بار دیگه صداتو بشنوم دهنت سرویسه ها!
دو تا انگشتشو گذاشت رو گیجگاهم و سرمو به یه طرف هول داد و گفت:
– فهمیدی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انقدر ازش ترسیده بودم که برای اینکه زودتر گورشو گم کنه سرمو تند بالا پایین کردم اونم راضی شد و رفت.
خیلی سعی کردم از توی حرفاش بفهمم که واقعاً منو برای چی آوردن اینجا ولی بازم هیچی نفهمیدم منظورش چی بود که اینجا ته خطه؟ مگه من چیکار کرده بودم که باید به ته خط میرسیدم؟
خدایا خودم و به خودت میسپارم، تو که بهتر از هرکسی میدونی که من یه عمر با آبرو زندگی کردم. میدونم که نباید خودسرانه رفتار میکردم و باید قضیه مزاحمت های این چند روز و به مامانم یا حداقل به آرش میگفتم ولی بچگی کردم خودت نجاتم بده. وااااای الآن شیرین تو چه حالیه از کجا به ذهنش میرسه که من کجام؟
با یادآوری شیرین و حدس زدن اینکه الآن تو چه وضعیتیه دوباره اشکام سرازیر شد. واقعا حماقت کردم. باید همون بار اولی که اون مزاحم و تو خیابون دیدم جریان و بهش میگفتم شاید دیگه کارم به اینجا نمیکشید.
نمیدونم چند ساعت گذشته بود ولی هم دست و پام به خاطر بسته شدن به صندلی خشک خشک شده بود و هم دهنم از شدت ترس و گریه مثل کویر بود از شدت تشنگی احساس میکردم دیواره های گلوم به هم چسبیده.
تا کی میخواستن منو تو همون وضعیت ول کنن؟چرا نمیومدن که تکلیفم و روشن کنن و حداقل بگن واسه چی اینجام؟ نکنه میخواستن انقدر اونجا بمونم تا از گشنگی و تشنگی بمیرم؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان خدمتکار اجباری :

دانلود رمان خدمتکار اجباری اثر گیسو خزان، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Khedmatkare Ejbari Novel

 

بیوگرافی گیسو خزان :

من گیسوخزان هستم که ۵ ساله دارم توی فضای مجازی رمان می‌نویسم. ولی از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از ۱۶ سالگی برای دل خودم می‌نوشتم. منتها به خاطر کمبود اعتماد به نفس هیچ وقت منتشرشون نکردم. تا اینکه تصمیم گرفتم شانسم و تو این فضا امتحان کنم و بعد از پیدا کردن مخاطب‌های عزیزی که از اول همراهیم کردن و بهم اعتماد به نفس دادن این جا موندگار شدم‌.

 

آثار گیسو خزان :

رمان خدمتکار اجباری – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان سلبریتی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان هفت خط – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان خیزران – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان تارگت – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زلاتا – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اپسیلون – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان افعی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان چهارده یازده ( ۱۴۱۱ ) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دژبان – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شیفت – فایل مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان کوپید – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان ایگنور – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان محو شده در ابر ها (مشترک با رویا قاسمی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان درجه دو (مشترک با رویا قاسمی) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها