رمان عروس اورامان

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 15 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۵ بعد از ظهر
دانلود رمان عروس اورامان از ویدا چراغیان

معرفی رمان عروس اورامان :

در رمان عروس اورامان به نوشته ی خانم ویدا چراغیان، نویسنده لوکیشن را در هورامان مکانی بهشتی و‌ خوش آب و هوا و تهران به نمایش گذاشته این رمان فیلمی روان و به بیانی ساده دارد و تعلیق بالای آن جذابیت ویژه ای به رمان داده. روایت بین دو نسل گذشته و جدید است. رمانی که دغدغه را از دل سنت‌ها بیان میکند. بی مهری رسوم‌گذشته تا انتخاب غلط نسل امروز. فضا سازی جذاب و قابل باور است.

 

مقدمه رمان عروس اورامان :

تقدیم به پسر عزیز و دختر نازنینم که با حمایتهای بی دریغ شان مرا به نوشتن ترغیب کردند.

تحقق این اثر به مهر عزیزانی ست که در این راه

بی توقع یار و یاورم بودند.

باشد که لایق مهرشان باشم.

ویدا چراغیان

 

خلاصه رمان عروس اورامان :

عروس اورامان به قلم ویدا چراغیان، روایت زندگی دو نسل است. مادر و دختری که در ورطه ی دلدادگی سرنوشت های متفاوتی را رقم می‌زنند. روژان ثمره ی عشقی که بیخبر از خطه ی کردستان زندگیش را در تهران آغاز میکند و با درگیر شدن در یک عشق پوچ شکست سنگینی را متحمل میشود اما با ورود فردی جدید به زندگیش پی به روایت پشت پرده ی اتفاقات کردستان میبرد و زندگی در جدیدی برایش باز می‌کند.

 

مقداری از متن رمان عروس اورامان ۱ :

آنها ثابت مانده بود زن و مرد با فاصله ی چند صندلی از رضا و مهین نشستند؛ اما صدای گریه های زن هنوز هم قلب هـر شنونده ای را می فشرد و نگاه های غمگین و وحشت زده دخترک دل آدم را ریش میکرد. سرش را روی شانه همسرش گذاشته بود و با گویش خاص محلی زبان گرفته بود و ناز و نوازش و دلجوییهای شوهرش هم بی فایده بود رضا نگران و متعجب با صدایی آرام گفت
چی دارن میگن مهین؟ خانومش انگار خیلی ناراحته! شاید اتفاق بدی براشون افتاده نمی دونم. فارسی که حرف نمی زنن به گمونم اهل همینجا هستن. رضا با ناراحتی سری تکان داد و نفس بلندی کشید. چمدان بزرگ را برداشت و گفت:
من برم اینو تحویل بار بدم تو ازشون بپرس اگه مشکلی دارن که از دست ما کاری بربیاد براشون انجام میدیم. مهین به نشانه ی تایید سر تکان داد و بعد از رفتن ،رضا، به طرف صندلی آنها
رفت تک سرفه ای کرد و با لحنی آرام و دوستانه پرسید:
ببخشید میتونم کنارتون بشینم؟
زن جوان با دستمالی که در دست داشت بینی سربالا و خوش فرمشر اثر گریه سرخ شده بود چلاند و با لهجه ی شیرین و زیبایی که بغض آلودبود گفت:
بله بفرمایین…
مهین کنارش نشست و به چشمهای زیبا و ملتهبش چشم دوخت، سرخی گونه ها و لبهای کوچکش و نگاه تبداری که از ورای مژگان بلند و تاب دارش به چهره ی مهین خیره شده ،بود همه سوالهای پشت ذهنش را پاک کرد. دست کودکانه ای او را از خیالات خود بیرون کشید؛ با تکان مختصری که به پایش می داد و با صدایی اشک آلود گفت:
مامانم گییه میکنه
مهین نگاهش را از چهره مادر کند و به صورت پاک و معصوم دختر بچه ای که همه ی زیبایی اش را از مادر به ارث برده بود دوخت بدون هیچ فکری گفت:
چه دختر نازی… اسمت چیه گلم؟
-روژان
روژان… اسمت هم مثل خودت قشنگه.
لبخندی زد و ادامه داد
تو غصه نخور عزیزم مامانت حتماً دلش برای کسی تنگ شده که داره گریه میکنه یه کمی که صبر کنی گریه هاش تموم میشه

 

مقداری از متن رمان عروس اورامان ۲ :

دوباره سوی زن جوان چرخید و گفت
ببخشید عزیزم نمیخوام فضولی کنم؛ اما از وقتی صدای گریه ی شما رو شنیدم دلم زیر و رو .شده باور کن خیلی نگران شدم تو رو خدا اگه کاری از دست ما برمیاد بگو. حتماً کمکتون میکنیم.
زن جوان پوزخند تلخی روی لبهای خشکیده اش نشاند و با همان لهجه ی خاص گفت
خانوم جون…. دیگر از دست شما هم کاری برنمیاد. خدا نکنه زبونم لال فقط مرگه که درمون نداره بقیه اش هرچی باشه حل می شه عزیزم
مرد جوان که از همنشینی و هم صحبتی همسرش با مهین راضی به نظر می رسید عذرخواهی کوتاهی کرد و روبه مهین با لهجه ی غلیظی گفت ببخشید خانوم خدا شما رو از آسمون برای من فرستاد. نمی خواستم با این حال و روز تنهاش بذارم حالا که شما هستی من برم چمدون و وسایل مون رو تحویل بدم و برگردم.
مهین سری تکان داد و با آرامش گفت:
خواهش میکنم. بفرمایین….
نگاه اشک آلود و سرخ زن شوهرش را بدرقه کرد و با صدایی لرزان و حزن آلود گفت:
مرد خیلی خوبیه هم برای من همسر خوبیه هم برای روژان یه پدر خوب. ولی حیف که پدرم هیچ وقت اونو به عنوان دامادش قبول نکرد. دوباره قطره های اشک روی گونه هایش جولان دادند و فرصت هر گلایه ای را از او گرفتند. مهین دستی روی صورت داغ و گلگون او کشید و با نگرانی گفت:

این طور گریه نکن روژان داره غصه میخوره طفلکی… اهل سنندجی؟ سنندج که نه؛ اما توی روستایی طرفای سروآباد به دنیا اومدم. سمت
مریوان به اورومانات معروفه میشناسی؟
مریوان رو میشناسم به گوشم آشناس
پدرم خان اونجا بود. همه ی آبادی رو اسمش قسم می خوردن. نامزد پسر عموم بودم ولی دوستش نداشتم.
بود.
خوب اگه دوستش نداشتی چرا باهاش نامزد شدی دخترجون؟
خنده تلخی کرد و جواب داد
کسی از من نپرسید که اونو میخوام یا نه قبلاً همه ی تصمیم ها گرفته شده
آهان… مثل قدیم ها که دختر عمو رو برای پسر عمو ناف بر می کردن؟ نه مال ما فرق داشت اون جایی که من زندگی میکردم دخترها حق نداشتن تا قبل ازدواج عاشق بشن یا حتی برای انتخاب شوهر نظر بدن؛ اما من عاشق سوران شدم عاشق همین مردی که دیدی دل دیگه… تقصیر کسی نیست.
مهین آهی کشید و با لبخندی معنی دار گفت: هییی… بقیه اش رو فهمیدم لابد حالا که باهاش ازدواج کردی پدرت ازت دلخوره؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان عروس اورامان :

رمان عروس اورامان از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی ویدا چراغیان :

خانم ویدا چراغیان متولد زمستان ۱۳۵۳ می‌باشند و در تهران زندگی میکنند و کارشناس ادبیات انگلیسی هستند ایشان نویسنده و فیلم نامه نویسند.

 

آثار ویدا چراغیان :

رمان یه نفر مثل تو _ کتاب چاپ شده از انتشارات آئی سا
رمان عروس اورامان _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی
رمان مرام عاشقی _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی
رمان اوای حسرت _ کتاب چاپ شده از انتشارت شادان
رمان رویای پرواز _ کتاب چاپ شده از انتشارت شادان
رمان دنیا همان یک لحظه بود(دالان سیاه) _ کتاب چاپ شده از انتشارت شادان

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها