رمان رقص تاس

بازدید: 1 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 9 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۳ بعد از ظهر
دانلود رمان رقص تاس

معرفی رمان رقص تاس :

در رمان رقص تاس زیبا سلیمانی به دردسر های زنی اشاره میکند که بعد از جدایی، مداوم با آن دست و پنجه نرم می‌کند. اشاره به مردانی که با سوء استفاده از جایگاه مردان در قانون از زور استفاده میکنند و حتی با داشتن نمونه ترین زن باز هم به دنبال خیانت هستند.
اشاره ی زیبا سلیمانی به عاقب خیانت و آثار مخربی که به روح روان یک زن می‌گذارد به شدت تاثیر گذار است و در انتها معمایی که در دل رمان رقص تاس وجود دارد مخاطب را با قدرت به ادامه دادن وادار میکند.

 

مقدمه رمان رقص تاس :

بارانم باش
شعر نابی باید گفت
این شب تار تو را میخواند
صافی برف ردپاهای تو را میخواند
و خدا میداند
ته این کوچه ی بن بست
کسی هست که از دیدن تو یک باره دلش گرم شود؟
یا کسی هست که از دیدن تو سخت زمینگیر شود؟
به کدامین گل شب بو بگویم عطر نفسهای تو را کم دارم؟ به کدامین تپش قلب پریشان بگویم که آغوش تو را کم دارم؟
من چکاوک شده بارانم باش
رفته ام از ته این کوچه خیابانم باش
چترهایم همه بسته است، تو آرامم باش
نه دگر هیچ نمیخواهم
تو بیا
سخت آسان هرچه باداباد
زده ام بر دل طوفان
بیا یک نفس و دیگر هیچ تو مهمانم باش.
زیبا سلیمانی»

***

و مکر و مكر الله والله خیر الماکرین آیه ۵۴ سوره آل عمران و تدبیر خود را به کار بستند خداوند نیز تدبیر خود را به کار برد و خداوند بهترین تدبیر کننده است.
زندگی گاهی پر از لبخند است و گاهی پر از اشک زندگی پارادوکس جذابی است از هم آغوشی تلخی ها و شیرینی ها رقص تاس برایم خودِ خودِ زندگی بود
و این خود خود زندگی را با سری فرود آمده تقدیم میکنم به:
آغوش پر مهر مادرم و دستان گرم و پرامنیت پدرم
تقدیم میکنم به الهه ی زندگی ام، خواهرم الهه.

 

خلاصه رمان رقص تاس :

رزانا بر سر پروژه ای در کیش مشغول میشود که در آن پروژه همسر سابقش آرمان هم حضور دارد او در این میان با سپهر همراه میشود و میفهمد که سپهر از خیلی قبل عاشق او بوده و طی یک قمار عاشقانه او را به آرمان می‌بازد اما در این مسیر مجبور به همراهی او میشود. یک همراهی که به عشقش شیرین مبدل می‌شود و در انتها راز نبود پدرش را برملا می‌کند.

 

مقداری از متن رمان رقص تاس :

تا خرخره رفتی تو لجن دست از این همه لج بازی بردار.

قدمی به او نزدیک شدم میدانستم که رامو هم میبیند. محال بود مرا ببیند و بی تفاوت رد شود صورتم را نزدیک صورت بهامین بردم و بر حرص چشم در چشمش گفتم:

– مثل اینکه یادت رفته من رزانا دیارم یادم نمی آد دنبال کار رفته باشم. من خودم بلدم چطور از پس خودم بربیام توی مغزت فروکن که به… تو ربطی ….. نداره… من…. چیکار میکنم

نفسش را پرشتاب بیرون داد و چشم بست.

به سمت لابی بازگشتم و دسته ی چمدان بازنشده ام را گرفتم و دنبال خودم کشیدم هوا حسابی گرم بود به شدت به دوش آب سرد نیاز داشتم و میدانستم تا استقرارم در هتل دیگر، چند ساعت زمان میبرد.

از هتل خارج شدم و به سمت اولین تویوتای پارک شده رفتم. چمدانم را به راننده سپردم و در عقب را برای سوار شدن باز کردم که دستش نشست روی در ماشین سر نچرخاندم مبادا چشم در چشمش شوم.

مثل مجسمه ای که از برج میلاد به زمین بیفتد و اثری از او نماند، از چشمم افتاده بود. عینکش را برداشت و روی موهایش گذاشت.

بالاخره لب زد:

-رز…

آن صدای دورگه اش آن ریتم رز گفتنش حالم را به هم میزد.

خونسرد طره موهایم را به کنار گوشم زدم و حتی لایق جواب دادن ندیدمش وقتی دید واکنشی نسبت به او ندارم، محکم تر از قبل گفت:

-برگرد! با گفت وگو حلش میکنیم.

به عمد جوری سرم را به طرفش برگرداندم تا تتوی روی گردنم را ببیند.

– من قرار گفت و گو با کسی نداشتم.

با همین یک جمله عصبی اش کردم.

رز دارم مثل آدم باهات حرف میزنم

زل زدم به چشمانش

رزانا دیارا یاد بگیرید آقای رامان آواکیان

فشاری به دستگیره ی در ماشین آوردم و او پرحرص لب زد:

_ولت کنم که گوشه ی زندون می پوسی

_نگران نباشید. توی این زمینه سابقه دارم قبلاً هم به طروق مختلف زندان رو تجربه کردم.

میدانستم هر آن ممکن است فکش از جا کنده شود.

خودت خواستی رزا خودت خواستی

به زور سوار ماشین شدم و در را بستم ماشین حرکت کرد. مقصد را به راننده گفتم و چشمم را بستم که موبایلم زنگ خورد نگاهی به صفحه اش انداختم بها بود دست بردار نبود که نبود رد تماس کردم و دوباره چشم بستم.

زیر دوش آب سرد ایستادم و سرم را بالا گرفتم تا حسابی آب سرد صورتم را نوازش کند خدا میداند با همه ی سرمایی که یکهو در تنم ریخته شد، چقدر سبک شدم.

موهایم را باز گذاشتم و دامن نخی بلند به همراه پانچ خنکی تنم و به سمت رستوران حرکت کردم گرسنگی عصب معده ام را تحریک کرده بود.

به مدد حماقتهای بهامین ساعت دو بعد از ظهر شده بود و من همچنان چیزی نخورده بودم. به لابی که رسیدم چشمم به او افتاد روی کاناپه لم داده بود و داشت گوشی اش را چک میکرد.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان رقص تاس :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی زیبا سلیمانی :

خانم زیبا سلیمانی متولد شهریور ماه سال ۱۳۶۶ هستند، متاهل و دارای دو فرزند. ایشان دارای کارشناسی حسابداری می‌باشند.

 

رمان های زیبا سلیمانی :

رمان ماه غروب میكند _ انتشارات شقایق

رمان رقص تاس _ انتشارات علی

رمان شیدایی _ انتشارات علی

رمان دونه‌ ی الماس _ در دست چاپ

رمان مهکام _ انتشارات علی

رمان فورهند _ دردست چاپ

رمان بوی جنگل های افرا _ مجازی

رمان تجانس _ مجازی

رمان گل سرخ _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها