رمان زخم یک خاطره

بازدید: 2 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 25 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۱ بعد از ظهر
دانلود رمان زخم یک خاطره

معرفی رمان زخم یک خاطره :

در رمان زخم یک خاطره از زهرا نوری عاشقانه ای را میخوانید که در عین روند آرامش یکباره دستخوش هیجان میشود. یک رمان خانوادگی پر هیجان که طیف معمایی آن جذابش میکند.

 

مقدمه رمان زخم یک خاطره :

کسی از بهشت چیزی نمی دانست

و خداوند

پدر و مادر را آفرید

تقدیم به نورهای زندگی ام

پدر آسمانی و مادر مهربانم

 

خلاصه رمان زخم یک خاطره :

پسری خسته از بیماری در گیر و دار ناامیدی درست زمانی که قصد پایان دادن به زندگیش را دارد با حضور یک ناشناس امید تازه ای به زندگی پیدا میکند اما این امید عاشقانه با به میان آمدن گذشته ی خانواده ی به ظاهر خوشبختش رو به تباهی میرود.

 

مقداری از متن رمان :

سخت است برادر باشی و نتوانی به داد دل تنها خواهرت برسی و برای رنج هایش مرهم باشی!

پوچتر از این حس هم مگر حسی در عــالـم مـی تـوانــد باشد؟ اگر زندگی او از هم بپاشد و از عشقش دور شود من یکی توانایی شنیدن ضجه ها و ناله هایش را ندارم و ترجیح میدهم تا ابد اسیر این کوره راه بمانم تا به خانه برگردم و خواهرم را آشفته و بیقرار عشق و فرزندش ببینم و کاری جز تماشا از دستم برنیاید!

خدا بخیر به خیر کنه تو این هوا کسی طوریش نشه؟

باز رشته ی غصه هایم را پاره کرد این بار این بار نگاهش نکرد می کنم و چشمم پی هاله ای که در مسیر در ورودی دیدم کنکاش کرد.

در این ظلمات کشف این که این که آدمیزادند یا حیوانی که از سرما به اینجا پناه آورده، کار سختی بود. به محض اینکه این که نزدیک تر شدند و یقین کردم که آدمیزادند، سریع سمت در رفتم و بالاخره اولین جمله ی امروزم را بر زبان آوردم.

صالح جمع وجور کن مريض داریم.

مانند جن زده ها از جایش پرید و کتابش نقش زمین شد.

تا خم شد کتاب را بردارد و خودش را جمع و جور کند در را باز کردم و سمت ورودی سالن کوچک ساختمان اورژانس رفتم و در را باز کردم و همزمانهم زمان با سوز سرمای بیرون که بر تنم نشست صدای ناله دار زنی روستایی در گوشم پیچید.

آقای دکتر دستم به دامنت بچه ام….

به مرد لاغر اندام همراهش برای شنیدن توضیح نگاه کردم و از جلوی در کنار رفتم تا داخل شدند و همراهشان سمت اتاقی که مخصوص بیماران سرپایی مان بود حرکت کردم و چون مرد همچنان ساکت بود پرسیدم :

تو این هوا چی کار چیکار میکنین؟ مگه منع تردد نکردن این جاده رو؟

تخت را مرتب کردم و زن جوان با کمک همسرش روی تخت دراز کشید.

خودم کم عصبی نبودم و سکوت مرد برای توضیح وضعیت همسرش هم عصبی ترم کرد و جانم را به لبم .رساند گوشی پزشکی را از روی میز تریاژ برداشتم و سرش غر زدم :

چشه؟ چرا آوردیش تو این هوا بیرون با این حالش؟

همان طور گیج و گنگ نگاهم میکرد و هیچ عکس العملی جز تماشای زن نداشت. اخم هایم در هم رفته بود که خودِ زن سوتفاهم را رفع کرد.

لاله آقای دکتر… نمیشنوه چی میگید!

برای یک لحظه از خودم بدم آمد برای قضاوت زود هنگامم! ولی وقت برای شماتت خودم نبود و سمت زن بیمار رفتممی روم و سرد و جدی
پرسید ممی پرسم :

چی شده؟

هم زمان هم زمان گوشی را به گوشم زدممیزنم و ضربان قلبش را چک کرد ممیکنم و او هم که انگار سن زیادی نداشت در مورد شرایطش توضیح داد.

از صبحه بچه ام تکون نمیخوره دست و پاهام می لرزه، مال همین ده پایین کوهیم

ادامه ی حرفهایش در ترس کودکانه اش برای از دست دادن فرزندش به گریه ختم شد.

نه ماه تحمل کردم آقای دکتر نگید که بعد نه ماه نا امید میشم؟

قلبم از نگرانی مادرانه اش ریخت ولی جای سوگواری و همراهی در داغش نبود.

فشارش را هم چک کردم و فکرم پی خواهری رفت که علاوه بر این نه ماه سه سال بود که فرزندش را تر و خشک میکرد و شاید زندگی اش هم با رفتنش ویران میشد حال خودم آن چنان تعریفی نداشت و پیدا نکردن نبض کودک آن مادر هم حالم را بدتر کرد امکاناتی برای زایمان نداشتیم و در این هوا امکان انتقال تا شهر هم نبود.

صالح هم به جمع مان پیوست و برای آرامش زن و راحتی موقت خیالش سرم تجویز کردم و وصلش را به عهده صالح .گذاشتم. زن دعا و ثنا حواله ام میکرد و من دگرگون از اتاق بیرون زدم در آن شرایط مرد خبر بد دادن نبودم!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان زخم یک خاطره :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی زهرا نوری :

خانم زهرا نوری متولد سال ۱۳۶۸ هستند و دارای دیپلم طراحی لباس. ایشان در کنار نویسندگی حرفه ی ویراستاری را نیز دنبال میکنند.

 

رمان های زهرا نوری :

رمان تغلا _ انتشارات اشراقی

رمان زخم یک خاطره _ انتشارات علی

رمان شیشه بودم شکستم _ انتشارات اشراقی

رمان آغوش خالی _ در دست چاپ

رمان غریبه ها _ در دست چاپ

رمان غنیمت لحظه ها _ در دست چاپ

رمان بی وقفه _ در دست چاپ

رمان فریاد زندگی _ مجازی

رمان دنیای بی ثانیه _ مجازی

رمان یک روز خوب _ مجازی

رمان من مرده ام _ مجازی

رمان بغض _ مجازی

رمان همسایه _ مجازی

رمان توهم _ مجازی

رمان جای خالی یک سایه

سری داستان کوتاه گرد آب _ مجازی

رمان بهار می آید ( زخم های دوست داشتنی ) _ مجازی

رمان کشف عشق ( اشک هایی که نریختم ) _ مجازی

رمان چهارشنبه سوری _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها