رمان تب دیوانگی

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 17 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۲ بعد از ظهر
دانلود رمان تب دیوانگی

معرفی رمان تب دیوانگی :

در رمان تب دیوانگی مریم سلطانی با طرح معما شروع به نمایش گذاشتن دو سرگذشت متفاوت می‌کند اما طیف داستان در میان راه به عاشقانه ای زیبا تبدیل میشود که در نهایت با یک شوک غلیظ روند داستان عوض میشود.
مریم سلطانی در رمان تب دیوانگی از افرادی می‌گوید که گناه والدین را به پای فرزندان می‌گذرانند و روند زندگیشان عوض میکنند و برایش راه حل های زیبایی ارائه می‌دهد.

 

خلاصه رمان تب دیوانگی :

نهال بعد از سالها برای کمک به آنها که از منجلاب خانه ی مادری بیرونش کشیدند به ایران بازمیگردد و با مسیح آشنا میشود. پسری که در از راز و رمز است و قرار است با او مشترکات زیادی ایجاد کند.

 

مقداری از متن رمان تب دیوانگی ۱ :

تک خنده ای زد.

«عوضیه بی پدر!»

از پشت دود سیگار نگاهش دوباره داخل آینه نشست. به یاد بلایی که سر دخترکی که کنار خیابان مضحکه اش کرده بود افتاد و از یادآوری جوجه ای که آن طور برایش عشوه می آمد دوباره و دوباره خندید.

با دیدن شماره ی بالای در اتاقک تکیه اش را از دیواره ی آسانسور گرفت و دستش برای برداشتن گوشی که زنگ میخورد داخل جیب تنگ شلوارش رفت. گوشی را بیرون کشید و با نگاهی به صفحه ی آن از در باز اتاقک خارج شد.

شست دستش روی صفحه حرکت کرد.

رسید؟

صدایی از آن طرف خط به گوشش نشست:

سلام آقا بله یه چند دقیقه ای میشه که هواپیماشون نشسته.

سری تکان داد و مقابل در آپارتمانش ایستاد. گوشی اش را مابین سر و شانه اش نگه داشت و میان جیبهای کتش برای پیدا کردن دسته کلیدش مشغول جستجو شد.

حواست هست که چی کار کنی؟

بله آقا… چشم حواسم هست.

دسته کلیدش را از جیب بغل کتش بیرون کشید.

خوبه… کاری؟

نه آقا.

طبق معمول بدون خداحافظی گوشی را قطع کرد و داخل جیبش انداخت و همان طور که نگاهش طرف راه پله ها و صدای قدم هایی که
محکم روی آن کوبیده میشد ،بود کلید را داخل قفل در چرخاند.

در به نرمی باز شد و کمی جلو رفت کیفش را برداشت و پوزخندی به نگاهی که با تنفر روی او مانده بود زد و داخل شد.

زیر لب غرید:

«آدم میشی دیگه زاغ سیاه چوب نزنی!»

با ورودش به خانه دستش روی دیوار کنار در حرکت کرد و با زدن کلیدی نور ملایمی فضای تاریک خانه را روشن کرد.

کیف و کتش را روی اولین مبل سر راهش انداخت و داخل آشپزخانه شد.

شیشه ی آب را از یخچال بیرون آورد و لاجرعه تا نیمه یک نفس بالا رفت. شیشه را پایین آورد و آن را روی پیشخوانی که ال مانند روبه فضای بزرگ سالن بود گذاشت و همان طور که دستان کشیده اش ستون تنش شده بودند لحظه ای به همان حال ماند و نگاهش در فضای نیمه تاریک سالن چرخی زد.

دمی گرفت و تکیه اش را برداشت. دستش بالا رفت و با قدمهای آرامی که بر میداشت دکمه های بالای لباسش را تا نیمه باز کرد کنار مبلی که وسایلش روی آن رها شده بود ایستاد و گوشیاش را از جیبش بیرون کشید دستش با کمی مکث روی صفحه حرکت کرد و روی پوشه پیامها ماند

لحظه ای درنگ کرد و شستش به تندی تایپ کرد

پاشو یه آژانس بگیر بیا سر رات یه سری خرت و پرتم واسه این حندق بلا بگیر

پیام را که ارسال کرد گوشی را روی مبل انداخت و در حالی که دستش روی مابقی دکمه ها حرکت میکرد از دو طرف گوشه ی لباسش را
کشید.

 

مقداری از متن رمان تب دیوانگی ۲ :

همان طور که ایستاده و حواسم به تسمه نقاله ای بود که می چرخید سر چرخاندم و نگاهی به عقب انداختم خسته و کلافه از آن همه انتظار کیف دستی و کیف لپ تاپم را از کنارم برداشتم.

تکیه به دیوار ایستادم که با دیدن چمدانم که از دور نمایان شد لبخندی زدم و جلو رفتم.

چمدان که مقابلم رسید با زحمت و زور زیادی آن را پایین گذاشتم. با نگاهی به کنارم و جمعیتی که تک و توک به انتظار ایستاده بودند دسته چمدانم را بالا کشیدم و با قدم های آرامی در حالی که تمام دار و ندارم را که همان چمدان نقره ایم بود دنبال خود میکشیدم از بین جمعیت مشتاقی که جلوی در ایستاده بودن گذشتم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان تب دیوانگی :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مریم سلطانی :

خانم مریم سلطانی متولد شهریور ماه ۱۳۶۱ متاهل و در کاشان زندگی میکنند.

 

رمان های مریم سلطانی :

رمان بن بست عاشقی

رمان تب دیوانگی _ انتشارات علی

رمان یه خاطره از فردا _ در دست چاپ

رمان کوچه های شب زده _ انتشارات علی

رمان دردانه عشق _ در دست چاپ

رمان بازی سرنوشت _ در دست چاپ

رمان سراب بود بودنت _ انتشارات شقایق

رمان مدار بیقراری _ انتشارات علی

رمان چتر خیس _ انتشارات شقایق

رمان ساعت تلخ شنی _ انتشارات علی

رمان گوشه پیراهن تو _ انتشارات علی

رمان دردانه _ در دست چاپ

رمان شهر بی آبرو _ در دست چاپ

رمان کابوس پر از خواب _ در دست چاپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها