رمان ماه دل

بازدید: 2 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 11 آذر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۰ بعد از ظهر
دانلود رمان ماه دل از ریحانه رسولی

معرفی رمان ماه دل :

رمان ماه دل به قلم ریحانه رسولی دو جلدیست و در ۱۸ فصل روایت شده. تعلیق بالایی دارد و از شخصیت پردازی ملموس و فضا سازی خوبی طراحی شده.

در رمان ماه دل داستان دارای اطناب بالایی نیست و مخاطب، به خاطر کشش بالای هر قسمت متوجه اطناب های جزیی نیز نمیشود.

آموزهای رمان ماه دل مناسب برای هر سنیست و فراز و نشیب‌های خاص هر فصل گیرایی رمان را بالا می‌برد.

 

مقدمه رمان ماه دل :

به نام خدایی که شب را برای طلوع ماه آفرید

تقدیم به تنها الهه ی ناز زندگی ام، خواهرم.

مقدمه

در آسمان دلم طوفان شد….

بوران شد….

سیل شد و از پشت ابرهای تیره (ماه) طلوع کرد و ..

قرار بی قراری های این (دل) شد…!

 

خلاصه رمان ماه دل :

مهرودختری شجاع و جسور که با تمام سختی های انتخابی که برایش کرده اند، برای خوشبختی برادرش سرسختانه با خانواده ی خود مقابله می‌کند.

دختری که بی خبر از گذشته مادرش برای هاوش برادری که دل در گرو شخصی از گذشته ی مادرش بسته سعی دارد نظر خانواده را به جای پذیرفتن به جهتی مخالف از جوامع بکشاند.

 

مقداری از متن رمان ماه دل :

_به خدا مراسم آشنایی در کار نبود. هاوش این قدر اصرار کرد که دلم نیومد

_بهش بگم نه.

صدای بابا رنجیده و آرام شد:

_دلت نیومد بهش بگی نه پس دل من این وسط چی؟ _غیرت من چی؟

_آبروی من چی؟

ترسیده بودم بابا و مامان هیچ وقت عادت نداشتند صدای دعوایشان را به گوش من و هاوش برسانند؛ اما حالا با با فریاد زده بود سر مامان! سر زنش !

کسی که تا امروز من نه تنها از رفتارش بلکه از نگاهش هم احترام دیده بودم، امشب برای همسر و شریک زندگی اش صدایش را بلند کرده بود.

برای فروغش و این مثل یک هنجار شکنی بزرگ بود برای اهالی این خانه نمی خواستم از مشکلشان و دلیل دعوایشان ،سر دربیاورم در واقع به خودم اجازه ی دخالت نمی دادم؛ اما دلم نمی خواست بابا در عصبانیت بیشتر از این از خود واقعی اش فاصله بگیرد.

دلم میخواست به یاد بیاورد زن مقابلش همان فروغی است که وقتی بعضی شبها برای شیفت بیمارستان می ایستاد دچار بی خوابی می شد؛ چون هم خوابش کنارش نبود.

دستم سمت دستگیره ی در رفت تا بروم داخل اتاق که همان لحظه در با شتاب باز شد و چهره ی سرخ از عصبانیت بابا مقابلم قرار گرفت.

حرکت تند سینه اش را میدیدم و هر لحظه بیشتر میترسیدم و دلم میخواست بدانم چه موضوعی پدر همیشه محترم و صبورم را تا این حد عصبانی کرده است؛ اما جرئت نداشتم نمی توانستم بپرسم؛ به این دلیل که بابا به ما یاد داده بود «حریم حفظ کنیم!

_حالتون خوبه بابا؟

چند لحظه مکث کرد و بعد خیره به چشمهایم با صدای دورگه از خشمش پرسید:

_برادرت اومده؟

_نه. براتون آب بیارم؟

_زنگ نزدی بهش؟

_گفت با بچه های باشگاه دورهمی گرفتن، دیر می آد.

_زنگ بزن همین الان بیاد

بلافاصله صدای ناله ی مامان بلند شد

_سهراب

بابا خیلی سریع برگشت سمتش و انگشتش را به معنی هشدار بالا گرفت.

تو ساکت فروغ مادری درست؛ اما یادم نمیره پشت سر من چه اشتباه بزرگی مرتکب شدی.

مامان گریه نمیکرد اما حالش هم خوب نبود.

_به خدا هاوش اصرار کرد

با صدای فریاد بابا که گفت

هاوش غلط کرد

شانه هایم بالا پرید و چشمهایم از شدت و حشت گرد شد نگاه مامان سمت من چرخید و انگار با آن نگاه به بابا یادآوری کرد که من هم آنجا حضور دارم.

بابا نفس عمیقی کشید و موهای ریخته شده روی پیشانی اش را با دستش بالا فرستاد و این بار با طمأنینه و آرامشی تصنعی خواهش کرد

_برو زنگ بزن مهرو.

_می شه بپرسم چی شده؟

زیاد نتوانست به نمایش آرامش ادامه بدهد چون بلافاصله دندان روی هم سایید و شاکی نگاهم کرد.

_چی شده؟ الان داری از من میپرسی چی شده؟ فکر نکن یادم رفته چه اشتباهی کردی تکلیفم رو با تو یکی زمانی روشن میکنم که عقل اون داداش احمقتو بیارم سر جاش.

_من چه اشتباهی کردم که خودم ازش بی خبرم؟!

_سارگل زرنگار کیه؟

_یکی از شاگردهام دوستم دختر مورد علاقه ی هاوش و اگه خدا بخواد عروس آینده تون…

به اینجا که رسید بابا فوراً دستش را بالا آورد و مقابل لبهایم گرفت و با بدخلقی گفت:

_بسه!

ساکت شدم و منتظر تماشایش کردم

_تمومش کن .مهرو به هاوش زنگ بزن هر چه زودتر بیاد خونه تا دیشب فکر میکردم پرونده ی این ماجرا بسته شده؛ اما حالا که برای خودتون مراسم آشنایی راه انداختید کوتاه نمی آم.

رو کرد به مامان و با پوزخند طعنه زد

_بله برون کیه؟ من دعوت هستم یا نه؟

مامان درمانده به من نگاه کرد که گفتم:

_من دلیل این همه مخالفت رو نمی فهمم بابا سارگل دختر خوبیه. خانواده ی خوبی داره تحصیل کرده است از همه مهمتر هاوش دوستش داره.

بابا محکم و کاملاً مصمم جواب داد:

_اما من مخالفم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ماه دل :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی ریحانه رسولی :

خانم ریحانه رسولی متولد اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۹، مجرد و ساکن مشهد هستند. ایشان طرفدار رمان های با سبک عاشقانه اجتماعی و خانوادگی هستند که بتواند حرفهای مفیدی برای اجتماع داشته باشد.

 

آثار ریحانه رسولی :

رمان نه سیاه بود نه سفید _ مجازی

رمان ماه دل _ انتشارات علی

رمان کافه راندو _ مجازی

رمان دنیای بیمار _ انتشارات شقایق

رمان گلایول های سیاه _ انتشارات شقایق

رمان یک عمر و پنج دقیقه _ مجازی

رمان اینجا نبض زندگی میکند _ انتشارات شقایق

رمان شاید در گذشته مرده بودیم _ مجازی

رمان بن بست عقاقیا _ مجازی

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها