رمان افعی

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 24 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان افعی از گیسو خزان

معرفی رمان افعی :

رمان افعی نوشته ی گیسو خزان داستان دختریه که دور از خانواده دانشجوی یه شهر دیگه اس که اونجا به یکی از استاداش علاقه مند می شه.. استادش هم دست رد به علاقه اش نمی زنه.. تا وقتی ازش دعوت می کنه بره خونه اش و اون جا می فهمه که استادش به تمایلات عجیب و غیر ملموسی گرایش داره و ازش می خواد که…
در رمان افعی سعی کردم تا جایی که در توانم بود و اطلاعاتم اجازه می داد درباره اعتیاد و معضلاتی که به همراه داره حرف بزنم و رو زندگی این افراد به خصوص اونایی که از سر اجبار درگیرش می شن صحبت کنم.

 

خلاصه رمان افعی :

رمان افعی به قلم گیسو خزان روایت حنا است. دختری که توی دانشگاه به کیاراد استادش علاقه مند می شه و پیشنهاد استادش برای شروع رابطه رو قبول می کنه.. تا وقتی به دعوت استادش می ره خونه اش و متوجه تمایلات کیاراد که برای حنا غیر متعارف بود می شه و با حال خراب از خونه اش می زنه بیرون و از هوش می ره..
ولی یکی که تا اون جا دنبالش رفته اون و برش می گردونه خونه و حنا بعد از به هوش اومدن می فهمه که اون آدم…

 

مقداری از متن رمان افعی :

ناباورانه به چشماش خیره شدم.. چطور می تونست همچین حرفی بزنه؟
– اومدم که بمونم..
صدای خنده بلند و وحشتناکش تو سالن بزرگ خونه اش پیچید و بعد دوباره بهم خیره شد..
– باشه بمون.. حرفی نیست!
خسته از وزن سنگین شده ام و خوشحال از اجازه ای که گرفتم خواستم برم رو اولین مبلی که سر راهم بود بشینم که صداش دوباره به گوشم رسید.. به مراتب سرد تر و جدی تر:
– ولی این و بدون.. زندگی با یه افعی کار راحتی نیست!
چشمای ریز شده ام و بهش دوختم و ناباورانه سرم و به چپ و راست تکون دادم:
– چـــــی؟
– این آدمی که جلوت وایستاده.. عوض شده.. پوست انداخته.. مار شده.. اونم از نوع افعیش.. نیش می زنه.. اونم از نوع سمیش.. تضمین نمی کنم از نیشم جون سالم به در ببرید.. چه خودت.. چه اون حرومزاده توی شکمت!
– به بچه مــــــــــن…
دستم و بالا بردم که به خاطر این حرف بکوبم تو صورتش که مچ دستم و محکم گرفت و کشید پایین.. انقدری که خودمم از درد خم شدم..
– این تازه یکیش بود.. خودت و باید خیلی قوی تر از اینا کنی.. جوجه رنگی من!
دستم و به زور از تو دستش بیرون کشیدم و مشغول ماساژ دادن شدم که صداش و بالا برد:
– فریبـــــــــا!
متعجب بهش زل زدم تا وقتی یه خانوم جوون بدو بدو اومد تو سالن و با چشمای وحشتزده زل زد بهش..
– بله آقا؟
– خانوم و راهنمایی کن تو اتاقش!
خانومه که اومد سمتم احساس خطر کردم.. خواستم عقب عقب برم ولی دیگه فرصتی برای فرار نداشتم و با زور دست اون خانوم کشیده شدم سمت قسمتی از خونه در حالیکه چهارچشمی زل زده بودم به اون موجودی که به گفته خودش کاملاً پوست انداخته بود.. دیگه نمی شناختمش و کاش قبل از اینکه بیام می فهمیدم تبدیل به چی شده..
همینکه راه افتاد بره بیرون جیغ کشیدم:
– وایستا.. وایستا می خوام باهات حرف بزنم نرو.. وایستا بهت میگــــــــــم!
ولی بی اهمیت به حرف من رفت و در و بست و من و وسط منجلاب جدیدی که با دستای خودم درستش کرده بودم و انگار دیگه راهی برای خلاصی ازش نداشتم.. تنها گذاشت.
اومده بودم اینجا.. به امید یه زندگی جدید.. یه شروع دوباره ولی.. سراب بود هرچی دیدم و حالا باید با این واقعیت تلخ کنار می اومدم.. اینجا ته خط بود!

***

پیامم و خوند ولی جواب نداد.. برای اینکه خیلی تابلو بازی درنیارم دستم و زیر چونه ام گذاشتم و جوری وانمود کردم که حواسم به درسه در حالیکه زیر چشمی داشتم به صفحه موبایلم نگاه می کردم و هرازگاهی دست روش می کشیدم که خاموش نشه و پیام بعدیش و بخونم..
وقتی جوابی نگرفتم خودم نوشتم:
«چی شد؟!»
«همایون زنگ زد ببخشید.. میگم.. اینا رو که جدی نمیگی؟!»
«چیا رو؟!»
«همینکه دیوونه صداشی و همین توجهی که انقدر بی رویه بهش جلب شده!»
اخمی رو صورتم نشست و یه پام و عصبی و تند تند تکون دادم.. پس من تو این مدت داشتم گل لگد می کردم که هنوز نفهمیده منظورم چیه؟
اگه جدی نبود چه لزومی داشت حسی که به این استاد تازه وارد پیدا کرده بودم و جار بزنم و به یکی از نزدیک ترین آدمای زندگیم درباره اش بگم؟
یعنی.. یعنی انقدر غیر معقول بود این مسئله که فکر می کرد دارم شوخی می کنم؟ تو این لحظه ای که به قوت قلب و اعتماد به نفس احتیاج داشتم این حرفا برام فقط حکم یه سقوط آزاد و داشت از دنیای خوشگل و خیالیم که بالای ابرا واسه خودم ساخته بودم!
«چرا فکر می کنی شوخی کردم؟»
« آخه.. تو فقط یه ماهه رفتی دانشگاه! به نظر خودت زود نیست دل بستن به استادی که هیچی ازش نمی دونی و فقط چهار پنج جلسه سر کلاسش نشستی؟»
دیگه داشتم عصبانی می شدم.. یه دلم گفت گوشی و بذارم کنار و بعد از کلاس زنگ بزنم باهاش حرف بزنم.. ولی تا اون موقع آروم نمی گرفتم..
بی اهمیت به سکوت یه دفعه ای و عجیب کلاس خم شدم روی گوشیم تا جوابش و بدم و از این اشتباه مسخره درش بیارم که..
با دیدن یه جفت پای پوشیده با یه شلوار طوسی جذب که از اول کلاس بارها نگاهم و به سمت این پایین تنه بلندی که بدون شک با بابالنگ دراز برابری می کرد کشونده بود دستم از حرکت وایستاد و نگاهم با مکث و تاخیر فراوون بالا رفت و خیره شد به چهره شخص مورد نظر که موضوع بحث به جدل کشیده شده امون بود بدون اینکه خودش خبر داشته باشه!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان افعی :

دانلود رمان افعی اثر گیسو خزان، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Afee Novel

 

بیوگرافی گیسو خزان :

من گیسو خزان هستم که ۵ ساله دارم توی فضای مجازی رمان می‌نویسم. ولی از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از ۱۶ سالگی برای دل خودم می‌نوشتم. منتها به خاطر کمبود اعتماد به نفس هیچ وقت منتشرشون نکردم. تا اینکه تصمیم گرفتم شانسم و تو این فضا امتحان کنم و بعد از پیدا کردن مخاطب‌های عزیزی که از اول همراهیم کردن و بهم اعتماد به نفس دادن این جا موندگار شدم‌.

 

آثار گیسو خزان :

رمان خدمتکار اجباری – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان سلبریتی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان هفت خط – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان خیزران – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان تارگت – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زلاتا – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اپسیلون – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان افعی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان چهارده یازده ( ۱۴۱۱ ) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دژبان – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شیفت – فایل مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان کوپید – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان ایگنور – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان محو شده در ابر ها (مشترک با رویا قاسمی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان درجه دو (مشترک با رویا قاسمی) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها