رمان عشق بی رحم

بازدید: 2 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 13 آذر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۰ بعد از ظهر
دانلود رمان عشق بی رحم

معرفی رمان عشق بی رحم :

در رمان عشق بی رحم رزآبی به خوبی اتفاقات و واکنش بعد از آن را نشان داده است و در این داستان با دختری همراه میشویم که در مقابل سخت ترین اتفاق و مشکلات چگونه واکنش نشان میدهد و چگونه میتواند در مقابل سختی ها دوباره خودش را بسازد.

رمان عشق بی رحم در سال ۱۳۹۷ در تلگرام به صورت آنلاین شروع شد و سه فصل دارد.

 

مقدمه رمان عشق بی رحم :

توی عشق یه قانون و که خیلی وقته توی خیلی رمانا جا افتاده و نقض کردیم…

اونم تجاوز بود‌…‌ قرارنیست هر دختری مثل خیلی از فانتزی ها و رویاهای یه سری ادم بعد از تجاوز و کتک و فحش و تحقیر شدن و طرد شدن از خانواده و جدایی از عشقش عاشق اون ادم بشه…

حالا اون تجاوز به هر دلیلی میخواد باشه… حتی دلایل آرشام کاویانی!‌

‌تجاوز هر جوری باشه… با هر دلیلی… با هر قصدی… یه جنایت بزرگ… یه قتل خاموش… یه مرگ تدریجی… پس اینو باور کنیم!‌

 

خلاصه رمان عشق بی رحم :

دل آرام و آرتان عاشق و دلباخته ی هم هستن و چیزی تا ازدواجشون نمونده که برادر آرتان که از قبل دلارام و دوست داره برای به دست آوردنش یه روز تنها گیرش میاره و بهش تجاوز میکنه و با گرفتن فیلم و تهدید دلارام مجبور به سکوت میشه و ازدواجش رو با آرتان بهم میزنه …

صمیمی ترین دوست دلارام که آرشام رو دوست داشته برای تلافی ماجرا رو جور دیگه ای به آرتان میگه و آرتان فکر میکنه خیانت بوده …

با تصادف و به کما رفتن آرتان این جهنم داغ تر میشه و حساسیت آرشام به عشق قدیمی دل ارام بیشتر… تا اینکه…

 

مقداری از متن رمان عشق بی رحم :

نگاهم میکنه، آب دهنمو سخت قورت میدم، عقب میرم و فکر میکنم باید توی این موقعیت چیکار کنم؟

یخ کردم، تموم تنم یخ کرده و بی دلیل.. شاید بی دلیل از مرد مقابلم میترسم…

من از همه ی مردا میترسم..

از همون روزی که توی اون اتاق لعنتی خونه عمو زیر دست و پای آرشام جون کندم از مردا میترسم..

از هر آغوشی فراریم… از هر لمس و نوازشی بیزارم… از هر بوسه ای متنفرم… از هر رابطه ای حالم بهم میخوره…

و حالا درست امشب و اینجا ما بهم محرم شدیم.. اولین شب تنهاییمونه…

من همسر برادر شوهر سابقم شدم؟ یا نه قشنگترش اینکه من برگشتم به عشق اولم… به عشق سابقم…

به نامزدم که بی رحمانه برادرش ازم گرفتش و حالا… حالا از یه جنگ میام… خستم… نمیتونم ذوق کنم… زخمیم…

نمیتونم بغلش کنم و بگم خوشحالم دارمت… نمیتونم و همه رو مدیون آرشامم…

آرشامی که الان توی حبس و اگه خبر ازدواجم بهش برسه…

آرتان که جلو میاد فکرامو میزارم واسه بعد… اروم و مهربون میگه:

– دل آرام؟ معنی این همه ترس چیه؟ به من و حرفام اعتماد نداری؟

اعتماد؟ من دیگه به چشمای خودم اعتماد ندارم… اما به مرد روبه روم چرا… دارم… یعنی… دلم میخواد داشته باشم… اما کدوم مردی که از زنش بگذره؟

حتی اگه قول داده باشه؟ اونم بعد این همه دوری… بعد این همه شکست… بعد این همه حسرت…

– خوبم!

لبه ی تخت می شینم… چون خوب نیستم…

چون میترسم وسط اتاق سقوط کنم… سمتم میاد .. کاش بهم دست نزنه…

موهام و پشت گوشم می فرسته:

– من بهت قول دادم تا خودت نخوای…

– من نمیخوام تورو از چیزی که حقته محروم کنم… اصلا تا کی محروم کنم؟ این چه جور ازدواجیه؟

– نگران نباش… خوب میشی… خب؟

لبخند سختی میزنم… اما هم من هم خودش خوب می دونیم خوب شدن من به این زودی ها اتفاق نمی افته… روتختی و کنار میزنه… آروم میگه:

– بخواب عزیزم!

دراز می کشم… برق و خاموش میکنه و میاد سمتم… دلم یه جوری از جاش کنده میشه که ناخوداگاه دلم و چنگ میزنم… نگام میکنه

– من نمیدونم اینجا بخوابم اذیت میشی یا نه… واسه همین یه مدت و جدا می خوابیم تا عادت کنی… خوبه؟

میدونم خودشم اینجوری راحتره…چون کنترل غریزیش وقتی کنارم من بخوابه مسلما خیلی سختره… اما مسخرس…

خیلی مسخرس شب اول ازدواجمون جدا بخوابیم…

بغض دارم اما میگم:

– ببخشید!

لبخند میزنه… چشماش اما غم داره… اندازه ی داغ یه مادر داغ دار غم داره:

– تو خوب باشی دیگه هیچی مهم نیست…!

کف دستش و می بوسه و سمتم می گیره…. و چقدر تلخ که اون این قدر باهام راه میاد ومن نمیتونم…

– شبت بخیر عزیز دلم!

تا دم در میره و بغض من سنگین تر میشه… برمیگرده و لبخند میزنه…

بیرون میره و در می بنده… دلم میخواد زار بزنم… لعنت بهت آرشام لعنت… !

اولین شبی که همه چی آرومه… تکلیف همه چی معلومه…

همه چی زندگی هر چند سخته برگشته سرجاش…

اما جز این مشکل من از دو سال دیگه وحشت دارم… از برگشتن آرشام… از برگشتن هیولای زندگیم…

هرچند زن عمو قول داد بفرستتش اون ور آب.. اما کی بهتر از من اون هیولا رو میشناسه؟ بی شک هیچکس!

چشم‌می بندم و سعی می کنم بخوابم… و خدا خدا می کنم لااقل با کابوسام خواب ارتان و اشفته نکنم… !

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان عشق بی رحم :

این رمان به صورت فایل مجازی و فروشی است که از طریق کانال تلگرام نویسنده قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی رزآبی :

رزآبی متولد سال ۱۳۷۷ و زاده ی تهران هستند، ایشان لیسانس نرم افزار دارند و نوشتن را به صورت جدی از سال ۱۳۹۷ در تلگرام شروع کردند.

 

آثار رزآبی :

رمان آغوش گرم _ مجازی فروشی

رمان عشق بی رحم _ مجازی فروشی

رمان جان شهرزاد _ مجازی فروشی

رمان حامی _ مجازی فروشی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها