رمان منتظرم بارون بیاد

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 29 دی 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۶ بعد از ظهر
دانلود رمان منتظرم بارون بیاد از مریم ریاحی

معرفی رمان منتظرم بارون بیاد :

رمان منتظرم بارون بیاد داستان زندگی سخت و جانکاه دختری قوی و پر تلاش به نام یوکابد است. دختری که مجبور است تنهایی و با سختی کار کند تا بتواند خرج برادر و خواهر و مادربزرگش را بدهد. در عصر یک روز طوفانی مردی به شدت زخمی را کنار خانه اش پیدا می کند و دل رحمی اش اجازه نمی دهد او را به حال خود بگذارد. مرد ناشناس را به خانه اش می برد تا مداوا کند بدون اینکه خبری از گذشته او داشته باشد که…
رمان منتظرم بارون بیاد به قلم مریم ریاحی در سال ۱۴۰۲ از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این رمان ۵۴۴ می باشد.

 

خلاصه رمان منتظرم بارون بیاد :

رمان منتظرم بارون بیاد به قلم مریم ریاحی داستان زندگی دختری به نام یوکابد است که در محله های اطراف تهران زندگی می کند. پدر و مادرش را از دست داده و به همراه مادربزرگ و برادر و خواهرش روزگار می گذراند. همه چیز از جایی شروع می شود که در عصر یک روز طوفانی مردی ناشناس و زخمی را در حوالی خانش پیدا می کند و او را به خانه می برد تا مداوایش کند اما…

 

مقدمه رمان منتظرم بارون بیاد :

تقدیم به همه دختران سرزمینم
مریم ریاحی

 

مقداری از متن رمان منتظرم بارون بیاد ۱:

یوکابد دلش می خواست هنوز هم فریاد بزند و بگوید:
یوکا مرد… می فهمی ؟؟؟ یوکا مرد… چرا بی خبر رفتی؟؟؟ اصلا کجا رفتی؟…کجا بودی که دیگر یوکا نبودم… که هاجر بودمو سعیِ”صفا و مروه” می کردم… که سراب می دیدمو نمی توانستم به آب برسم…
آدم عاشق به جملات زیبا دل می بندد. جملات خوراک دل عاشق اند… با هر جمله ی زیبا کرم کوچک عشق تغذیه می کند و یک روز پیتون غول آسایی می شود که وجود آدم را تسخیر کرده است… اما جملات زیبا کافی نیستند… مثل بوهای خوشند … مثل بوی عطری خوشایند اما فانی… با اولین نسیم می روند…

 

مقداری از متن رمان منتظرم بارون بیاد ۲ :

-مگه یونس نگفت هر چی لازمه بیار…
-چه میدونستم چه خبره دختر؟! الآن میام…..
چادرش را روی سرش انداخت و به طرف راهرو پا تند کرد…
عالیه صمیمی ترین دوست یوکابد بود. از کلاس اول توی یک مدرسه و توی یک کلاس درس‌خوانده بودند… و سال دوم دبیرستان هر دو با هم ترک تحصیل کرده بودند… از همان روزی که درس و مدرسه را برای همیشه کنار گذاشت مادرش او را به آقا رضای تزریقاتی سپرد تا هر چه میداند یادش دهد… بعد از دو سال ماندن کنار آقا ،رضا رفت که دوره ببیند و مدرک بگیرد… بیست و یک ساله که شد یک پرستار تجربی تمام عیار بود دو سالی هم توی بیمارستان بهیاری کرد اما بعد از فوت آقا رضا دوباره به درمانگاه محلشان برگشت و بنا به درخواست تنها پزشک درمانگاه پای ثابت آن جا شد حالا همه کار میکرد. از بخیه زدن و تزریقات بگیر تا در آوردن خال و ضایعات پوستی ساده… و حتی قابلگی برای زنهایی که مردهایشان اعتقادی به خرج کردن
پول بابت زایمان نداشتند!
یوکابد بی تکلیف ایستاده بود وسط ،اتاق یک سوی ،اتاق تشک بیبی پهن بود و یک سوی
دیگرش تشک غریبه!! یکهو حواسش جمع معصومه شد که نزدیک مرد ایستاده بود و خیره شده بود به او… صدایش کرد: معصومه بیا سفره رو بیار غذای تو رو بدم… بیا دیگه….
معصومه نگاه از مرد گرفت و به دنبال یوکابد رفت.

 

مقداری از متن رمان منتظرم بارون بیاد ۳ :

گرگ و میش صبح بود…. همان جایی که سفیدی آسمان چنگ میزند به دل سیاهی. یوکابد پتو‌را کنار زد، لحظاتی گیج و منگ دوروبرش را پایید معصومه پاک و معصوم درخواب بود. حسش می گفت اتفاق غیر مترقبهای پیشامد ،کرده اما مغزش خالی از همه چیز بود و یاری اش نمیداد. دلشوره ای ظریف و سمج میان دل و رودهاش پیچید نفسی کشید. آه… و چهره ی مرد جوان زخمی که میان سنگ ها افتاده بود پیش چشمانش آمد هول و دستپاچه از جا برخاست. به خودش قول‌داده بود نخواند چطور خوابش برده بود؟
بین اتاقی که با معصومه خوابیده بود و اتاقی که بی بی و یونس و غریبه در آن خوابیده بودند تنها یک پرده ی ضخیم کهنه ی کرپ نخودی رنگ فاصله بود. پرده را کنار زد. دو قدم به سمت مرد برداشت کنارش نشست هنوز دلشوره داشت نفسش کنترل نشده و تند بود. انگار نفس مرد هم تند شده بود!! عالیه گفته بود بعد از تمام شدن سرم فقط تبش را بسنجد.
با خودش لب زد ای وای نکنه تب کرده!
پیشانی اش را چک کرد تب ،زیاد پوست گندمگون مرد را گلگون کرده بود. یوکا به سرعت ظرف آبی را که کنار مرد آماده گذاشته بود برداشت حوله ی کوچک را توی آن خیساند و چلاند و آرام روی پیشانی مرد پهن کرد.
می دانست به موقع است اما چاره نداشت. گوشی را از توی جیبش بیرون آورد و برای عالیه تایپ کرد:

عالیه غریبه تب کرده بیداری؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان منتظرم بارون بیاد :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی مریم ریاحی :

مریم ریاحی متولد سال ۱۳۵۸ و زاده تهران است. تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رسانده است. اولین اثر چاپی او در سال ۱۳۸۵ منتشر است که بسیار پرفروش بود و مورد استقابل کاربران قرار گرفته است.

 

آثار مریم ریاحی :

رمان منتظرم بارون بیاد – انتشارات صدای معاصر
کتاب رمان هم خونه – انتشارات پرسمان
رمان زخم – انتشارات پرسمان
کتاب رمان مرجان – انتشارات پرسمان
رمان عاصی (مرجان ۲) – انتشارات پرسمان
کتاب رمان تورن فیلد در بن بست – انتشارات پرسمان
رمان بوی دلتنگی- انتشارات پرسمان
کتاب رمان مثل پر – انتشارات پرسمان
رمان کسی می آید – انتشارات پرسمان
کتاب رمان بی ستاره – انتشارات پرسمان
مجموعه داستان جنگ (فرشته ی بی ادب ) – به قلم مشترک مریم ریاحی و مریم حاجی لو و پرویز شیشه گران – انتشارات میراث اهل قلم

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها