رمان هر هفت رنگ من

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 8 فروردین 1403
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان هر هفت رنگ من از پونه سعیدی و آرام

معرفی رمان هر هفت رنگ من :

رمان هر هفت رنگ من سرگذشت دختری است که تو دانشگاه درگیر روابط اشتباه میشه، رابطه های اشتباه، آدم های سمی، عشقی ممنوعه و دروغی بدون مرز، اما هیچکدوم باعث نمیشه آریسا از شرافت خودش عقب بکشه…
مهم ترین پیام در رمان هر هفت رنگ من آگاه سازی در مورد عواقب تصمیمات و تفریحات اشتباه، دوستی های سمی، ترک روابط اشتباه و نترسیدن از قضاوت دیگران است.

 

مقدمه رمان هر هفت رنگ من :

رمان هر هفت رنگ من، بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته شده است. تمام اسم ها، مکان ها، افراد و زمان ها به انتخاب نویسندگان می باشد. بن مایه داستان و اتفاقات کلیدی از روی یک ماجرای کاملا واقعی که اوایل دهه ۹۰ اتفاق افتاده بصورت رمان نگاشته شده است.
این ماجرا به خوشی تمام می شود.

 

خلاصه رمان هر هفت رنگ من :

 

رمان هر هفت رنگ نوشته ی پونه سعیدی و آرام من روایتگر زندگی آریساست که تو سال اول دانشگاه درگیر یک رابطه اشتباه میشه، پسر های کلاس سر دوستی با آریسا شرط‌بندی میکنن، اما آریسا به کمک یک همکلاسی دیگه از شر این جمع سمی نجات پیدا میکنه.
کسی که برای کمک به آریسا نزدیک میشه اما خودش هم برای آریسا بی‌دردسر نیست‌. پیمان سر گرمی های عجیبی داره و اریسا رو با خودش همراه میکنه، همه چیز خوب پیش میره تا وقتی که آریسا برای اولین بار… با یک خواسته پیمان مخالفت میکنه…
این رمان داستانی بر اساس یک ماجرای واقعی از زندگی دختریه که اشتباه میکنه اما سعی میکنه درس بگیره است…
پایان رمان هر هفت رنگ من خوش است‌.

 

مقداری از متن رمان هر هفت رنگ من :

من هیچوقت خیلی وابسته به دوست یا کسی نبودم اما اینجور تنها هم سختم بود.
دلم میخواست شیرین یا ندا الان اینجا باشن، این مسیج رو نشون بدم و نظر اونارو بدونم.
استاد با چندتا دیگه از پسر ها وارد شدن و با شروع کلاس سعی کردم به این پیامک ناشناس فکر نکنم.
هرچند خیلی موفق نبودم. آخر کلاس بود که دوباره گوشیم لرزید. همون شماره بود:
– خانم عابدی، خیلی مهمه !
نفسم رو کلافه بیرون دادم و نوشتم
– شما!؟
منتظر موندم جواب بده اما خبری نشد. کلاس تموم شد و ندا و شیرین رو پشت در کلاس دیدم که با چندتا از پسر هامون ایستاده بودن تا کلاس ما تموم شه.
ما کلا ۵ تا دختر و ۲۵ تا پسر بودیم‌.
دوتا از دختر ها متاهل بودن و با ما بر نمی‌خوردن اما ندا و شیرین مثل من خوابگاهی بودن، درسته اتاق هامون یکی نبود اما هم خوابگاهی و هم کلاسی بودن برامون کافی بود.
پسر های کلاسمون چند گروه بودن، گروه درس خون ها، گروه خرابکار ها! گروهی که تو کار تعطیل کردن کلاس و پیچوندن بودن و گروهی که تو کار سوتی گرفتن و مسخره کردن بودن!؟
اما در کل همه با هم خوب بودیم و دشمنی و مشکلی بین ما نبود .
استاد از کلاس بیرون رفت و بچه ها دور هم جمع شدیم. شیرین مثل همیشه بلند گفت
– آقا جزوه هاتون رو خوب بنویسید ما ترم بعد راحت باشیم.
بهروز یکی از پسر های سوتی بگیر کلاسمون گفت
– خانم مقیمی شما اول پیش‌نیاز این درس رو قبول شو بعد نگران جزوه باش.
همه خندیدیم و ندا گفت
– بچه ها بریم!؟
وسایلم رو ریختم تو کوله ام و با بچه ها زدیم بیرون. شیرین گفت
– این بهروز گیر داده به من ها !!! تا حرف میزنم ضایع ام میکنه .
ندا گفت
– نه با همه همینه کلاحرف نزنه خفه میشه.
شیرین آهی کشید و گفت
– ملت رو همکلاسی هاشون کراش میزنن اونوقت همکلاس های ما رو ما قفلی ضایع کردن میزنن.
هر سه خندیدیم و گفتم
– یه شماره ناشناس هم به من پیام داده میگه باید یه چیزی بهم نشون بده!
هر دو با ذوق برگشتن سمت من و گفتن
– چی نشون بده!؟
مشکوک به هر دو نگاه کردم و گفت:
– چرا انقدر ذوق کردین!
چشم های مشکی و بادمی شیرین ریز شد و نخودی خندید. درست مثل اسمش، چهره اش هم شیرین بود، صورت سبزه و نمکی با موهای لخت مشکی. برعکس رنگ موها و چشم های من…
ندا هم مثل شیرین چشم و ابرو مشکی بود اما موهاش مثل من مواج بود.
ندا مثل من نبود که موج موهام رو دوست داشتم . همیشه موهاشو صاف میکرد‌.
چتری های سشوار کشیده اش رو مرتب کرد و گفت
– هیجان داره خب. نگفت اسمش چیه!؟ شماره اش رو سیو کن تلگرامش رو چک کنیم ببینیم کیه!
دیگه به سلف دانشگاه رسیده بودیم‌، برای همین گفتم

– گوشیم تو کیفمه، نهار بگیریم، نشستیم چک میکنم‌ .
شیرین کارت ندارم رو از دستم گرفت و گفت
– تو برو بشین چک کن. ما نها میگیریم و میاریم
با این حرف منو تقریبا هول دادن سمت سالن نهارخوری!
چاره ای نبود. تنهایی وارد سالن شدم و دنبال میز خالی گشتم. اکثرا پر بود یا سینی های غذا نفر قبل رو میز بود.
یه نیز رو خودم خالی کردم. سر یکی از میز های خالی نشستم و گوشیم رو چک کردم. یه مسیج جدید داشتم. فکر کردم جوابم رو داده و خودش رو معرفی کرده اما شماره حامد اسدی بود، یکی از همکلاسی هامون! نوشته بود
سلام خانم عابدی، خیلی وقته میخواستم بهتون پیام بدم. اما روم نمیشد. امکانش هست یه روز نهار بریم بیرون!؟ با هم بیشتر آشنا شیم!؟
هنگ خیره به گوشی بودم که صدای شیرین اومد
– آریسا! چرا این شکلی شدی!؟

کنارم نشست و سینی منو گذاشت جلوم . خم شد به گوشیم نگاه کرد و گفت
– حامد اسدی بود!؟
سریع گفتم
– نه!
ندا هم رسید و مشکوک نگاهمون کرد. خودم گفتم
– حامد اسدی همین الان بهم مسیج داد گفت یه روز بریم بیرون بیشتر آشنا شیم!
ابروهای هر دو بالا پرید و من گفتم
– حامد کدوم میشد!؟ اون قد بلنده!؟
ما یه گروه تو تلگرام داشتیم برای همین شماره همدیگه رو سیو داشتیم اما من به اسم و دقیق همه رو نمیشناختم
ندا سر تکون داد و گفت
– نه از همه قد بلند تر سامانه! حامد اسدی میشه همون که همیشه کلاه کپ داره!
– اوه! تو اکیپ بهروز اینا!
هر دو سر تکون دادن، ندا غذاش رو شروع کرد و گفت
– اون شماره ناشناس کی بود. سیو کن ببینیم.
تلگرامم رو بار کردم ، شماره ناشناس رو زدم و گفتم
– تلگرام نداره!
هر سه به هم نگاه کردیم و شیرین گفت
– شاید یکی از بچه های خودمونه!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان هر هفت رنگ من :

دانلود رمان هر هفت رنگ من اثر مشترک پونه سعیدی و آرام، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Har Haft Range Man Novel

 

بیوگرافی پونه سعیدی :

پونه سعیدی هستم متولد هزار و سیصد و شصت و پنج. عاشق رویا پردازی، کتاب‌ خواندن و نوشتن. مامانِ یه دخترِ عشق قصه به اسم مانلی و همسر یه مرد دریا ( البته فعلا تو خشکی سکونت داریم! ) از وقتی یادمه کتاب میخوندم انقدر که هیچ کتاب نخونده ای تو هیچ کتابخونه ای دور و برم نمونده بود. وقتی پونزده سالم بود تمام کتاب های ترجمه شده شکسپیر، هوگو ، ارول، هدایت و خیلی های دیگه رو تموم کرده بودم و دنبال نسخه های قدیمی کتاب های میچل و آستین بودم.
علاقه من به کتاب‌خواندن انقدر زیاد بود که نه ژانر برام مهم بود نه سال نگارش کتاب، من هر کتابی به دستم میرسید میخوندم. بعد از ورودم به دانشگاه شروع کردم به خوندن کتاب های انگلیسی و جذب ژانر فانتزی شدم.

 

آثار  پونه سعیدی :

رمان توکا پرنده کوچک – انتشارات موج
رمان پرنیان شب – انتشارات موج
رمان ال آی – انتشارات موج
رمان سانیا – مجازی رایگان قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان دروازه جهنم – مجازی رایگان قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان راز مانا – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان ماه مه آلود – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان طلوع مه آلود (جلد دوم ماه مه آلود ) – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان ترنم – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان سرخ – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان ماه خون – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان مردی پشت نقاب – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان هر هفت رنگ من – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور
رمان دشت میخک های وحشی – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

 

بیوگرافی آرام :

آرام هستم اهل کاشان ام اما به واسطه ازدواجم ساکن تهرانم. بعد از خوندن رمان زندگی بنفش با نویسنده اش ارتباط گرفتم و پیشنهاد دادم داستان زندگی من رو بنویسه. این شروع آشنایی ما شد و خودم تو نوشتن رمان خودم فعال شدم.
رمان عشق خاکستری داستان زندگی خودمه و بعد از اون هم داستان های واقعی دیگه ای با همکاری بنفشه عزیز و سارای عزیز نوشتم. الان هم در حال نگارش رمان نغمه شب با بنفشه جان و رمان هر هفت رنگ من با پونه جان هستم که هر دو داستان واقعی با پایان خوش هستند.

 

آثار آرام :

رمان عشق خاکستری – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان عشق سخت – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان ناجی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان عطر شقایق – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان نغمه شب – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور
رمان هر هفت رنگ من – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها