رمان پاییز مرا تو رنگ بزن

بازدید: 2 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 13 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۲ بعد از ظهر
دانلود رمان پاییز مرا تو رنگ بزن

معرفی رمان پاییز مرا تو رنگ بزن :

رمان پاییز مرا تو رنگ بزن دارای داستانی رئال با فضایی خاص است. نثر متفاوت نصیبه رمضانی مخاطب را با مهر و‌ محبتی زیبا که پشت هر بند داستان است تا پایان همراه میکند.

 

خلاصه رمان پاییز مرا تو رنگ بزن :

مارال دختری که بعد از رفتن پدرش تا همیشه چشم انتظار او مانده و با مادر و خواهرش تنها زندگی میکند. روزی به پیشنهاد عمه اش به خانه ی او میرود و با ورودش معماهای زندگیش باز میشود معماهایی که با دل دادگی او به کمیل عجین میشود.

 

مقداری از متن رمان پاییز مرا تو رنگ بزن :

_مارال من گیج دو ساعت خوابم… تو نشستی از نداشتن پنجره ی اتاق حرف می زنی.

چشم بند را انداخت و پشت به من و روبه دیوار خالی چرخید.

_به لطفت همینم قراره خالی کنیم صفری زنگ زد گفت دو ماه دیگه تخلیه.

_چه بهتری.

زیر لیم گفتم و چرخیدم تا آماده ی رفتن شوم.

_راستی مامان امروز از دفتر میرم باشگاه و از اونجا هم با فریبا قرار دارم. موهایم را پشت گوشم سراندم و به سلامت میتو به گوشم خورد و لبم کش آمد.

_امروز عزت تپونم کرده برم دربند.

دوباره به سلامت خفه ی مینوبانو را شنیدم

_الهی شکر. مامان حسود نداشتیم جز نداشته هامون که اونم به لطف این روزگار دارا شدیم.

دست بردم و رژ کالباسی مشترکم با مینو را از جلوی آینه ی شکل ناخن برداشتم. با جان و دل و محکم به لبهایم کشیدم تا زودتر تمام شود و مامان دلش بسوزد و یکی نو بخرد؛ از همین رنگ و از همین مارک تکراری و کار راه بنداز.

_دیگه این خواهر شوهر مایه دار شما نمیگه من تا دربند اسنپ بگیرم می شه این قدر تومن آژانس هم که با انصاف باشه خیلی بیشتر از اون حالا نصف پیاده و نصف هم اتوبوس میشه آخر مراسم قلیون کشی خودش و دوستش اونم که تا برسم حرفاشون رو از دست میدم و ته خوراکی هاشون می مونه برای من.

کوله را از گوشه ی مبل برداشتم و بالای سر مامان مینو ایستادم. خم شدم و با کنار زدن لحاف محکم و صدادار گونه ی لاغرش را بوسیدم حالا قهر نکن مینویانو آژانس در خدمت بگیر شما هم بیا.

لحاف را دوباره روی سرش کشید و شاکی شد

_لازم نکرده همون تو میری و افاده خانم رو زیارت میکنی کافیه شبم زود بیا خونه شام می دارم

گوشی سایلنم را روشن کردم و با برداشتن دسته کلید از پشت در کفشهایم را برداشتم و کنار همان دو پله ی کوتاه پوشیدم خم شدم تا بند کتانی را ببندم که با شنیدن صدای مظفر ابرویم به هم پیچید. مارال… _امروز یه سر بیا مغازه سری جدید کار آوردیم.

بند کوله را بالا کشیدم و اهمیتی به دعوتش ندادم برادر لادن بود. پسر صاحبخانه مان که گفته بود خانه را خالی کنیم خودشان هم طبقه ی بالای ما می نشستند واحد همکف ندید هم میدانستم دوباره ادکلن همیشگی روی تیشرت مارک معروفش خالی کرده است جوان بود و دوست داشت به چشم بیاید.

_نیای خودم میام میذارم پشت در.

صاف شدم و خیره به دو چشم طوسی رنگش گفتم:

_منم میذارم پشت در. اونم ساعت نه شب.

گوشه ی چشمش چین خورد:

_چرا اون وقت؟

دو پله را خونسرد بالا رفتم و روبه حجب و حیای این اواخرش دوباره تاکید کردم؛ این کار را نکند میدانستم مادرش پشت در گوش ایستاده تا یک وقت عشوه و ناز نیایم دل پسرش برود.

بدون توجه به کار هر روزه ی مظفر با گامهای بلند دور شدم. کسی هنوز در محله ما بیدار نشده بود. محل کارم دور بود و مجبور بودم صبح خیلی زود بروم.

هوای تازه ی صبح و پاییز و آبان تا برسم به ایستگاه تاکسی مثل هر سال برایم دلچسب بود.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان پاییز مرا تو رنگ بزن :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی نصیبه رمضانی :

خانم نصیبه رمضانی متولد آذر ماه ۱۳۶۱ و فارغ التحصیل رشته ی ریاضی هستند.

 

رمان های نصیبه رمضانی :

رمان پاییز مرا تو رنگ بزن _ انتشارات علی

رمان شب دور از خورشید _ مجازی در دست چاپ

رمان یک شهر خالی از من _ مجازی در دست چاپ

رمان سه کنج _ مجازی دردست چاپ

رمان ادامه می دهم تو را _ مجازی در دست چاپ

رمان شبیه زنجیریم _ مجازی در دست چاپ

رمان میرآباد _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها