رمان کنعان

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 21 دی 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۷ بعد از ظهر
دانلود رمان کنعان از دریا دلنواز دربندی

معرفی رمان کنعان :

رمان کنعان به دور از حاشیه و اطناب طی میشود و دریا دلنواز دربندی یک عاشقانه ی آرام را روایت میکند و فضا سازی کارخانه به خوبی شکل گرفته.

نثر روان و ساده ای دارد که مخاطب را با عاشقانه ی آرامش همراه میکند. رمان کنعان کاملا عاشقانه است و تنها چند تکه موضوع اجتماعی در آن به کار رفته.

 

خلاصه رمان کنعان :

در رمان کنعان دریا دلنواز دربندی روایتگر زندگی نهال است. دختری پر تلاش و موفق که بعد از مدتها جستجو بالاخره شغل مناسبی در یک کارخانه ی کاشی پیدا می‌کند.

کارخانه ای که در ورطه ی ورشکستگی به سر میبرد اما حضور او همه چیز را عوض میکند. هم وضعیت کارخانه هم رو برو شدن با دو مرد متفاوت که هر کدام به نوع خود در زندگی او نقشی ایفا میکنند.

 

مقدمه رمان کنعان :

هرچه خدا خواست، همان میشود

از زمانی که به یاد دارم، انتخاب درست را بلد نبودم.

یعنی این طور بگویم که هر وقت برای خرید به بازار میرفتم شاهکار به خرج می دادم!

مثلاً برای خرید پیراهن میرفتم و چشمم به پیراهنی بر تن مانکن میخورد هم رنگش را می پسندیدم هم طرحش را همان لحظه تصمیم به خریدش میگرفتم و تمام به خانه که میرفتم تازه میفهمیدم چه شاهکاری به خرج داده ام.

پیراهن را تنم میکردم، گاهی برایم تنگ بود و گاهی بر تنم زار می زد. اگر هم اندازه بود، رنگش به پوست من نمی آمد.

یعنی همیشه یک جای کار می لنگید.

سعی میکردم با همه چیزش کنار بیایم ولی چه کسی از دل من خبر داشت؟

چه کسی می دانست به اجبار به هم چسبیده ایم تا یک روز که دوباره خرید کنم و…

نه اینکه پیراهن بد باشد، نه فقط به من نمی آمد فقط برای من ساخته نشده بود.

این روزها فکر میکنم خیلی از آدمهایی که وارد زندگی ام شده اند، به خاطر همین انتخابهای اشتباه است.

در نگاه اول بهترین انتخاب ممکن هستند و صفر تا صدشان را میپسندی ولی وقتی به دستشان می آوری، حقیقت آشکار می شود، حقیقتی که قبول کردنش سخت است.

انتخاب اشتباه! سعی میکنی با همه چیز کنار بیایی ولی چه کسی از دلت باخبر است؟

یک روز میرسد که حقیقت را قبول میکنی و همه چیز تمام می شود.

نه اینکه آنها بد ،باشند نه اینکه مشکل از آنها ،باشد ،نه، فقط برای هم ساخته نشده ایم ، فقط به هم نمی آییم.

دریا دلنواز دربندی

 

مقداری از متن رمان کنعان ۱ :

بعد از مدرک کارشناسی گرافیک به پیشنهاد یکی از اساتید جوانمان که همیشه مشوقم بود، تصمیم گرفتم سراغ طراحی کاشیها بروم.

چند ماه بعد از فارغ التحصیلی، حتی پیشنهاد کار هم داد اما کاش فقط از من طراحی کاشی میخواست.

کارخانه ای که مدتها منتظر تماسش بودم نزدیک ترین کارخانه به محل زندگی ام بود.

نه اسم و رسم مشهوری داشت و نه فروش آن چنانی ای.

هیچ وقت هم طرحهایش مورد پسندم نبود اما چاره ای نداشتم.

کارخانه هایی که سلیقه ی طرح هایشان به من نزدیک بود به خاطر نداشتن معرف و ضامن ردم کرده بودند و تنها کورسوی امیدم همین کارخانه قدیمی و سیمانی بود.

زنگ حراست را زدم و منتظر ماندم تا اجازه ورود بدهند. برعکس تمام کارخانه های کاشی و سرامیک به جای اینکه از طرحهای خودشان برای دیزاین محوطه ی بیرون استفاده کنند همه جای کارخانه را خاک وخُل و سیمان گرفته بود.

به شدت اعتقادم از همان لحظه ی ورود سایه انداخت و عنایت و ارادتی عمیق به طراح کارخانه شان پیدا کردم با راهنمایی یکی از کارمندها پشت دفتر رئیس نشستم و پا روی پا انداختم.

این کارخانه را دو روز به من می سپردند همه ی پرسنل را تعطیل میکردم و تمام کارخانه را با طرحهای خودم کاشی میکردم و همه جا را برق می انداختم.

این همه بی نظمی و کثیفی و انتخاب افتضاح سنگهای کف سالنها و اتاقها حالم را بد میکرد.

بی شک هیچ پرسنل سختگیر زنی در این کارخانه که بیشتر شبیه کارگاه ساخت کاشی و سرامیک بود وجود نداشت.

 

مقداری از متن رمان کنعان ۲ :

-خانم یعقوبی، نوبت شماست، بفرمایید.

لبخندی به منشی چادری و محترم زدم و بلند شدم. دستم می لرزید و پوشه ی طرح هایم را سفت و محکم گرفته بودم.

انتظارم درست برآورده شد، رئیس کارخانه مردی مسن و جا افتاده بود.

-بیا داخل دخترم.

با تعارف رئیس تکانی خوردم و در را بستم و داخل رفتم. تلفنش زنگ زد و روی صندلی نزدیک میزش نشستم دستپاچه بودم، اما نـه بـه انـدازه ی مصاحبه های قبلی.

صورت رئیسی که فامیلی اش معتمد بود حس خوبی منتقل میکرد.

تلفنش که تمام شد، لبخند زد و گفت:

– طرح هات و آوردی باباجان؟

اوایل که مادرم با بابا قاسم ازدواج کرد همیشه از حرف زدنشان متعجب می شدم و بیشتر از همه به پچ پچ در و همسایه هایی فکر میکردم که با خودشان میگفتند:

وقتی صاحب خانه ی مهناز خوشکام جوابش کرد، آن قدر بیچاره و بدبخت شد که تن داد به زندگی با قاسم لال و ناشنوا.

من سالها بود حسرت شنیدن صدای بابا قاسم را داشتم.

 

مقداری از متن رمان کنعان ۳ :

کجایی دختر؟

پلک زدم و چشمهایم تار شد پوشه را روی میز گذاشتم و بازش کردم.

اولین طرحی که همین هفته ی پیش کشیده بودم را روی میز آقای معتمد گذاشتم.

-یازده تا طرح آورده م که امیدوارم….

برگه را برداشت و نگاهی به طرح انداخت و بعد به من.

-چند سالته؟

این سؤال را رئیس کارخانه ی قبلی هم پرسیده بود. طرح های ظریف گل و شکوفه برای بچه ها بود؟

خب چه عیب داشت به جای سرامیکهای پرسلانی فول بادی، از طرحهای ظریفتر و شادتری استفاده شود؟!

-بیست و چهار سال.

طرحهای ساده ترم را به دستش دادم و ایستادم.

-من طرح های شما رو توی سایت نگاه کردم. قطعاً خودتون بهتر می دونید که یا شما و مجموعه ی سرامیک و کاشی این کارخونه یا بهتره بگم کارگاه…

-به رزق و روزی کم رضایت دارید و یا اعتماد به نفس زدن طرح های جدید رو ندارید. به هر حال فکر کنم میتونید با اعتماد به یکی از همین طرحها، مخصوصاً همینی که الآن برداشتید، تکونی به طرحهای قدیمی و تکراری مجموعه تون بدید.

حرفم که تمام شد نفسی گرفتم و نشستم روی صندلی. گلویم خشک شده بود. زیر نگاه ظریف و لبخند کج جناب معتمد لیوان آب را برداشتم و نوشیدم.

از قصد روی واژه ی کارگاه تأکید کردم تا خیال برش ندارد که صاحب یک کارخانه ی اسم و رسم دار است.

-ما توی این مجموعه به یه طراح احتیاج داشتیم که درست قبل از شما، آقای فرهام و استخدام کردیم.

وا رفتم. استخدام کرده بودند؟ دست و پای یخ زده ام و بال گردنم شد.

-جدی میگید؟!

بلند شد از روی صندلی:

-آره، اما طرح های شما هم به نظرم جالبه.

 

مقداری از متن رمان کنعان ۴ :

سبزیی های تازه را روی زیر سفرهای گذاشتم و روبه روی بابا قاسم نشستم.

این سالها عادت کرده بود به لب خوانی هر چند وقتهایی که دستم خالی بود و کاری برای انجام دادن نداشتم حتماً به زبان اشاره صحبت میکردم تا مجبور نباشد بیش از حد تمرکز کند و چشمهای قشنگ سیاهش گرد شود.

-به من میگه چند سالته! آخه این چه سؤالیه؟ مگه طرح هایی کـه مـن می زنم چه شونه؟ بابا قاسم تو که گفتی خواب دیدی اینجا من و استخدام میکنن پس چی شد؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان کنعان :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی دریا دلنواز دریندی :

خانم دریا دلنواز دریندی ۳۳ ساله در رشته ی طراحی فرایند کارشناسی ارشد خورد را گرفتند ایشان اولین آثار خود را در سایت نود و هشتیا به ثبت رساندند بیشترین سبک انتخابی ایشان عاشقانه و اجتماعیست.

 

آثار دریا دلنواز دربندی :

کتاب رمان ابریشم نخ کش _ انتشارات علی

رمان کنعان _ کتاب چاپ شدت از انتشارات علی

کتاب رمان شهر زیبا _ انتشارات علی

رمان عقاب بی پر _ در دست چاپ

کتاب رمان سرپناه _ در دست چاپ

رمان خدانگهدارم نیست _ در دست چاپ

کتاب رمان دوران بی مهری _ انتشارات شقایق

رمان آخرین پر سیمرغ _ انتشارات شقایق

کتاب رمان ازت دورم اما دلم روشن _ در دست چاپ

رمان سادگی های دلم _ مجازی

رمان مرد قد بلند _ مجازی

رمان ماهیماه _ مجازی

کتاب رمان گاهی دست ما نیست _ در دست چاپ

رمان ویار _ در دست چاپ

کتاب رمان سیاه سرفه _ در دست چاپ

رمان قرص آرام بخش _ در دست چاپ

کتاب رمان چشم زخم _ در دست چاپ

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها