رمان کوازار ۲

بازدید: 2 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 5 دی 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۸ بعد از ظهر
دانلود رمان کوازار ۲ (پسر اهریمن)

معرفی رمان رمان کوازار ۲ :

رمان کوازار ۲ (پسر اهریمن) جلد دوم از مجموعه رمان سه گانه کوازار به نویسندگی پونه سعیدی مجموعه کتاب رمانی فانتزی است که در سه جلد به نام های جلد اول فرشتگان و شیاطین، جلد دوم پسر اهریمن و جلد سوم خون شوم پیش تر از این توسط نشر موج به چاپ رسیده است.

نسخه الکترونیک هر سه جلد در اپلیکیشن باغ استور موجود است و با رضایت ناشر و مولف اثر منتشر شده است.

رمان کوازار ۲ در سال ۱۴۰۱ از انتشارات موج به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این رمان ۲۹۶ می باشد.

 

خلاصه رمان کوازار ۲ :

رمان کوازار ۲ ادامه ی جلد پیشین این مجموعه است.

ساتی و گروه فرشتگان سقوط‌کرده، سرانجام راهی برای اسارت اهریمن و برگشتش به جهنم پیدا کردند، اما درست در لحظه خروج اهریمن از زمین، اخوان، ساتی رو به پایین برج پرت می‌‌‌کنه.

سام برای نجات ساتی دیر می‌‌‌رسه و در لحظه آخر با شکستن بزرگ‌ترین ممنوعه زندگیش، ساتی رو می‌‌‌بوسه، بوسه‌ای که یا ازلِ ابدی سام رو به همراه داره یا…

 

مقداری از متن رمان کوازار ۲ :

نگاهم تو فضای سرخ و دود گرفته کافه چرخید. در باز شد و اکیپ نوجوون جدیدی وارد شدن. رو به سام گفتم:

«می ترسم همه طعمه باشن!»

نگاهم کرد و خواست جوابم رو بده که دختری از اون اکیپ با ذوق گفت:

«وای همون فرشته! همون که من فیلمش رو گرفته بودم!»

چشم های سام سریع رفت روی اون دختر و لب زد:

«لو رفتیم!»

به ثانیه نکشید که دور تا دورمون پر شد از بالهای سیاه!

صدای فریاد دختر و پسرهای وحشت زده بلند شد و سراسیمه به سمت در رفتن. به سام نگاه کردم، زمزمه کرد:

«بال هات سپرته… ازش استفاده کن!»

کلمه آخر رو که گفت دستش رو کوبید رو میز، از دستش رعد آبی و کریستالی کل میز رو گرفت و سالن غرق نور و فریاد شد…

 

***

 

عقب رفتم و هرسه حالا به‌ سمت من اومدن.

تو ذهنم داشتم چک می‌کردم چی می‌تونه نجاتم بده، با چی میتونم بهشون ضربه بزنم؟

تنها چیزی که کنارم بود تلویزیون السیدی بود؛ مکث نکردم. تلویزیون رو از روی میزش برداشتم و با تمام توان پرت کردم سمتشون.

وسطی با دستش جلوی ضربة تلویزیون رو گرفت. صفحة السیدی خرد شد، اما یهو جیغش بلند شد. انگار جریان برق وارد بدنش شده بود. با فریاد به خودش پیچید و روی زمین افتاد که دوتای دیگه پریدن سمت من.

من از اونا سریع‌ تر بودم؛ دویدم سمت مبل‌های پذیرایی. یکی رو کج کردم و رفتم پشت مبل‌ها. راه رسیدن اون عوضی‌ها به من هموار نبود و اونام مشخص بود رو پا‌هاشون سریع نیستن.

آباژور کنار پنجره رو برداشتم و کلاهکش رو کنار زدم. لامپش رو شکستم و کلیدش رو زدم تا روشن شه. فقط با جریان برق مگه بتونم از خودمون دفاع کنم.

یکی از اون عوضی‌ها بال‌هاشو باز کرد و از رو مبل‌ها پرید سمت من. آباژور رو مثل نیزه به‌سمتش گرفتم و تا به بدنش خورد جیغ کشید و رو زمین افتاد؛ مثل اولی به خودش پیچید.

دنبال سومی گشتم که دیدم بالای سر ساراست. از بین مبل‌های سقوط کرده دویدم سمتش، اما سارا رو گرفت و بال‌هاشو باز کرد.

با وجود سارا تو دستش از روی من پرید، به‌سمت پنجرة پذیرایی رفت و جلوی پرده افتاده رو زمین و ایستاد.

رفت لبة پنجره، با سارا تو بغلش، آمادة پریدن شد که با تمام وجود جیغ زدم:

«ساراااا…»

اما از پنجره پرید بیرون. چشم‌هامو بستم و جیغ زدم:

«ساراااااا…»

یهو همراه یه جریان باد شدید اون عوضی با سارا تو دستش پرت شدن داخل.

سارا رو زمین افتاد و اون عوضی کوبیده شد به اوپن. دویدم سمت سارا و به پنجره نگاه کردم. پنجره‌ای که حالا دیگه خالی نبود؛ دهنم با شوک باز و بسته شد!

سام لبة پنجره زانو زده بود، در حالی‌که دو بال سفید خیلی بزرگ پشتش بود…

نگاهش خیره به اون موجود سیاه بود! آروم از لبة پنجره پرید پایین، بدون نگاه کردن به من رفت سمت هیبت سیاه اون موجود و من خیره شدم به بالهاش…

واقعاً اون پر‌ها… مربوط به بال فرشته بود!!! بال فرشته!!!

‌سام واقعاً فرشته بود! اونا واقعاً با شیاطین می‌جنگیدن… خواب بودم؟!!!

درد کتفم می‌گفت بیدارم، اما چطور ممکنه؟ سارا رو کامل تو بغلم کشیدم و سام خم شد؛ گردن اون موجود سیاه رو تو دستش گرفت و لحظة بعد… اثری ازش نبود جز یه غبار سفید.

ناخودآگاه هینی گفتم و سام نگاهش تو اتاق چرخید، رو من ثابت شد. یه تای ابروهاش بالا پرید. لب زدم:

«خواب که نیستم؟!»

با تکون سر گفت نه. نگاهش رو دوتا موجود دیگة روی زمین افتاد. تای دیگة ابروهاش هم بالا پرید و پرسید:

«چطور این کارو کردی؟!»

نگاهمون گره خورد، گفتم:

«برق… با جریان برق.»

با همون تعجب سرشو تکون داد. واقعاً دهنم باز نمی‌شد بیش‌تر حرف بزنم. اومد سمت هردو و گردن هرکدوم رو گرفت. اونا هم تو دست سام غبار سفیدی بیش‌تر نبودن.

من دوباره خیره شدم به بالهای سام. دیگه خبری از خالکوبی‌های رو تنش نبود. انگار اونا فقط یه مهر بودن، یه مهر یا کلید برای مخفی نگهداشتن هیبت واقعیش!

با صدای پریدن چیزی شوکه برگشتم سمت پنجره، ابروهام بالا‌تر رفت!

رابین، بنیامین و… خدای من… این گلولة سرخ، آترین بود… دختری که انگار توی آتیش بود… یا شاید، خودش آتیش بود.

آترین لبخند زد، برام دست تکون داد و گفت:

«سلام ساتی!»

دهنم باز و بسته شد. رابین گفت:

«الان از حال می‌ره.»

نگاهشون کردم، چشم‌های هردو آبی کریستالی بود و بالهای سفیدی داشتن؛ نه به سفیدی و بزرگی سام. پرسیدم:

«کی از حال می‌ره؟!»

بنیامین گفت:

«تو…»

اخم کردم و نگاهم بین هرچهار نفر چرخید. سام دست به سینه خیره به من بود.

عصبانی گفتم:

«حق ندارین منو بی‌ هوش کنین! یکی باید توضیح بده این‌جا چه خبره؟»

آترین آروم گفت:

«اوه، اوه… فکر نکنم از حال بره‌ها!!!»

بنیامین دستی تو موهاش کشید و گفت:

«ساتی… ما فرشتهایم. اونام که دیدی بهتون حمله کردن، شیاطین بودن! موضوع بهنظرت خیلی غیرقابلباور نیست؟!»

سرمو تکون دادم. بنیامین گفت:

«خب عملاً تو باید از شوک بی‌هوش بشی!»

به سارا اشاره کرد و گفت:

«مثل خواهرت.»

به سارا نگاه کردم که سام گفت:

«بهتره برید، من حافظه اش ‌رو پاک می‌کنم.»

برگشتم سمتش و گفتم:

«چی؟ حق نداری این کارو بکنی!»

آترین گفت:

«می‌شه به نظرت؟ تو هستة کوازار بوده آخه!»

اونا عملاً من و حرفم رو نادیده گرفته بودن. سام سری تکون داد و گفت:

«نگران نباش… وقتی انرژیمون آزاد هست، می‌شه.»

با این حرف اومد سمتم که سارا رو گذاشتم رو زمین و سریع بلند شدم. سام سؤالی نگاهم کرد؛ خم شدم سریع میلة آباژور رو برداشتم. به‌سمتش گرفتم و گفتم:

«حق نداری به من نزدیک شی!»

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان کوازار ۲ :

از طریق انتشارات موج و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد. نسخه مجازی این رمان نیز با اجازه ی ناشر در اپلیکیشن باغ استور قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی پونه سعیدی :

پونه سعیدی هستم متولد هزار و سیصد و شصت و پنج. عاشق رویا پردازی، کتاب‌ خواندن و نوشتن.

مامانِ یه دخترِ عشق قصه به اسم مانلی و همسر یه مرد دریا ( البته فعلا تو خشکی سکونت داریم! )

از وقتی یادمه کتاب میخوندم انقدر که هیچ کتاب نخونده ای تو هیچ کتابخونه ای دور و برم نمونده بود. وقتی پونزده سالم بود تمام کتاب های ترجمه شده شکسپیر، هوگو ، ارول، هدایت و خیلی های دیگه رو تموم کرده بودم و دنبال نسخه های قدیمی کتاب های میچل و آستین بودم.

علاقه من به کتاب‌خواندن انقدر زیاد بود که نه ژانر برام مهم بود نه سال نگارش کتاب، من هر کتابی به دستم میرسید میخوندم. بعد از ورودم به دانشگاه شروع کردم به خوندن کتاب های انگلیسی و جذب ژانر فانتزی شدم.

 

آثار  پونه سعیدی :

رمان توکا پرنده کوچک – انتشارات موج

رمان کوازار ۱ (فرشتگان و شیاطین) – نشر موج

رمان کوازار ۲ (پسر اهریمن) – انتشارات موج

رمان کوازار ۳ (خون شوم) – نشر موج

رمان پرنیان شب – انتشارات موج

رمان ال آی – انتشارات موج

رمان سانیا – مجازی رایگان قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان دروازه جهنم – مجازی رایگان قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان راز مانا – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان ماه مه آلود – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان طلوع مه آلود (جلد دوم ماه مه آلود ) – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان ترنم – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان سرخ – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان ماه خون – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان مردی پشت نقاب – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان هر هفت رنگ من – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

رمان دشت میخک های وحشی – مجازی فروشی قابل تهیه از اپلیکیشن باغ‌استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها