رمان اویل و ماه

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 10 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۳ بعد از ظهر
دانلود رمان اویل و ماه

معرفی رمان اویل و ماه :

رمان اویل و ماه در ابتدا با موضوعی معمولی آغاز می‌شود اما در میان داستان زینب رستمی با مهارت بالایی ورق را برمیگرداند.

در رمان اویل و ماه کارکترها از نیمه ی کتاب شروع به اضافه شدن میکنند، هر کدام با سرگذشتی تلخ که به یک نفر ختم میشود.

 

مقدمه رمان اویل و ماه :

به توکل نام اعظمت یا الله
تکه ای از روح من برای همیشه لابه لای خطوط این قصه پرپر شد و ماند. در هر صفحه، در هر جمله و در هر واژه گلبرگهایی یادگار مانده کـه بـه چـشـم نمی آیند ولی احساس میشوند.
اویل و ماه تقدیم به دستهای زحمت کش پدرم
به قلب بزرگ مادرم…
و به مهربانی های بی اندازه ی برادرم.

 

خلاصه رمان اویل و ماه :

دختری که برای حفاظت از دو فرد مهم زندگیش حاضر به خراب شدن زندگی تازه ای که آغاز کرده میشود و دو روز بعد از ازدواجش ناپدید میشود. او ننگ خائن را به جان می‌خرد تا پرده از راز مرد نقاب داری بردارد که مدتها به دنبال اوست.

 

مقداری از متن رمان اویل و ماه :

دست چپم را بالا آوردم و با غم و عشق حلقه ام را بوسیدم. چیزی از ته دلم جوشید و خروشید و بالا آمد.

عطرش هنوز اینجا بود…. آخ از دلم… دلم….. دلم… صورتم جمع شد و قطره ای آرام از زیر پارچه سر خورد و پایین آمد.

پاکش کردم کاش خدا هم دستی دراز میکرد و آن همه هیجان و حسرتی را که توی قلبم بود پاک میکرد کاش از یادم میبرد که من امروز صبح، به آن همه عاشقانه ی ناب پشت پا زده بودم و مردی پشت سرم جا مانده بود که جان و جهانم بود.

کلافه بودم و عصبی خواهش کردم:

– اسمشو بهم بگید من که تا چند دقیقه قراره آقاتونو ببینم!

دیوانه وار دلم میخواست آن لعنتی را ببینم دیدن چهره اش آرزوی یک سال گذشته ام بود. مردک جواب داد:

-نمی شه.

نمی توانستم دقایق بعدی را پیش بینی کنم آرام ماندن سخت بود. انگار که بخواهی ماهی را مقابل صیادش بنشانی یا آهویی را بگذاری چشم در چشم شکارچی… نفسگیر نبود این تقابل؟ درد نداشت تماشای نبردی که ذره ای عادلانه نبود؟

نامش از اول مجهول بود و مجهول هم ماند یک سال تمام در زندگی ام بود و اسمش را نفهمیدم اصلا خطای کداممان بیشتر بود؟ او به خاطر آزارهایش یا من به خاطر سکوتی که نتیجه اش شد بی خانمانی؟ سکوتی که احتمالا از همین حالا یک شهر خیانت هم می نشاند روی تقدیرم دلم پر از آشوب و درد بود.

مدام با نوک کفش به کف ماشین ضربه می زدم و گناه های کرده و نکرده ام را با خود مرور می کردم.

آخرین پیامش برای هزارمین بار از ذهنم گذشت. وقتش رسیده آریانا اینجا دیگه آخر ،خطه میخوام دعوتت کنم به خونه م. قراره بالاخره صورتمو ببینی

پیش ترها عادت داشت زنگ بزند و تنم را بلرزاند؛ آن هم با یک صدای کلفت غیر عادی که توسط دستگاه فرکانسش تغییر میکرد اولین بار یک سال پیش بود،

وقتی پاییز سال گذشته در قامت شبحی سیاه وارد زندگی ام شد . و همه چیز را عوض کرد فقط سه بار از فاصله ی دور دیده بودمش قدبلند و چهارشانه بود.

همیشه کت چرم و دستکش مشکی میپوشید یک کلاه کپ سیاه هم روی سرش می گذاشت و از دور درماندگی و نفس نفس زدنم را نگاه می کرد.

مهم نبود چه قدر تلاش کنم همیشه یک قدم عقب بودم و جا میماندم. هویت و هدفش هیچ وقت مشخص نشد نشانه اش هم سه پر قرمز بود که بین سوپرایزهای ناگهانی و دلهره آورش برایم می فرستاد.

واگویه کردم

شاید قراره بمیرم…

– مشتاق مرگید؟

نه فقط می خوام برگردم خونه م.

– اگه خیلی خاطرخواه خونه تون بودید، واسه چی اصلا اومدید؟

– چون چاره ای نداشتم. واقعاً هم نداشتم.

من فقط به طرز شکنجه آوری، محکوم شدم به دانستن چیزهایی که پدر پنهان کرده بود آن غریبه ورق ها را یکی یکی بر می گرداند و هر بار ضربه محکم تری میزد و عده هم میداد که یک روز قرار است ببینمش؛ روزی که ترسناک ترین راز را تمام رخ نشانم میدهد و آن وقت من می مانم و یک جهنم تماشایی یکبار خواهش کرده بودم

حداقل بگو کی هستی.»

برای شناختن من هنوز زوده.

این صبح کدر همان روزی بود که از مدتها پیش منتظرش بودم امروز همه چیز معلوم میشد خط پایان آن همه دویدن و نرسیدن همین جا بود؛ خطی که شاید پایان زندگی ام هم می شد.

سرعت ماشین کم شد. صدای باز شدن دری آهنی را شنیدم و ضربان قلبم شدت گرفت. حالا لاستیکها آرام از روی شنها میگذشتند. انگار دل و جان من هم زیر چرخهای ون بود گوشه ی مانتو را بین مشتم میفشردم و به این فکر می کردم که احتمالاً وارد حیاط خانه اش شده ایم بارها اینجا را تجسم کرده بودم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان اویل و ماه :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی زینب رستمی :

خانم زینب رستمی ۲۷ ساله متولد سال ۱۳۷۵ هستند.

 

رمان های زینب رستمی :

رمان اویل و ماه _ انتشارات علی

رمان ارس و پری زاد _ مجازی

رمان بی نام _ مجازی

رمان وطنم را ربودی _ در حال نگارش در دست چاپ

رمان آخرین بوسه۰۰۰میدان شهرمان _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها