رمان بگو سیب

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 24 آذر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۰ بعد از ظهر
دانلود رمان بگو سیب بقلم زهرا ارجمندنیا

معرفی رمان بگو سیب :

در رمان بگو سیب اثر زهرا ارجمندنیا قراره دنیای هفت رنگ هنر، دو آدم با دو جنس مختلفو تو خودش حل کنه، قراره یک راه پیچ در پیچ پیش روشون بذاره که تهش به حس لطیفی مثل عشق ختم بشه…

دختر و پسر این داستان قرارنیست لج کنن و با غرور احمقانشون همو دلگیر کنن، قراره تنها به هم کمک کنن که طعم عشق و به شیرینی توت بچشن و ثابت کنن برای عاشقی حتما نباید همو عذاب بدن، بلکه باید بهم حس امنیت و آرامش هدیه کنند.

در رمان بگو سیب داستان به شادی دنیای هنر نقش میخوره و قراره با شادی هم از سکانس آخرش عکس گرفته بشه…

 

مقدمه رمان بگو سیب :

سعی کردم رمان بگو سیب رو با سبک و قلمی بنویسم که همه سنین بتونن با خوندن این رمان لذت ببرن.

برای درک بهتر رمان بگو سیب توصیه میکنم قبلش رمان چه خوبه عاشقی رو به قلم خودم بخونید مجهولات ذهنیتون طی داستان با خوندنش راحت پاسخ داده میشه ولی اگر نخوندین هم به درکتون از داستان صدمه ای نمیخوره.

زهرا ارجمندنیا

 

خلاصه رمان بگو سیب :

رمان بگو سیب قصه ی پریزاد، دانشجوی رشته ی عکاسی در تهران که برای کار وارد آموزشگاه خواننده ی معروفی به اسم پوریا راد می شه، دختری شیطون و مردی مهربان مشهور…

 

مقداری از متن رمان بگو سیب :

نگاهم چند دقیقه ای بود که با آه و حسرت به آسمون پر گرد و غبار خیره شده بود ، آسمون انقدر گرد و خاک تو خودش حل کرده بود که آدم حس میکرد شیشه ی دو جداره ی پنجره ی اتاقم و با خاک پوشوندن و این منظره ی نا زیبا به خاطر همین کثیفی اینطور به چشم میاد.

آهم و تو گلوم خفه کردم و بالاخره نگاهمو از آسمونی که زمانی آبی و خوش رنگ و لعاب بود گرفتم.هربار دیدنش حتی دل منی که سرخوش تر و بی خیال تر از خودم سراغ نداشتم و هم تنگ و گرفته میکرد.

انقدر تنگ و گرفته که انگار قلبم و تو یه سلول انفرادی تنگ و تاریک حبس کرده باشن.

دستی میون موهام کشیدم و کتاب بینوایانم و داخل جعبه ی کارتنی قرار دادم. جعبه کامل پر شده بود از کتاب های رمان و ادبیم. تنها جای یک کتاب تو کنج جعبه خالی بود که با قرار دادن رمان بالگردون اون و هم پر کردم و جعبه رو بستم و برای محکم کاری از چسب پهن و پنج سانتی روی درز جعبه کشیدم.

سر ماژیک آبی رنگ و بین لبهام قرار دادم و با کشیدنش برش داشتم و با خط معمولی و کمی کج و کولم ، همونطور که در ماژیک تو دهنم بود
نوشتم :

کتاب.

لبخندی هم با کج و کولگی دست خطم روی لبم نشست و کارتن و با پام کنار زدم.

نگاه شیطون و بازیگوشم و به اتاق دادم ، تقریبا تمام وسایل کمد دیواری و کتابخونه و همینطور میز آرایشم کارتن پیچ گوشه ی اتاق قرار گرفته بود و کنار چهارتا کارتنم دو تا چمدون طوسی وجود داشت که کل لباسای مورد نیازم و بغل کرده بود.

حالا فقط تو اتاقم تخت دوست داشتنیم با روتختی صدریش مونده بود و قفسه های خالی که عجیب برهوت مانند نشونش میداد. دیگه شلوغ و درهم برهم و به قول مامان بازارشام مانند نبود.

برای قفسه های خالی شکلکی درآوردم و بعد خودم از خل بازی خودم خندم گرفت. گاهی واقعا متوجه صداقت حرف های مامان در این که بزرگ نشدم و روحم در کودکیم تثبیت شده میشدم.

صدای بلند مامان باعث شد از روی موکت پرز بلند قهوه ای رنگ کف اتاقم بلند شم و سر ماژیک و از دهنم دربیارم و پرتش کنم رو تخت. پاچه ی بالارفته ی شلوارم و درست کردم و همزمان با دست کشیدن میون موهام از اتاق خارج شدم و صدامو انداختم پس سرم:

-چیه خوشگلم؟؟؟ باز چرا با عتاب صدام میکنی؟؟

با دیدن مامان دست به کمر و با اون چشای برزخی کنار ورودی آشپزخونه که به قول خودش این اپن نبودنش به کل دنیا می ارزید صدام خود به خود قطع شد.

چشماشو که ریزمیکرد و با اون حالت وحشتناک نگاهم میکرد ناخوداگاه به طرز عجیبی ازش میترسیدم و حساب میبردم. با دیدنم نفسشو با حرص بیرون فوت کرد و گفت:

-به خدا میدونم حسرت به دل میمونم بلکه یک بار تورو با قیافه ی درست و حسابی ببینم….این چه سرو ریختیه واسه خودت درست
کردی؟؟؟

کمی فکر کردم تا متوجه حرفش بشم ، من که قبل اومدن پاچه ی شلوارم و درست کرده بودم و به موهام دست کشیده بودم؟ منظورش دقیقا چی بود؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان بگو سیب :

از طریق دسترسی به کانال تلگرامی نویسنده یعنی خانم زهرا ارجمندنیا فایل فروشی قابل دسترس میباشد.

 

بیوگرافی زهرا ارجمندنیا :

خانم زهرا ارجمندنیا ۲۸ ساله زاده ی کرج هستند که در رشته ی روانشناسی فارغ التحصیل شدند ایشان از سال ۱۳۹۳ نویسندگی را به صورت جدی آغاز کردند.

 

آثار زهرا ارجمندنیا :

رمان آمال _ انتشارات علی

رمان بگو سیب _ مجازی

رمان ستاره ها مسیر را نشانت  میدهند _ انتشارات صدای معاصر

رمان هنوز همونم _ انتشارات شقایق

رمان ما ماه و ماهی بودیم _ انتشارات علی

رمان دنیای شیرین من _ انتشارات علی

رمان طومار _ انتشارات علی

رمان غرقاب _ قرارداد چاپ

رمان رثا _ قرارداد چاپ نشر علی

رمان نهلان _ قرارداد با نشر علی

رمان آفرودیته _ مجازی

رمان ماه و ماهی بودیم _ مجازی

رمان قاموس _ مجازی

رمان چه خوبه عاشقی _ مجازی

رمان پیمان بارانی _ مجازی

رمان زیر باران _ مجازی

رمان دوست داشتنت _ مجازی

رمان دوباره سبز میشویم _ مجازی

رمان پرهون _ مجازی

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها