رمان خیزران

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 24 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان خیزران از گیسو خزان

معرفی رمان خیزران :

رمان خیزران به قلم گیسو خزان داستان دختریه که بعد از ده سال که از فرار تو شب عروسیش می گذره، کنار خیابون با همسر سابقش رو به رو می شه…
رمان خیزران موضوعاتی داره که تابو محسوب می شن و معمولا تو رمانا به خاطر عرف و شرع درباره‌ اش حرف نمی زنن و من به عنوان نویسنده وظیفه ی خودم دونستم که حداقل تو یکی از رمانام درباره ی اینطور مسائل حرف بزنم تا شاید فرهنگ سازی بشه.

 

مقدمه رمان خیزران :

گیسا عاشق خوانندگیه و تو شونزده سالگی با پسرخاله اش گیو، که عاشق گیسا بوده و متوجه علاقه اش به خوانندگی می شه، تصمیم می گیرن یواشکی فرار کنن و برن خارج…
برای این کار به پیشنهاد گیو شبونه میرن خونه ی دوم پدر گیو تا از اونجا پول بدزدن، ولی گیو که می دونست اونجا خونه ی زن صیغه ای پدرشه، اون زنو می کشه و به دوستش می سپره از رفت و آمد گیسا به خونه فیلم بگیره تا قتل رو بندازه گردن گیسا و خودش فرار می کنه و می ره خارج…
ولی شب عروسی گیسا و اون یکی پسرخاله اش زرتشت، فیلمو پخش می کنه تا عروسیشون رو بهم بزنه.
گیسا از ترس پدربزرگ سرهنگش که می خواد به خاطر قتل معرفیش کنه، همون شب فرار می کنه و ده سال بعد، وقتی پدربزرگشون مرد، زرتشت دوباره می گرده دنبال گیسا و وقتی پیداش می کنه که اونو در حال تن فروشی می بینه‌.
حالا هم پشیمونه که چرا این ده سال دنبالش نگشته و هم نمی تونه با این شغل گیسا کنار بیاد، ولی گیسا رو هم تنها نمی ذاره و خبر نداره که گیسا تمام این سال ها داشته پول جمع می کرده که قاچاقی از کشور خارج بشه و از گیو انتقام بگیره.

 

خلاصه رمان خیزران :

رمان خیزران نوشته ی گیسو خزان داستان یک انتقام است. گیسا که تو شونزده سالگی با اجبار بزرگترا صیغه پسرخاله‌ اش شده، شب مراسم عروسیش با پخش شدن فیلمی که اثبات جنایتش بوده به ناچار فرار می کنه و بعد از ده سال در حالیکه برای کسب درآمد به شغل نامتعارفی رو آورده، سوار یه ماشین می شه که شبو باهاش بگذرونه و وقتی به خونه اش می رسه می فهمه که اون آدم، پسرخاله و شوهر سابقشه…

 

مقداری از متن رمان خیزران :

شلوارش و همونجا پرت کردم رو زمین و راه افتادم سمت در که باز صدای بیحالش بلند شد:
– هــــــــــی!
وایستادم و منتظر بهش چشم دوختم که نامفهوم و خفه گفت:
– شماره ات و.. بذار برام!
پوزخندی زدم و گفتم:
– کارتم رو میزته.. منتظر تماست هستم.. قالم نذاری!
دیگه صبر نکردم و رفتم بیرون ولی همه فکر و ذکرم درگیر فردایی بود که از خواب بیدار می شد و هرچی می گشت اون کارت کذایی رو پیدا نمی کرد..
کاش می شد یه دوربین داشته باشم که باهاش قیافه های فردا صبحشون و ضبط کنم و بعداً بشینم به تماشا.. درست اون زمانی که می فهمیدن برای من هر مشتری فقط یه کوپن داره و وقتی باطل شد دیگه نباید دنبال بار دوم و سومش باشن قیافه اشون و ببینم و کیف کنم..
از پله های خونه اعیونی دوبلکسش پایین رفتم و بی اهمیت به هرچیزی که تو دور و برم می تونست توجهم و به خودش جلب کنه راه افتادم سمت در ورودی که وسط راه چشمم به عکس بزرگی از یه خانواده پنج نفره نصب شده رو دیوار پذیرایی افتاد و مسیرم و به سمتش کج کردم!
یه عکس خانوادگی که همین یاروی بد هیکل با یه خانوم خوشگل هم سن و سال خودش رو صندلی نشسته بودن و دو تا دختر و یه پسر جوون کنارشون وایستاده بودن..
دندونام و محکم بهم فشار دادم و دستام و مشت کردم از حرص و عصبانیت.. چی می شه که یه مرد به خودش اجازه میده با یه روز خالی بودن خونه و غیبت زنش سریع یه جایگزین براش پیدا کنه؟
حتی نمی تونستم امید داشته باشم به اینکه شاید زنش مرده بشه یا جدا شده باشن.. خودم قبل از شروع عملیات وقتی تو سرویس اتاقش بودم شنیدم که داشت با زنش حرف می زد..
مشکل از کجاست؟ مردا زیادی کثیف شدن یا امثال من انقدر پرن تو خیابون که راه دیگه ای براشون باقی نمی مونه و خواه ناخواه تحریک می شن؟ اصلاً هست مردی که بخواد وفادار زنش بمونه و قسم بخوره که حتی یک بار تو نبودش پاش نلغزیده؟ مطمئناً نه!
روم و برگردوندم و با قدم های بلند زدم از اون خونه نکبتی بیرون.. اگه شرم و عذاب وجدانی که ته این کار همیشه گریبانم و می گرفت و ولم نمی کرد نبود.. خیلی راضی تر بودم از این منبع درآمد توپ و پولی که چند ماهی بود از این طریق به جیب می زدم و زحمتشم به نسبت از کارای دیگه ای که برای پول درآوردن انجام دادم کمتر بود!

ولی خب.. هرکاری سختی های خودش و داره.. سختی کار منم عذاب وجدانی بود که باید تحملش می کردم و ککَمم نمی گزید!

***

صبح با سر و صدای طناز که طبق معمول داشت با ظرف و ظروف توی آشپزخونه کشتی می گرفت موقع غذا درست کردن و ظرف شستن از خواب بیدار شدم.. دیشب که اون یارو موتوریه من و رسوند خونه نصف شب شده بود و جفتشون خواب بودن و می دونستم الآن باید قیافه آویزون طناز و جمع کنم..
البته دیگه بهش عادت کرده بودم.. چند ماه بود که مدام برام چشم و ابرو می اومد و اخم می کرد.. درست از وقتی که تصمیم گرفتم پا تو این شغل بذارم!
هه.. شغل.. واقعاً می شه همچین اسمی روش گذشت؟ هر کاری که یه منبع درآمد واسه آدم داشته باشه یعنی شغل؟ خب معلومه که آره.. منم دارم واسه اش زحمت می کشم از دل و جون.. خطر می کنم!
همین دیشب نزدیک بود با سر برم تو قهقرا و دیگه بیرون نیام.. کسی هم که به زور وادار نمی کنم.. خودشون می خوان.. پولم نه دزدیه نه حروم.. هرکسی هم بخواد خلاف این فکر کنه برام مهم نیست.. مهم اون چیزیه که خودم می دونم و بهش ایمان دارم!
کش و قوسی به بدنم دادم و از رو تخت زوار در رفته ای که با کوچکترین تکون صدای قژ قژ پیچ های زنگ زده و هرزش بلند می شد پایین اومدم و رفتم از اتاق بیرون..
نگاهم و دور تا دور هال کوچک خونه چرخوندم و وقتی اثری از هیچ کدومشون ندیدم راه افتادم سمت آشپزخونه قدیمی خونه نقلی و جمع و جوری که ساکنینش سه تا دختر مجرد جوون بودن!
طناز تو آشپزخونه بود و داشت سالاد درست می کرد.. با تعجب سرم و برگردوندم عقب و نگاهی به ساعت دوختم که دوازده و ربع و نشون می داد.. یعنی انقدر خوابیده بودم؟!
دوباره روم و برگردوندم سمت طناز.. دختری که مثل من از سن کم بیخیال درس شده بود ولی با دلیل متفاوت از من.. اون نخواست دیگه درس بخونه برای به دندون کشیدن تنها عضو خانواده اش که براش مونده بود.. منم نخواستم درس بخونم برای فرار از همه خانواده ای که یه جورایی به خونم تشنه بودن!
– طری کجاست؟
متوجه حضورم شده بود که جا نخورد ولی نگاه نکردنش همون معنی دلخوری و قیافه گرفتن و می داد که خودم حدسش و می زدم.. با این حال سوالم و بی جواب نذاشت و گفت:
– رفته دوغ بگیره!
لیوان سرامیکی مشکی که مخصوص خودم بود و برداشتم و راه افتادم سمت کتری همیشه در حال جوش طناز بانو یا همون نازی خودم!

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان خیزران :

دانلود رمان خیزران اثر گیسو خزان، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Kheyzaran Novel

 

بیوگرافی گیسو خزان :

من گیسو خزان هستم که ۵ ساله دارم توی فضای مجازی رمان می‌نویسم. ولی از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از ۱۶ سالگی برای دل خودم می‌نوشتم. منتها به خاطر کمبود اعتماد به نفس هیچ وقت منتشرشون نکردم. تا اینکه تصمیم گرفتم شانسم و تو این فضا امتحان کنم و بعد از پیدا کردن مخاطب‌های عزیزی که از اول همراهیم کردن و بهم اعتماد به نفس دادن این جا موندگار شدم‌.

 

آثار گیسو خزان :

رمان خدمتکار اجباری – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان سلبریتی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان هفت خط – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان خیزران – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان تارگت – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زلاتا – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اپسیلون – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان افعی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان چهارده یازده ( ۱۴۱۱ ) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دژبان – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شیفت – فایل مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان کوپید – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان ایگنور – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان محو شده در ابر ها (مشترک با رویا قاسمی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان درجه دو (مشترک با رویا قاسمی) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها