رمان اپسیلون

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 24 اسفند 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۰ بعد از ظهر
دانلود رمان اپسیلون از گیسو خزان

معرفی رمان اپسیلون :

رمان اپسیلون نوشته ی گیسو خزان داستان دو نفریست که یه شب تو یه مهمونی اتفاقی با هم تو یه اتاق قرار می گیرن و بینشون رابطه ای شکل می گیره که منجر به حاملگی دختر داستان می شه، در حالی که پسره از اون شب هیچی یادش نیست…
مهم ترین پیام در رمان اپسیلون اینه که همیشه انگیزه داشتن برای ادامه و خوش بین بودن به زندگی حتی تو روزهای سخت.

 

خلاصه رمان اپسیلون :

رمان اپسیلون به قلم گیسو خزان داستان شادلی است. یه دختر آروم و مظلوم که برای کار از خانواده اش جدا شده و تهران زندگی می کنه و آشپز رستورانه و گاهی برای آشپزی تو مهمونی آدم های پولدار استخدام می شه که تو یکی از همین مهمونی ها بعد از خوردن چند تا مسکن قوی برای درد دستش برای استراحت وارد اتاقی می شه و می فهمه که قبل از اون یکی دیگه تو اون اتاق…

 

مقداری از متن رمان اپسیلون :

هنوز تردید داشت واسه گرفتنش.. شایدم.. می تونست حدس بزنه با چی قراره رو به رو بشه که خب.. همچین دور از انتظارم نبود.
مرد عاقل و پخته ای به نظر می رسید و راحت صحبت کردنش درباره این مسائل نشون می داد که انقدر خام و بی تجربه نیست که نفهمه یه رابطه جنسی بی دقت.. ممکنه به
چی ختم بشه!
نگاهش هنوز هیچی نشده پر از خط و نشون بود وقتی خیره تو صورتم برگه رو از دستم کشید و با فکی منقبض شده و اخمایی که دیگه راه نداشت بیشتر تو هم فرو بره.. مشغول
باز کردن پاکتی شد که توش.. اون برگه قرار داشت.. برگه ای که از نظر خیلیا ترسناک بود و از نظر من…
– این دیگه چه مزخرفیه؟ عین آدم حرف بزن و بگو دردت چیه که الآن اینجایی.. من این چیزا حالیم نیست!
نگفتم اتفاقاً خوبم حالیته.. فقط نمی خوای باور کنی.. هنوز معتقد بودم این آدم بی تقصیر ترین فرد این جنجال به وجود اومده اس و شاید همین مسئله بود که دو هفته طول کشید تا بتونم خودم و قانع کنم واسه اینجا اومدن. ولی حالا اینجا بودم و باید تا ته تصمیمی که گرفته بودم می رفتم..
– با تـــــوام!
صداش رفته رفته داشت بلند می شد و من.. با وجود اینکه تک تک سلول های بدنم داشت می لرزید و علناً فاصله زیادی تا لال شدن نداشتم.. ترسم و به اندازه به زبون آوردن یه کلمه کنار زدم و آروم گفتم:
– حامله ام!

***

– اصلاً… اصلاً باورت نمی شه.. انقدر با آب و تاب از اون شغل تعریف کردن.. با روی خوش.. با سر و زبون.. که هم من و هم بقیه دخترا و پسرایی که اونجا بودیم آب از لب و لوچه امون آویزون شد. گفتیم دیگه نونمون تو روغنه.. یه جوری هم تحت فشارمون گذاشتن که امروز آخرین مهلت قرارداده و ممکنه تا چند وقت دیگه نیرو نگیریم که همه درجا استخدام شدن.. چه می دونستم که قراره اینجوری گند بخوره تو همه چی!
زهره نگاه متاسف و ناراحتی به صورتم انداخت و مشغول ماساژ دادن شونه هام شد و دیگه هیچی نگفت.. حرفی هم نبود که بزنه.. کاری که نباید می شد شده بود و حالا صد نفرم من و دلداری می دادن قرار نبود چیزی این وسط عوض بشه..
با نگاهی به ساعت که یه ربع هم از وقت رفتنمون گذشته بود دستش و از رو شونه هام برداشتم و حین پاک کردن صورتم بلند شدم:
– ببخشید عزیزم.. گرفتمت به حرف دیرت شد.. برو دیگه.. منم کم کم جمع و جور کنم برم!
– باشه! ولی تو رو خدا دیگه انقدر خودت و اذیت نکن.. پیش میاد دیگه.. به هر حال باید این تجربه ها رو به دست بیاریم که یاد بگیریم دفعه بعد حواسمون جمع تر باشه!
فقط سرم و تکون دادم و دیگه نگفتم من تو نقطه ای از زندگی وایستادم که هیچ فرصتی برای اشتباه کردن و تجربه به دست آوردن ندارم.. نگفتم زمانم همینجوری داره هدر میره و من هنوز نتونستم هیچ فکر درست و حسابی واسه آینده ای که نمی تونم هر شغلی رو داشته باشم بکنم..
درد من این بود.. نه پولی که اون عوضی ازم بالا کشید و مطمئناً خدا یه روزی.. هرجوری که خودش می دونه از حلقومش می کشه بیرون!
با رفتن زهره منم حاضر شدم و بعد از خداحافظی با بقیه زدم از رستوران بیرون.. خیلی دلم می خواست تا یه مسیری و پیاده برم و به این بغضی که دوباره تشکیل شده بود اجازه ترکیدن بدم تا حداقل دیگه چیزیش به خونه نرسه.. ولی همینجوریشم دیر شده بود و ممکن بود به مترو و اتوبوس نرسم.
با گندی که زدم.. فرصت اسراف کردن ازم گرفته شد و باید حواسم و جمع می کردم واسه ریال به ریال خرج کردن پولام!
نفس عمیقی کشیدم و با فکر اینکه امروز اصلاً با کنجدم حرف نزدم تو دلم گفتم:
«درستش می کنم مامان.. نگران نباش.. خودم یه تنه هوای جفتمون و دارم فسقلی من!»
با صدای دو تا بوق پشت سر هم از جا پریدم و رشته افکارم پاره شد.. سرم و چرخوندم تا به راننده این ماشینی که با بوق زدنش بند دلم و پاره کرد دو تا فحش بدم و حداقل حرصم و خالی کنم که دیدم این ماشین زیادی به نظرم آشنا میاد..
تا اینکه شیشه اش پایین کشیده شد و من با حامی که پشت فرمون ماشین نشسته بود هم نگاه شدم و مسیرم و به سمتش تغییر دادم.
نمی دونستم چی می خواد این وقت شب.. منم قصد سوار شدن نداشتم واسه همین فقط یه کم دولا شدم و از شیشه پایین ماشینش زل زدم بهش..
– سلام!
سرش و تکون داد و روش و برگردوند.. منم همونجا منتظر موندم تا ببینم چیکار داره که یه کم بعد با اخمای درهم بهم خیره شد و گفت:
– دعوتنامه می خوای؟
ذهنم انقدر درگیر بود و حالم انقدر خراب که تو لحظه اول متوجه منظورش نشدم و با چشمای ریز شده پرسیدم:
– واسه چی؟
دستش و از بالا تا پایین رو صورتش کشید و آخرسر زیر چونه اش مشتش کرد.. مشخص بود خسته اس ولی خب به من چه ربطی داشت مگه من بهش گفته بودم بیاد اینجا؟

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان اپسیلون :

دانلود رمان اپسیلون اثر گیسو خزان، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Epsilon Novel

 

بیوگرافی گیسو خزان :

من گیسو خزان هستم که ۵ ساله دارم توی فضای مجازی رمان می‌نویسم. ولی از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از ۱۶ سالگی برای دل خودم می‌نوشتم. منتها به خاطر کمبود اعتماد به نفس هیچ وقت منتشرشون نکردم. تا اینکه تصمیم گرفتم شانسم و تو این فضا امتحان کنم و بعد از پیدا کردن مخاطب‌های عزیزی که از اول همراهیم کردن و بهم اعتماد به نفس دادن این جا موندگار شدم‌.

 

آثار گیسو خزان :

رمان خدمتکار اجباری – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان سلبریتی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان هفت خط – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان خیزران – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان تارگت – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زلاتا – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اپسیلون – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان افعی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان چهارده یازده ( ۱۴۱۱ ) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دژبان – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شیفت – فایل مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان کوپید – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان ایگنور – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان محو شده در ابر ها (مشترک با رویا قاسمی – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان درجه دو (مشترک با رویا قاسمی) – فایل مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها