رمان اغواگر

بازدید: 2 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 29 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۱ بعد از ظهر
دانلود رمان اغواگر از نیلوفر قائمی فر

معرفی رمان اغواگر :

رمان اغواگر به قلم نیلوفر قائمی فر در مورد دختریه که برای نجات زندگی خودش نقشه می کشه که همکلاسیشو به ازدواج باهم مجبور کنه درحالیکه همکلاسیش از هیچ چیز مطلع نیست و فکر میکنه بنا بر دینی که داره باید با اون ازدواج کنه.
هدف از نوشتن رمان اغواگر تعریف دروغه که درست مثل یه غده سرطانی در زندگی هر فرد از اندازه ی ریز بزرگ و بزرگتر میشه و کل زندگی رو می گیره و حتی ممکنه کشنده هم باشه هدف اصلی این بود که ببینیم عاقبت دروغ و خیانت در امانت چی می شه.

 

مقدمه رمان اغواگر :

رمان اغواگر از یک ترس شروع می شه، ترسی که یک دختر از عکس العمل پدرش داره و تبدیل به یک فاجعه می شه. ترسی که باعث میشه دروغ های کوچیک بزرگ و بزرگتر بشه…

نیلوفر قائمی فر

 

خلاصه رمان اغواگر :

ملودی عاشق مردی اشتباهی بوده که به دلیل فامیل بودن به زودی در مراسمی رو در روی هم میشدن اونم با نامزد جدیدش…
ملودی به قدری ازین جریان ناراحته که تصمیم می گیره با نامزدی قلابی در ان مراسم شرکت کنه اما یه دلیل محکمتر وجود داشت که ملودی برای تبرئه خودش در مقابل پدری سختگیر نیاز به یک مرد در کنارش داشت که فقط نقش نامزدقلابی رو بازی نکنه بلکه به عنوان همسرش در زندگیش قرار بگیره تا آب ها از آسیاب بیوفته و آن دلیل چیزی نبود جز…

 

مقداری از متن رمان اغواگر :

نمیخوام تو عروسی مهتاب منو تنها ببینه و با نامزدش، اونجا بیاد و به همه بگه که من چون لیاقتشون نداشتم اون با من نمونده می خوام هرجوری که شده علی کنار من قرار بگیره درسته که علی هیچی نداره اما حداقل از نظر قیافه و تحصیلات یه سر و گردن از اون بالاتره.
عروسی مهتاب دو ماه دیگه است؛ من باید هر جور شده جلوتر از عروسی مهتاب با علی نامزد کنم تا همه چیز طبق نقشه پیش بره من باید علی رو با پول خر کنم بهش باج میدم هر کاری که میتونم باید انجام بدم تا علی کنار من قرار بگیره.
نگاه های اون روزش اصلا یادم نمیره با چه رویی آخه پاشده آمده خونه ما، خبر نامزدی شو به مامان بابا میده بعد با من چشم تو چشم میشه و بهم لبخند ژکوند میزنه
انگار که من دستمال کاغذی بودم که هر وقت که بخواد میتونه از من سوءاستفاده کنه و بعد منو بندازی سطل آشغال با یکی دیگه نامزد کنه !
فکر کرده چون خانواده اصیله و من روم نمیشه به کسی بگم که چه غلط های زیادی با من کرده میتونه باز هم از من سوء استفاده کنه تو چقدر احمقی ملودی فکر کردی اگر به حرفش گوش کنی میاد سراغ تو؟ خوب معلومه که سراغ تو نمیاد چون که اون یه اشغاله.
یادته اون روزی که اومد خبر نامزدی رو بده و تو شوکه فقط نگاش می کردی چه جوری بلند شد از جاشو اومد طرفتو لُپِتو کشید و گفت:
_عزیــــزدلم ناراحت نباش ، ایشالله توهم بزرگ ‌میشی عروس میشی.
کثافت آشغال اگر من بچه بودم پس چرا دورم موس موس میکردی؟
میدونی ملودی، بدترین چیز چیه؟ اینه که اون برادر شوهر خواهرت میشه و مدام باهاش چشم تو چشم میشی لعنتی عوضی استرس اینو داشتم که میخواد یه همچین کاری را با هام بکنه همیشه وقتی که ازم فاصله میگرفت و از دو سه قدمیم می ایستاد و دگمه های اون پیرهن اتوکشیده اشو می بست میخندید و میگفت:
-کوچولوی دوست داشتنی فقط بابات بدونه.
غش غش میخندید و میگفت:
-بدونه که ته تغاریش تو این وضعیت هست، چیکارت میکنه؟ یعنی تو نمی ترسی دخترِ جسور ؟شیطون کوچولو؟
بعداز این جمله اش همیشه میگفت :
_ قدیمیا میگن وقتی چیزیو منع کنید، دقیقا همون چیز میاد سراغتون خب اینم کارای بابای توئه.
صدای خنده هاش تو سرمه ،این حرفاش استرس به جونم مینداخت.
حس سرگیجه داشتم سرم سبک شده بود قفسه سینم به شدت تنگ شده بود حس میکردم یه کوه سنگین روی دوشم هست با اینکه سرم سبک بود اما به شدت شونه‌ هام سنگین بودند. از وقتی که متوجه ذات کثیفش شده بودم مدام این حالت بهم دست میداد نمیدونستم علتش چیه!
تنم به شدت گر گرفته بود اما کف دستم چنان عرق کرده بود که انگار دستام زیر شیر آب بوده، دونه های عرق روی پیشونیم حس سرما بهم می دادند، نمیدونستم چه اتفاقی داره برام میفته اما می دونستم که این حالت حالت های طبیعی من نیستن…
با اون لرزه دستام گوشیمو از توی جیب بارونی استخوونی رنگم در آوردم و فقط تونستم شماره کیانا رو بگیرم، اونم که تلفن جواب نمی داد، دستم به حدی می لرزید که ممکن بود هرآن گوشی از دستم بیفته حالم بدُ، بد و بدتر می شد.

صدای بوق آزاد تلفن روی مغزم رفته بود ،لعنتی جواب بده دیگه الان می‌افتم وسط خیابون هیچکس هم به دادم نمیرسه بالاخره تلفن جواب داد و گفت :
-اومدم، اومدم،صبر کن
سریع با حالت بد و وحشتناکی که در درونم بود بریده بریده و ناله وار با تنگی نفس گفتم:
-کیانا خودتو برسون حالم بد شده
کیانا نگران از پشت تلفن گفت:
– چی شده؟ ملودی ،ملودی؟ چی شده؟
هنوز گوشی از گوشم دور نشده بود که شنیدم خطاب به علی گفت:
-ای وای ،علی؟ فکر کنم حالش بد شده !بدو ، بریم پایین ببینیم چی شده !بدو علی …
ناخن های بلند مو روی کاپوت ماشین میکشیدم تا بتونم تعادلم را حفظ کنم اما هر چی که می خواستم این تعادل بیشتر حفظ بشه انگار بیشتر زوالش از دستم در می رفت.
همین طوری که چشمم ، هی سیاهی میرفت و تار می دیدم و تصویر مجدد واضح می شد. دیدم که کیانا همراه علی داره از پله های ساختمانی دانشکده پایین میاد اون قد بلندش که یک سر و گردن از کیانا بلندتر بود هویدا بود که اون مردی که پشت کیانا هست خود علیِ.
همین که داره همراه کیانا به سمتم میاد یه نور امیدی توی دلم روشن کرد که ممکنه که به حال و روز من راضی بشه و به طبق نقشه من نقش بازی کنه .
با امروز یازدهمین بار که طرف علی میایم و با علی صحبت می‌کنیم که هر جور شده راضی بشه اما علی نه ادم پولکی بوده نه آدم دهن بینی بود و بر عکس همه آدما اهل جاه طلب و سوء استفاده گری هم نبود.
نمیدونستم واقعا با علی باید چه برخوردی بکنیم که هر جور شده راضی بشه هیچ آدمی را نمی شناختم که مثل علی تو شرایط ویژه باشه یعنی هم آدم مرفهی نباشه و هم ،آدم متعهدی باشه و اون برای این بازی بهترین انتخاب بود که فکر میکردم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان اغواگر :

دانلود رمان اغواگر اثر نیلوفر قائمی فر، به صورت نسخه الکترونیک و با رضایت رمان نویس، از طریق سایت و اپلیکیشن باغ‌ استور امکان پذیر است. برای شروع از لینک زیر اقدام کنید:

Eghvagar Novel

 

بیوگرافی نیلوفر قائمی فر :

نیلوفر قائمی فر ۳۲ ساله متاهل و به تازگی مادر شدم و یک دختر به اسم هانا دارم. من از هیجده سالگی همیشه شاغل بودم چه با رشته های مرتبطی تحصیلیم چه نامرتبط اما سال نود و هفت همسرم تشویقم کرد که تمام انرژی و فکرمو برای شغلی بذارم که دوستش دارم و اون نویسندگی بود. من در طی سال هایی که با رشته های تحصیلیم کار می کردم متوجه شدم انسان ها به شدت از نصیحت و توصیه و حتی مشاوره گرفتن اجتناب می کنند اما بنا بر وراثت ذهنی همه ی ما عاشق شنیدن داستان هستیم .پس تصمیم گرفتم از تموم تجربیات و پرونده های آموزنده و… رو در قالب یک داستان با ارائه راهکار و دلیل بروز اون آسیب بیان کنم تا هم نوع خودم با خوندن رمان های من کلی اطلاعات و آگاهی و راهکار یاد بگیره.

 

آثار نیلوفر قائمی فر :

رمان تب داغ هوس ( دو جلدی ) – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دالیت – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان قشاع – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان ازدواج توتیا – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زندگی زناشویی – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زندگی به وقت اقلیما – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دفتر خاطرات نازگل – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان زحل – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان چشم ها – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شهد گس – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان رابطه – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شروق – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اغواگر – مجازی رایگان اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان مرد ( man ) – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان حس ممنوعه – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان یک زن وقتی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان وسوسه های شورانگیز – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شیطان یا فرشته – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان دختر خوب – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان آتش شبق – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان رویاهای طاغی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان بازی خصوصی- مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان مکار اما دلربا – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان اوهام عاشقی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان شاه و نواز – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان عشق ۵۲ هرتزی – مجازی فروشی اپلیکیشن باغ‌ استور
رمان فرشته های گناهکار – انتشارات شقایق
رمان نود و سه روز تا عاشقی ( روز نود و سوم ) – انتشارات شقایق
رمان بلو ( blue ) – انتشارات شقایق

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها