رمان ثانیه هشتاد و ششم

بازدید: 1 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 26 آذر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۹ بعد از ظهر
دانلود رمان ثانیه هشتاد و ششم بقلم عادله حسینی

معرفی رمان ثانیه هشتاد و ششم :

رمان ثانیه هشتاد و ششم به قلم عادله حسینی داستان زندگی پسری به نام امیر ارسلان است که به خاطر دوستش مجبور به دزدی می شود. مخفیانه وارد خانه محتشم می شود تا سفته هایی که بابت نزول از دوستش گرفته را بدزد و دیگر آتویی از او نداشته باشد.

با احتیاط وارد می شود و تمام دوربین های حیاط را از کار می اندازد غافل از اینکه داخل خانه هم دوربین دارد و جانان دختر محتشم هم در خانه است.

جانان مچ او را میگیرد و در ازای لو ندادنش از او خواسته ای دارد. خواسته ای که مسیر زندگی هردوی آنان را تغییر می دهد.

رمان ثانیه هشتاد و ششم در سال ۱۴۰۱ از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این کتاب ۶۵۱ می باشد. ویراستاری رمان ثانیه هشتاد و ششم توسط خانم نازی اسدی انجام شده است.

 

خلاصه رمان ثانیه هشتاد و ششم :

رمان ثانیه هشتاد و ششم روایت پسری به نام امیرارسلان است که برای کمک به دوستش مخفیانه وارد خانه‌ ی فرامرز محتشم می‌شود تا سفته‌هایی را که فرامرز در قبال نزول از دوستش گرفته است، بردارند.

سفته‌ها را برمی دارد و خارج می‌شود اما ردپایی از امیرارسلان در خانه‌ جا می‌ماند؛ رد پایی که به دست تنها کسی که داخل خانه است یعنی دختر فرامرز می‌افتد!

جانان دختر محتشم، می‌خواهد از امیرارسلان باج بگیرد و خواسته‌اش را محقق کند. او فقط یک خواسته دارد…

 

مقداری از متن رمان ثانیه هشتاد و ششم ۱ :

– کار خاص نبود.

خنده ی ناز دختر را معنی دار تفسیر می کند. احتمال می دهد دختر دنبال نخ دادن است که اصرار کرد کیف را به خودش تحویل بدهد. چه عیبی دارد؟ اگر این دختر نخ بدهد، او هم با قدرت آن را خواهد گرفت. با این فکر، گوشه ی لبش به بالا کشیده می شود:

– خاص بودنش که خاص بود. بازم ممنونم، خانم…؟

و با سکوتش منتظر شنیدن نام دختر می شود. اولین قدم برای گرفتن نخی که دختر می دهد. دختر چندبار آرام پلک می زند. مژه های بلندش سرعت پلک زدن او را کند نشان می دهد. بعد از کمی مکث، با آرامش جواب می دهد:

– جانان…

امیرارسلان سوتی را که می تواند بلند بکشد، در دل رها می کند. کلکسیون زیبایی های دختر با شنیدن نامش تکمیل می شود. دختر به یک باره جدی می شود. جدی جدی… جمله اش را تکمیل می کند:

– جانان محتشم.

امیرارسلان، فقط لحظه ی اول بی تفاوت از روی نام فامیلی دختر می گذرد. کمی بعد به آشنا بودن این فامیلی فکر می کند و لحظاتی بعد، برق از سرش می پردا چشمانش تا انتها درشت می شوند و نگاهش روی لبخند معنادار دختر، خشک می شود.

 

مقداری از متن رمان ثانیه هشتاد و ششم ۲ :

حلقه ی قفسِ مرغ عشق ها را از روی شاخه ی درخت انجیر برمیدارد و لبه ی تخت چوبی میگذارد. دستش را با احتیاط داخل قفس میبرد و ظرف ارزن را بیرون می آورد.

مشغول پر کردن ظرف است که متوجه پایین آمدن پدرش از پله های ایوان میشود. کتاب خیام درون دست هایش به چشم میخورد.

دو پله ی کوتاه، ایوان و حیاط را به هم وصل می کند. وسعت حیاط خیلی بیشتر از خانه ی هشتادمتریشان است. شاید چیزی حدود دویست متر. امیرارسلان این را خودخواهی میداند.

از این نظر که میشود ابعاد حیاط به خانه اضافه شود و اسباب آسایش اعضای خانواده باشد، اما نشده است.

-وقتی خودت هستی، این پرنده ها هم یه جور دیگه ای سرحالن.

امیرارسلان قفس مرغ عشق را روی شاخه ی درخت برمی گرداند و همزمان جواب میدهد:

-من باشم و نباشم، فرق نداره. مرغ عشق جفتش باشه، کیفش کوکِ کوکه.

پدرش لبه ی تخت می نشیند. قد و بالای امیرارسلان را در تیشرت و شلوار آدیداسش از نظر می گذراند.

لبخند میزند. می تواند به اندازه ی همسرش از ظاهر امیرارسلان لذت ببرد، حتی اگر این هیکل نتیجه ی سالها هالتر زدن و روی تردمیل دویدن باشد. می تواند لذت ببرد، به شرطی که دلشوره های بی دلیلش اجازه بدهد. دلشوره هایی که منبع شان مشخص نیست، اما وجود دارند.

-من اومدم…

سر هردو به سمت ایوان می چرخد. طلوع، سینی به دست، درحالی که تالش می کند دمپایی هایش را بپوشد، روی ایوان ایستاده است.

کمی بعد طوری مسیر را طی میکند که مشخص است دمپایی ها را درست نپوشیده و بیشتر روی زمین می کشد. باهیجان کنار تخت می ایستد و سینی را با حالتی شبیه تعظیم، روی تخت میگذارد:

-باافتخار اعلام می کنم شما شانس کاندید شدن برای خوش شانس ترین افراد رو توی گینس دارید. شیرینی های پنجرهای طلوع خوشگله، فقط نصیب آدم های خوش شانس میشه.

پدرش “به به” ای می گوید و همزمان، دیوان رباعیات خیامش را باز می کند.

طلوع صاف که میایستد، با چهره ی خشک امیرارسلان مواجه میشود. سریع با دو دست دهانش را می پوشاند و می گوید:

-تصحیح می کنم، طلوع خانم صدر.

خوب می داند که ارسلان به استفاده از کلمه ی خوشگله، آلرژی دارد. لیدا، دوستش، حدس زده بود که احتمالا امیرارسلان با شنیدن واژه ی خوشگله، یاد زن های مورددار می افتد و طلوع به جای تأیید این حدس، فقط به بینی اش چین انداخته بود.

امیرارسلان هیچ وقت دلیل رفتارش را توضیح نمی داد و این، کار را سخت می کرد.

درگیر افکارش شانه بالا می اندازد. می بیند که امیرارسلان به سمت حوض دوطبقه ی وسط حیاط که حکم آبنما را دارد، می رود. حوضی که به درخواست طلوع، جایگزین آن حوض قدیمی مستطیل شده است و بیشتر جنبه ی تزئینی دارد تا کاربردی. طبق عادت، چینی به بینی اش می دهد:

-اون آبنما آبش راکده، کثیفه.

امیرارسلان دست هایش را در هوا تکان می دهد. نگاهی به سمتش می اندازد و جواب می دهد:

-تو دستات رو اینجا نشور، موش کور.

طلوع چشم درشت می کند و معترض می گوید:

-داداش، همه ی دنیا می دونن چشمای من درشته. حداقل میخوای مسخرهام کنی، خلاقیت به خرج بده.

پدرشان در سکوت و لبخند، نگاهش را بینشان می چرخاند و طبق عادت، هیچ دخالتی در مکالماتشان نمیکند. امیرارسلان به سمت تخت می آید:

-منم الان که دقت کردم فهمیدم. ببخشید، موش چشم آهویی…

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان ثانیه هشتاد و ششم :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی عادله حسینی :

عادله حسینی متولد دی ماه سال ۱۳۶۵ و زاده تهران است. تحصیلات خود را در رشته ی ریاضی به اتمام رسانده است و کار خود را در زمینه نویسندگی با رادیو شروع کرد و بعدها رمان های خود را در فضای مجازی منتشر کرد که با استقبال مخاطبین مواجه شد.

اولین اثر چاپی عادله حسینی در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است.

 

آثار  عادله حسینی :

رمان نیم رخ – انتشارات شقایق

رمان ثانیه هشتاد و ششم – انتشارات صدای معاصر

رمان آچمز – انتشارات شقایق

رمان سمفونی – انتشارات شقایق

رمان ایمان بیاور – انتشارات شقایق

رمان سونامی – انتشارات صدای معاصر

رمان لوکیشن – انتشارات صدای معاصر

رمان آنتیک – در دست چاپ

رمان تا بیکران ها – فایل مجازی و فروشی

رمان مهر خوبان – فایل مجازی و رایگان

رمان شاه بیت – در حال تایپ

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها