رمان این آخرین باره

بازدید: 1 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 22 بهمن 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۲ بعد از ظهر
دانلود رمان این آخرین باره از ساناز زینعلی

معرفی رمان این آخرین باره :

در رمان این آخرین باره به تحریر ساناز زینعلی به خانواده های اشاره کرده که با سختگیری های بی‌جا به روان فرزندان خود آسیب های جبران ناپذیری وارد میکنند. تم آموزنده ی این رمان بسیار دلنشین است. فضا سازی رمان بسیار دلنشین است و نثر روان نویسنده جذابیت رمان را چندین برابر میکند تعلیق رمان دلنشین بوده و اطناب ندارد.این رمان در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسیده و ۴۹۵ صفحه است.

 

خلاصه رمان این آخرین بارهاین آخرین باره :

رمان این آخرین باره به قلم ساناز زینعلی روایت زندگی دختری به نام بهار است که به خاطر سختگیری های خانواده دنبال راهی بیرون از خانه برای آرامش میگردد. او منشی مطب پزشکیست که پسر عموی پزشک مطب پسری به نام عادل، به دنبال ایجاد رابطه ی عاطفی با اوست و درست زمانی که این ارتباط محکم میشود خبر ازدواج عادل به گوشش می‌رسد اما عادل بعد از ازدواج همچنان به دنبال ایجاد رابطه با او میگردد و از او درخواست زندگی پنهان دارد و‌حالا بهار به دنبال یک ازدواج بهتر برای دور شدن از شرایط فعلیست و عادل با مزاحمت هایش مانع می‌شود.

 

مقداری از متن رمان این آخرین باره ۱ :

طولی نکشید که هما آمد با صدای پایش ضربان قلبم اوج گرفت و چشمانم در نهایت اشتیاق باز شد. یک دستم را به طرفش گرفتم
هما بیار ببینمش
هما بردیا روی روی دستم خواباند و کمک کرد برای اولین بار به او شیر بدهم و از شیره جانم به وجودش بریزم شیره ای که عشق را از دهان کوچکش روی قلبم شکوفا کرد حس خوبی بود یک حس ناب حسی که تا پیش از این هرگز تجربه نکرده بودم متفاوت ترین حس عمرم را داشتم تجربه میکردم مثل هیچ چیز نبود. عشقش مثل عشق هیچ .کس نبود. تک بود قلبم را لبریز از حس خواستن میکرد حس مالکیتی ناب که فقط و فقط مختص من بود بردیا شیرش را میخورد و در آرامش چشم بر هم گذاشته بود و من با یک دنیا شرمندگی و احساس گناه نگاهش می کردم من چطور دوستش نداشتم؟ چطور میتوانستم از این موجود کوچک و بی گناه متنفر شوم یک لحظه یک فکر از گذشت عادل واقعاً این موجود کوچک خواستنی را دوست نداشت؟ کاش میتوانستم به عادل بگویم بچه اش از بین نرفته و به دنیا آمده کاش میتوانست پسری را که چشمانش دقیقا چشمان پدرش بود را ببیند چشمانی که قرار بود دمار از روزگار من در بیاورد ذهنم خوابید. شیر نمیخورد و نفس هایش تند تند بود سینهاش تند بالا و پایین میشد دلم میخواست سینه ی کوچکش را ببوسم اما دکتر تاکید کرده بود به سر و گردنم تکان ندهم چانه ی کوچک و نرم بردیا بعد از توقف و رفع خستگی دوباره شروع به حرکت کرد و مکیدنش شروع شد وای که دلم میخواست زیر گردنش را نفس بکشم و عمیق ببوسم.

 

مقداری از متن رمان این آخرین باره ۲ :

کامل خوابیده بود که هما او را از آغوشم برداشت و توی تخت کوچکش .خواباند با آرام گرفتن بردیا و راحت شدن خیالم من نیز پلک بر هم گذاشتم اما درد اجازه نمیداد .بخوابم هما پرستار را خبر کرد و بعد از مسکنی که استفاده کردم کمی آرام شدم از همه ی اتاقهای صدای گریه نوزاد میآمد. بعضیها زود آرام میشدند و یکی دو تا از بچه ها یک ریز گریه میکردند خدا را شکر کردم که بردیا آرام گرفته و حتی برای شیر خوردن هم فقط دست هایش را تکان می دهد. اصلا حتی یک بار هم صدای گریهاش را نشنیدیم هما می خندید و می گفت
این چرا گریه نمی کنه؟ دلم صدای ونگ ونگ نوزاد میخواد
با درد و ناله گفتم
گوشتو نیز کلی اینجا پر از صدای نوزاده
ي نه در دوست دارم تپلی پنبه ای خاله گریه کنه
بی خیال هما من درد دارم تو هم تک و تنهایی بذار آروم بگیره بذار بریم خونه حالا حالاها گریه هاشو میشنوی اما هما حرفم را قبول نداشت میگفت محال است بچهای توی یک روز اول تولدش تا شب ، حتی یک بار هم گریه نکرده باشد. مادر شده بودم و دلشوره داشتم از حرفهای نگران کنندهی هما هما راست میگفت چرا بردیا گریه نمی کرد؟ حتی وقتی دهانش حالت گریه کردن باز میشد باز هم صدایی نداشت و ما بیدار بودنش را فقط از تکان دادن دستانش میفهمیدیم نگران شده بودم خیلی زیاد. شب شده بود که اعلام کردند دکتر برای ویزیت بچهها آمده هما بردیا را برد و تخت کناری هم کا تازه یک ساعتی می شد پر شده بود نوزاد با همراهش رفت دل توی دلم نبود تا هما برگردد و بگوید دکتر چه گفته است
هما که برگشت بی طرز محسوس و مشکوکی ساکت و اخمو شده بود.

 

مقداری از متن رمان این آخرین باره ۳ :

هما پشت به من وسایل را توی کمد چید و گفت
آره دیدم
هما ساکت شده بود گذاشتم به پای خستگی زیادش که از ظهر با من درگیر بیمارستان شده و وقت استراحت نداشت. اصرار کردم او هم کمی چشم بر هم بگذارد قبول کرد و قبل از استراحت گفت
هما هیچ نگفت
مطمئنی نمی خوای زن داداشتو خبر کنم؟
پوزخند زدم
بگم بیاد با دیدن بچهم ذوق زده بشه که زندایی شده؟ افتخار براش کسب کردم؟
و من نیز آرام گرفتم اما فکرم آرام .نبود مدام پی بی سر و صدا بودن تنها نوزاد آن بخش می چرخید. چرا همه ی بچه ها این قدر گریه میکردند و بردیا نه؟!!! نیمه شب که پرستار برای چک کردن من آمد، حرفم را گفتم.
گفت صبح شنوایی سنج میاد برای چک آپ بچه ها بهش بگین گفت و رفت. رفت و یک دنیا استرس به جانم انداخت حالا صبح هم شده بود همان قیامت کبری که انگار قرار نبود … برسد. همان قدر دور هما هم بیقرار بود دیگر از شوخی های سر شب خبری نبود در سکوت پوشک بردیا را تعویض می کرد. در سکوت کمک میکرد به او شیر بدهم در سکوت صبحانه اش را خورد و در سکوت کمک کرد به توصیه ی دکتر کمی قدم بزنم. اما من نمی توانستم ساکت باشم نمیتوانستم بی خیال باشم و نادیده بگیرم تفاوت قابل تشخیص بردیا را از سایر بچه ها بردیا گریه هایش بی صدا بود خیلی بی صدا چطور میتوانستم بیخیال باشم وقتی مادر شده بودم.
صبح کذایی آن صبحی که به اندازهی محشر کبری دور از ذهن به نظر می رسید رسید سخت رسید. با جان کندن من رسید. با گریه های ریز ریز من رسید سخت ترین شب عمرم بود حتی بدتر از شبی که فهمیده بودم باردارم وقتی شنوایی سنج آمد و هما بردیا را برای معاینه برد اصرار و التماس کردم همراهش بروم که قبول نکرد. می گفت نمی توانم هم تو را ببرم هم بچه را تا رفت و برگشت دلم مثل سیر و سرکه جوشید دوست داشتم پرنده ای شوم و به آن اتاق بپرم و بفهمم دکتر چه میگوید زیر لب دعا میکردم این حالت بردیا موقت باشد مثل همان ندیدن بچه ها که می گویند تا یک ماه اول خوب نمیبینند یا مثل شنیدن بچه ها که تا یک ماه خوب نمیشنوند این هم از همان نوع باشد.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان این آخرین باره :

رمان این آخرین باره از طریق انتشارات آئی‌ سا و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی ساناز زینعلی :

خانم ساناز زینعلی ۳۸ ساله و متاهل فارغ التحصیل رشته روانشناسی در رشت هستند و سال ۸۱ اولین رمان خود را چاپ رساندند.

 

آثار ساناز زینعلی :

رمان نم نم باران پاییزی _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی
رمان طواف خورشید _ کتاب چاپ شده از انتشارات علی
رمان این آخرین باره _ کتاب چاپ شده از انتشارات آئ سا
رمان بهتان نیست _ کتاب چاپ شده از
انتشارات شقایق
رمان آدمک مجازی _ کتاب چاپ شده از انتشارات آئ‌سا
رمان فصل سرد انتظار _ کتاب چاپ شده از انتشارات روشا
رمان عمر روزهای عاشقی _ مجازی
رمان بازآ _ مجازی
رمان شب یلدا _ مجازی
رمان بغض عریان _ مجازی
رمان رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست _ مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها