رمان خانه آلبالو

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 26 آذر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۹ بعد از ظهر
دانلود رمان خانه آلبالو - رمان نویس معصومه راهپیما

معرفی رمان خانه آلبالو :

رمان خانه آلبالو به قلم معصومه راهپیما داستان زندگی دختری به نام دلان از قشر متوسط جامعه است. پس از سالها قهر همراه خانواده اش به خانه باغ پدربزرگش می روند.

خانه باغی مرموز و پر از راز های فاش نشده که دلان را با چالش های زیادی روبرو می کند. یکی از آن چالش ها پسر شریک پدربزرگش است که در ویلای مجاور زندگی می کند و…

رمان خانه آلبالو در سال ۱۴۰۱ از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این کتاب ۵۱۰ می باشد. ویراستاری این رمان توسط آقای سید علی شاهری انجام شده است.

 

خلاصه رمان خانه آلبالو :

رمان خانه آلبالو داستان زندگی دختری به نام دلان است که به همراه خانواده‌اش بعد از سال ها قهر و جدایی به خانه باغ پدربزرگش باز می‌گردند.

رمان خانه آلبالو پر از قصه‌ های ناگفته و شخصیت‌هایی‌ است که هر کدامشان رازی در دل دارند. یکی از آن رازها داستان جدایی و قهر پدر دلان از خانواده‌اش است. دلان در خانه‌ آلبالو با پسر شریک پدربزرگش که در ویلای مجاور زندگی می‌کند آشنا می‌شود و….

 

مقداری از متن رمان خانه آلبالو ۱ :

دلان با پاهای لرزان به طرف انتهای خیابان رفت. جای بوسه های هوسناک اشوان روی پوستش می سوخت. هنوز هم نفس گرم و کثیفش را در گوش هایش حس می کرد. و وای از دردی که در سینه اش داشت.

دست لرزانش را کشید به گردنش شاید بتواند کمی از آن حس بد را پاک کند. اما هیچ سودی نداشت. چشمان اشکبارش را به طرفین چرخاند. حتی یادش نمی آمد که باید به کدام طرف برود.

لبش را گزید و با پشت دستش اشکهایش را پاک کرد و زمزمه کرد:

-آروم باش ! آروم…

موبایلش شروع کرد به زنگ خوردن. نام عسل تنش را لرزاند. تحمل هیچ کدامشان را نداشت. گوشی را سایلنت کرد. و در دستش فشرد.

عسل دست بردار نبود . برای همین تلفنش را خاموش کرد. جلوی اولین تاکسی را گرفت و گفت:

-مستقیم!

این تنها چیزی بود که به ذهنش رسید. روی صندلی عقب که نشست. سعی کرد نفسهایش را تنظیم کند. راننده ی تاکسی از آیینه نگاهش کرد. و او در صندلی فرو رفت و گفت:

-جلوی ایستگاه مترو پیاده می شم.

مرد سری تکان داد و صدای رادیو را زیاد کرد. مجری درباره ی یک شب تابستانی دل انگیز حرف می زد و اینکه کاش مردم قدر لحظه های زندگی را بدانند. دلان انگشتانش را به هم فشرد. سینه اش از فشرده شدن توسط دست نامحرم اشوان می سوخت.

این اولین تجربه از تماس بدنی با یک مرد برایش خیلی سخت بود. تماس که نه! نوعی تجاوز. اشکش دوباره چکید. اما از ترس اینکه راننده ببیند با نوک انگشتانش اشکش را‌ زدود.

تصمیم گرفت که از فردا دیگر به آن خانه نرود و حالا تنها می خواست برسد به خانه ی اجاره ایشان در میانه ی شهر .درست ‌آنجایی که حالا مادرش در آشپزخانه مشغول درست کردن شامی کباب بود و پنجره ی آشپزخانه را باز گذاشته و هوای ملس شب هم نسیم گونه به داخل آشپزخانه جوالن می داد.

و مادر به فرزندانش فکر می کرد و به مسعود همسرش که عجیب دلتنگ نبودن هایش بود.

ساعتی بعد که دلان از زیر زمین مترو سلانه سلانه خودش را به خیابان کشاند و پیاده از کنار مغازه های روشن گذشت؛ اتومبیل
سیاه رنگ هم پیدایش شد. اما دلان اصال حواسش به دور و ور نبود.

آن شب دیگر توانی برایش نمانده بود که دور و ورش را کنکاش کند. سرگیجه و تهوع داشت. لب و چانه و سینه هایش ‌می سوختند. جهنمی به پا بود در وجودش. تازه ساعت حدود ده شب بود که رسید سر کوچه اشان . درست روبروی سوپر

مارکت محله ای. پسرکی با دوچرخه ردشد. جوانی قد بلند با موهای یکدست مشکی و لباس های مرتب هم جلوی سوپر مارکت ایستاده بود

دلان به جوان که پشتش به او بود نگاه ‌کرد. یک نایلکس پر از تنقالت در دستش بود.

دلان ناامید از دنیا و زندگی چشم چرخاند و خانه اشان را نگاه کرد. فکر کرد چند دختر یا زن شبیه او در همین زمان اینطور اذیت شده اند و پر رمز و راز ایستاده اند سر کوچه اشان و به پنجره ی آشپزخانه اشان چشم دوخته اند. چراغ آشپزخانه روشن بود.

 

مقداری از متن رمان خانه آلبالو ۲ :

کبوتر جلد به معنای کبوتریست که راه خانه‌اش را بلد هست و هر جا که برود باز به آنجایی که خانه‌زادش است بازمی‌گردد. در گویش تهرانی کفتر جلد یعنی کسی که زود برمی‌گردد.

در معنای خاص یعنی کسی که به انتخاب و علاقه‌اش ایمان دارد. نوعی عشق ناب و نادر که بودن و نبودن، خواستن و نخواستن، دوری و نزدیکی، مهربانی و نامهربانی هیچ کدورت و خدشه‌ای بر آن وارد نمی‌کند.

کبوترجلد بودن آدم‌ها یک تصمیم کاملا شخصی‌ست.

این که کبوتر جلد یک عشق یا یک تعهد و یا گاهی یک رفاقت باشی کاملا به ذهن و تصمیم و علاقه‌ی خودت بازمی‌گردد. پس بهتر است دیگران را آزاد بگذاری تا خودشان تصمیم بگیرند و در کنار تو بمانند یا نه. عاشقت شوند یا نه! برای رفاقتتان به اندازه تو از روح و روانشان مایه بگذارند یا نه!

تو راه خودت را برو. خود واقعیت باش ولی دست به اجبار و اثبات نزن. معامله و رقابتی در کار نیست!

تو در عین آزادگی کبوتر جلد باش. اگر تن به اسارت انتظارها و اجبارها بدهی همه چیز تیره و تار خواهد شد.

کسانی که تو را دوست بدارند کنارت می‌مانند. با تمام نقایصت. ترس و اجبار آفت یک رابطه با هر عنوانی‌ست. و نتیجه‌ی کنترل کردن فقط و فقط مقاومت‌های نابجا و از دست دادن آزادگی خودت است.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان خانه آلبالو :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی معصومه راهپیما :

معصومه راهپیما مقلب به  کهربا نویسندگی خود را به صورت مجازی با نودهشتیا و نگاه دانلود آغار کرده است. دارای مدرک تحصیلی کاراشناسی امور مالی است؛ زاده شیراز اما ساکن شهر آبادان است.

اکثر داستان های معصومه راهپیما در ژانر عاشقانه اجتماعی نوشته شده است.

 

آثار معصومه راهپیما :

رمان هدرا – انتشارات صدای معاصر

رمان خانه آلبالو – انتشارات صدای معاصر

رمان مهر مه رویان – انتشارات سخن

رمان نامی – انتشارات سخن

رمان پریشانی ماه – انتشارات شقایق

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها