رمان خیابان سیزدهم

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 26 مهر 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۴ بعد از ظهر
دانلود رمان خیابان سیزدهم

معرفی رمان خیابان سیزدهم :

در رمان خیابان سیزدهم داستان حول محور میتا و خلا های عاطفی وی می چرخد. دختری که به دلیل زندگی نابسمان والدین، روحیه ای به شدت شکننده و زود باور دارد. به دنبال عشق می گردد و به راحتی با چند جمله ی عاشقانه خام می شود و اعتماد می کند. بارها شکست خورده است اما به دلیل خلا عاطفی دست از این کار برنمی دارد.

خیابان سیزدهم روایت گر یک داستان اجتماعی و معمایی است که منا معیری با نگارش قوی داستان، مخاطب را تا انتها با خود می کشاند.
رمان خیابان سیزدهم در سال ۱۳۹۸ از انتشرات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این کتاب ۲۵۹ می باشد.

 

مقدمه رمان خیابان سیزدهم :

اسم من میتاست و کمتر از سه ماه است که به این محله آمده ام. مردم هیچ وقت به دیدن یک تازه وارد عادت نمیکنند تا مدت ها آن آدم برایشان یک غریبه است که ممکن است هزار و یک راز نگفته داشته باشد. چیزهایی که به شدت تمایل دارند از آن سر در بیاورند؛ خصوصا اگر آن غریبه یک دختر تنها توی خیابان سیزدهم باشد.

اکثر آدمها فکر می کند زندگی آن چیزی نیست که توی دستانشان است؛ اما به نظر من زندگی دقیقا همان چیزی است که پیش می آید. فقط کافیست بدانی کی و کجا درهای قلبت را به شادی باز کنی.

اصلاً فکر نکنید کار راحتیست. به شما قول میدهم که سخت ترین قسمت زندگی همین باشد.

 

خلاصه رمان خیابان سیزدهم :

پدر و مادر، میتا به تازگی از هم جدا شده‌ اند . خلأ عاطفی دختر داستان به دلیل طلاق والدین اش باعث شده است که میتا زود عاشق شود، خوش باور و ساده باشد و در نهایت هم روابط عاطفی او به شکست منجر شود.

این روابط و شکست ها بارها و بارها برای میتا اتفاق می افتاد تا در نهایت با پسری به نام شروین آشنا می شود و ۶ میلیون از او قرض می گیرد اما به بن بست می خورد و به همین دلیل تصمیم می گیرد به صورت مستقل زندگی کند.

میتا به خانه ای در محله ای جدید واقع در خیابان سیزدهم نقل مکان کرده است. خانه ای که فصل جدیدی در زندگی او شروع می کند…

 

مقداری از متن رمان خیابان سیزدهم :

یک خبرهایی بود که هم می دانست و هم و نمی دانست . تا رسیدن به خانه هر دو سکوت کرده بودند. انگار که هر دو مرده بودند.

به محض توقف ماشین دستش را پس کشید و پیاده شد. نمی خواست به پشت سرش نگاه کند. با عجله کلید را در قفل چرخاند تا در را باز کند اما نمی شد. بعد از یکی دوبار تقلا متوجه حضورش شد. درست پشت سرش ایستاده بود.

-میتا؟

***

با دیدن نیکروز که پای باغچه ایستاده بود، تعجب کرد. سابقه نداشت این وقت روز در خانه باشد. دلش دل می‌ زد که برای او مانده است.

دستش را روی نرده گذاشت و سرش را به پایین خم کرد. ماشالله به قد و بالایش! از آن فاصله به درختی می‌ماند که سایه اش روی زمین افتاده بود. شانه‌های پهن و سر پرمویش. چقدر دلش می‌خواست همه را به هم بریزد و از ته دل بخندد.

لبخندی روی لبش نشست. شب قبل با تمام دلگیری، چیزهای شیرینی به همراه داشت. نیک در لفافه گفته بود که از خیلی قبل، حواسش به او بوده است.

لب روی هم فشرد و ذوق کرد. شاید نیک هم صدای غنج رفتن دلش را شنید که ناگهان سر بلند کرد. چند لحظه به هم خیره شدند تا اینکه نیک دست در جیب شلوارش فرو برد و سرش را بالاتر گرفت. چانه‌اش از آن فاصله هم خواستنی بود.

***

آخرین برگ از دستمال‌ کاغذی را بیرون کشید و بی‌ محابا فین کرد‌. همیشه وقت گریه، بیشتر از آنکه اشکش راه بگیرد، آب بینی‌ اش راه می‌ افتاد و این موضوع باعث دردسرش می‌ شد.

از بین پلک‌های پف کرده، سوفی را ندید؛ اما صدای پووف کردنش را شنید‌ .

ـ بسه دیگه‌ ! کور شدی از گریه.

منتظر همین حرف بود تا دوباره زیر گریه بزند‌. در حال فین‌ فین‌ کردن به حرف آمد‌.

‌ـآخه من چقدر بدشانسم‌! گفتم این یکی، دیگه آدمه، درست‌ و حسابیه، می‌تونیم باهم به تفاهم برسیم‌. ‌

غرغر سوفی را شنید‌. محال بود حرفش را بخورد و چیزی نگوید‌.

‌ـصنار بده‌ آش، به همین خیال باش‌! از همون اول هم بهت گفتم از اون تیغ‌زناست که فقط دخترا رو‌ می‌چاپه‌. هر چی گفتم، برام لب و دهن کج کردی که نه، این با اون یکی فرق داره‌.

کاری که شروین با او کرده بود، دلش را به درد‌ می‌آورد‌. دو ـ سه ماهی از آشنایی‌ شان می‌ گذشت‌. داشتند به جاهای خوب‌ می‌رسیدند، اما ‌همه‌ چیز با درخواست‌ های بیجای شروین خراب شده بود‌.

شش میلیون، پول کمی نبود‌! برای او که تمام روزش را با مشتری‌های آرایشگاه‌ می‌گذراند و ناخن‌هایشان را درست‌ می‌کرد، طوری که شب‌ها‌ نمی‌توانست گردنش را صاف نگه دارد، این پول شبیه به یک ثروت عظیم بود‌.

شروین چند باری از او قرض گرفته بود که ‌هیچ‌ وقت پس نداد اما اینکه به‌ خاطر شش میلیون تمام رابطه‌ شان را زیر سؤال برده بود، به‌شدت ناراحتش‌ می‌کرد‌.

جعبه‌ی خالی دستمال را جلو کشید و گوله‌ های نم‌ دار را داخلش چپاند و ‌هق‌ هق کرد.

ـشاید ‌واقعا به این پول احتیاج داشته، ها؟

دست سوفی روی بازویش نشست و تقریبا گوشتش را پیچاند.

‌ـنگام کن ببینم‌! مگه مغز خر خورده باشی که فکر کنی مشکل با پول حل‌ می‌ شه‌! هر بار بیشتر از قبل‌ می‌خواد و در آخر وقتی بهش بگی نه، ولت‌ می‌کنه؛ مثل کاری که الان کرد‌.

حرف‌های سوفی حقیقت داشت؛ اما قسمتی از قلب ‌خوش‌ باورش این موضوع را رد‌ می‌ کرد‌. قسمتی که ربط مستقیمی به دل مهربان و احمقش داشت‌. کم‌ کم داشت از خودش متنفر‌ می‌شد‌. ته خوبی‌ها‌ و مهربانی‌ هایش همیشه به بن‌بست‌ می‌رسید و این موضوع از او برای خودش یک هالوی تمام‌ عیار ساخته بود‌.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان خیابان سیزدهم :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی منا معیری :

منا معیری متولد ۱۳۶۱ و ساکن ساری است. نویسندگی را به طور جدی در سن سی سالگی به صورت مجازی در سایت نودهشتیا شروع کرد. آثار این نویسنده معمولا در ژانر اجتماعی،عاشقانه نوشته شده است.

 

رمان های منا معیری :

رمان طلوع از مغرب – انتشارات علی

رمان خیابان سیزدهم – انتشارات صدای معاصر

رمان تابستان – انتشارات سخن

رمان مادام هل – انتشارات سخن

رمان زنانه یا مادرانه – مجازی

رمان خانه ی من – مجازی

رمان بن بست (مشترک با الناز پاکپور) – مجازی

رمان سبز آبی سفید (مشترک با الناز پاکپور) – مجازی

رمان زندگی خصوصی – مجازی

رمان نارون های سرخ- مجازی

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها