رمان در معبد سکوت تو رقصیدم

بازدید: 3 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 23 دی 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۳۷ بعد از ظهر
دانلود رمان در معبد سکوت تو رقصیدم از سمیه کاظمی (نسیم شبانگاه)

معرفی رمان در معبد سکوت تو رقصیدم :

رمان در معبد سکوت تو رقصیدم به قلم سمیه کاظمی (نسیم شبانگاه) داستان دختری ساده دل به نام ترنم است.

دختری سر به زیر که راضی شده است دل به خواسته ی خانواده اش بدهد و با پسر عمویش ازدواج کند.

در طرف دیگر هم کمیل در انتظار وصال یارش است. همه چیز خوب پیش می رود اما هیچکدام خبر ندارد که سرنوشت خواب دیگری برای آنها دیده.

مرگی تلخ باعث می شود آن دو در روبروی هم قرار بگیرند. اما نه عادی؛ با قلبی آکنده از انتقام!

رمان در معبد سکوت تو رقصیدم در سال ۱۴۰۱ از انتشارات صدای معاصر به چاپ رسیده است. تعداد صفحات این کتاب ۶۸۷ می باشد.

ویراستاری رمان در معبد سکوت تو رقصیدم توسط خانم زهرا احسان منش انجام شده است.

 

خلاصه رمان در معبد سکوت تو رقصیدم :

رمان در معبد سکوت تو رقصیدم داستان دختری به نام ترنم است. او دلزده و ناامید، قرار است تن به خواسته‌ی اطرافیان بدهد و با پسرعمویش ازدواج کند.

کمیل هم در آستانه  وصال و رسیدن به عشقش بود اما سرنوشت با همه سر جنگ داشت و داستان دیگری برای آن دو در نظر دارد.

مرگ یک نفر و رقم خوردن یک خطا، باعث به وجود آمدن حس انتقام شد که هم مسیر زندگی ترنم و کمیل را به طور کامل عوض کرد و آنها را در سر راه هم قرار داد…

 

مقداری از متن رمان در معبد سکوت تو رقصیدم ۱ :

با ضربه های ملایمی که به صورتم می خورد و با تکان های شدید ی بیدار می شوم. همه ی تنم خیس عرق است. بدون اغراق خیس خیس هستم .

دست به صورتم می کشم که اشک و عرق تبانی کرده و به سیلش داده اند. می بینمش که خیره ی نفس های تند و منقطعم نشسته است.

وحشت روی دلم چنبره می زند . توی جایم می نشینم و با ترس عقب می روم.

چشم هایش یک حوض را تداعی می کند؛ منتها نه یک حوض آبی و یک ماه ی قرمز! حوض قرمز است و ماهی اش آبی! برای همین هم هرچیزی که به خواب د یدهام، برایم زنده می شود.

لحظه به لحظه. همه ی این ها چند ثانیه بیشتر طول نمی کشد، اما حس میکنم چند سال از عمرم را میگیرد .

ـ آروم باش. خواب می دیدی .

کنارم لبه ی تخت نشسته است. برمی خیزد . بیرون می رود . نفس حبس شده ام را آزاد میکنم.

اتاق غرق نور و پر بود از دو چشِمی، درست شبیه هم ین چشم هایی که است.

خوابم تاریک بود؛ تاریک تاریک عصبان. چند لحظه پیش ترکم کردند. پر بود از دست های سرکشی که ضجه هایم را نمی شنید و دردهایم را نمی دید .

دمر روی تخت می افتم و صورتم را در بالشت قایم میکنم تا صدای گریه هایم بقیه ی اهالی خانه را زا براه نکند .

دست گرمی روی بازوی سردم مینشیند. با وحشت پسش میزنم و دوباره نیم خیز میشوم .

ـ نترس. بیا بخور .

چقدر مهربان! این مرد همان است که هفت ماه تمام، جز طلب و نفرت، چیزی در چشم هایش نیافته ام.

حالا بعد از دو شب، اینطور ناجی وار آمده و غم توی صدایش ریخته است و می گوید :

ـ بیا آب بخور .

 

مقداری از متن رمان در معبد سکوت تو رقصیدم ۲ :

می نشینم. باد مالیمی از لای پنجره ی باز اتاق داخل می آید . تیشرت مشکِی خیس شده از عرقم باعث لرزم میشود.

می بیند. با دست لرزان لیوان را می گیرم و یک نفس آبش را بالا می کشم. باد دوباره تنم را میلرزاند . انگار قصد ندارد با برداشتن وزن نگاهش، کمی شانه هایم را سبک کند و همین طور تک تک حرکات ریز و درشتم را از نظر می گذراند .

لیوان در دستم مانده است. رویم نمی شود لیوان را به دستش بدهم. شهامت ندارم حتی ذرهای زیر نگاهش تکان بخورم. سرم پایین است و با انگشت اشاره، زیر لیوان طرح های نامشخصی می کشم .

مرور خاطراتم برا ی مجتبی، این طور دگرگونم کرده است. دست دیگرم از زور فشاری که به لبه ی لیوان وارد میکنم، سفیِد سفید شده است.

کاش برود تا بتوانم نفس بکشم !  لیوان را از لای انگشت های پراسترسم بیرون می کشد .

ـ بخواب .

میرود، با شانه هایی افتاده و سری افکنده؛ و مرا یاد بادکنک باز ی های کودکی ام با مجتبی می اندازد .

همان بازی ها که در آن بادکنک را باد میکردیم، آن قدر که بزرگترین و پربادترین حالت را به خودش میگرفت؛ بعد ولش میکردیم.

خودش را آنقدر به در و د یوار می کوبید تا تمام بادش خالی شود. خالی میشد و یک گوشه از اتاق، از تکوتا می افتاد .

میرود، اما دلم پیش دست باندپیچی شده اش جا مانده است.

 

مقداری از متن رمان در معبد سکوت تو رقصیدم ۳ :

«باشه بیا، طلاق می گیرم… فقط تو بیا!»

– پاکش کن.

سرم را بالا می گیرم. پر از اخم بالای سرم و مسلط به موبایل ایستاده است، با صورتی به سرخی سیبی که روزی مادرش از درخت باغچه شان چید و به دستم داد.

سرم را پایین می اندازم. از هیبت چشم و ابرویش و خشمی که در آنها لانه کرده است؛ می ترسم، اما پیام را پاک نمی کنم. این همان چیزی است که او و مجتبی می خواهند. اولین فکری را که به ذهنم خطور کرده است، به زبان می آورم.

_خودم با حاجی حرف می زنم.

حاج حیدر تنها دلیلی است که تاکنون باعث شده مرا با یک تیپا بیرون نکند.

– بی خود.

نگاه متعجبم را، با شجاعتی بی سابقه، به صورتش می دوزم.

_هرچند دیگه فرقی نمی کنه با کسی حرف بزنی یا نه… طلاقت نمی دم. بعد از این، منم که این طلاق رو نمی خوام… حتی اگه حاجی ازم بخواد!

مار ترس بر دلم چنبره می زند؛ نکند سودای پشیمان کردن مرا در سر می پروراندا

– چرا؟! مگه همین رو نمی خواستی؟!

– چرا می خواستم…

– پس چی؟! چته؟! چرا باید پاکش کنم؟! تكلیفت رو با خودت مشخص کن تا منم تو این سرگردونی تو آواره نباشم.

با گردشی چند درجه ای، روبه رویم قرار می گیرد. خم می شود و دست هایش را لبه ی تخت می گذارد تا هم قد شویم. چشم هایش را مماس چشم هایم قرار می دهد. رسما در آغوشش حبس می شوم.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان در معبد سکوت تو رقصیدم :

از طریق انتشارات صدای معاصر و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی سمیه کاظمی (نسیم شبانگاه) :

سمیه کاظمی نویسندگی را به صورت مجازی در سایت نودهشتیا با نام مستعار نسیم شبانگاه آغاز کرد. از ایشان تا به الان فقط یک اثر به چاپ رسیده است و دو اثر دیگر نیز در دست چاپ دارند.

 

آثار سمیه کاظمی (نسیم شبانگاه) :

کتاب رمان در جگر خاریست – در دست چاپ

رمان در معبد سکوت تو رقصیدم – انتشارات صدای معاصر

کتاب رمان که عشق آسان نمود اول – در دست چاپ

رمان آسمانی به سرم نیست – در حال تایپ

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها