رمان رویای خام

بازدید: 0 بازدید
دیدگاه: ۰
نویسنده: رمان شناس
تاریخ انتشار: 24 آبان 1402
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۲:۴۱ بعد از ظهر
دانلود رمان رویای خام

معرفی رمان رویای خام :

در رمان رویای خام طیبه امیر جهادی به زندگی زوجی اشاره دارد که به خاطره خامی های زیاد دچار معضلاتی میشود. مشکلاتی که دو طرف برای درست کردنش میجنگند.

 

خلاصه رمان رویای خام :

دختری از یک خانواده ی مذهبی پا به زندگی مردی میگذارد که گذشته ی تاریکی دارد. گذشته ای که فرزاد سعی در پنهان کردن آن دارد اما روزگار درست نقطه ی مقابل او قرار میگیرد.

 

مقداری از متن رمان رویای خام :

نفهمیدم چطوری از هلال احمر اومدم بیرون و با اشکایی که حالا بی اختیار از چشمام میبارید به فکر فرو رفتم بیست و پنج میلیون برای ما پول کمی نبود به لحظه یاد آقای شاهی افتادم لبم رو بی اختیار زیر دندون گرفتم و با خودم فکر کردم که بهش زنگ بزنم یا نه.

نگاهی به ساعتم انداختم وقت زیادی نداشتم بالاخره تصمیمو گرفتم و زنگ زدم به مادر و شمارشو گرفتم مجبور شدم به مادر دروغ بگم که داروهای پدر پیدا نمیشه میخوام بسپارم برام پیدا کنن.

شماره رو که گرفتم زنگ زدم مونده بودم حالا چطور حرفمو بزنم که فکری به سرم زد تا آقای شاهی گوشی رو برداشت گفتم :

سلام ستوده ام … ریحانه ستوده

_به به سلام خانم به هفته است حالت رو از مادرت میپرسم چی شده حالا خودت یادی از ما کردی؟

من … من فکرامو کردم … خواستم به بار دیگه با پسرتون صحبت کنم میشه شماره موبایلشو بهم بدید؟

بله… حتما … این شماره گوشی خودته؟

_بله

_پس الان برات پیامک میکنم

چشمامو بستم و گوشی رو قطع کردم داشتم چکار میکردم نمیدونستم ولی حاضر بودم برای زنده بودن پدر دست به هر کاری بزنم….. حتی اگه به قیمت شکسته شدن غرورم بود چون پدر برایم خیلی زحمت کشیده بود و من خودم رو مسبب بیماریش میدونستم

با صدای زنگ پیامک گوشیم، فوری شماره رو گرفتم و زنگ زدم

_بله

_سلام آقای شاهی… ریحانه هستم.

_به جا نمیارم

_ریحانه ستوده که با پدر تشریف آورديد منزل ما.

_بله … امرتون؟

_من …. من … به مشکلی داشتم خواستم………..

لحظه ای سکوت کردم که :

گفت در مورد همون جلسه ی خواستگاریه ؟

خب یه جوری بله ولی چطوری بگم میشه شما رو ببینم؟

_میتونید بیایید شرکت آدرس رو براتون میفرستم.

_ممنون

دوباره برگشتم هلال احمر گفتم که پول جور شده، فقط بهم مهلت بدن برم پولو بگیرم

مسئول دارو با اجازه از مدیر بهم گفت که دارو رو برام نگه میدارن و من با خیال راحت راهی شرکت آقای شاهی شدم

توی راه بارها حرفهامو مرور کردم یک ساعتی طول کشید تا به شرکت آقای شاهی برسم اضطراب از نوع برخورد آقای شاهی بعد از گفتن حرفام ، داشت منو میکشت

شرکت بزرگی بود. با به محوطه ی سرسبز و قشنگ بعد از هماهنگ کردن با منشی وارد اتاق آقای شاهی شدم یک اتاق بیست متری که یک طرف آن یک دست میز بزرگ و زیبای چوبی بهمراه صندلی چیده شده بود و طرف دیگر کنار پنجره به میز بزرگ اداری و صندلی چرمی بزرگی که معلوم بود برای خود آقای شاهی است

هنوز متوجهی حضورم نشده بود که سرفه ای کردم و گفتم :

سلام

_سلام بفرمایید.

مرا به سمت مبل راحتی کنار میزش دعوت کرد نشستم که پرسید قهوه یا چای؟

_چای ممنون میشم.
با زدن دکمه ای روی صفحه ی تلفن ، سفارش چای داد و بعد نگاه همچنان سردش رو به من دوخت و گفت :

خب بفرمایید.

معذب از نگاهش سرمو پایین گرفتم و زیر لب گفتم :

خدایا کمکم کن.

 

نحوه تهیه و مطالعه رمان رویای خام :

از طریق انتشارات علی و کتاب فروشی های معتبر قابل تهیه می باشد.

 

بیوگرافی طیبه امیر جهادی :

خانم طیبه امیرجهادی متولد سال ۱۳۵۳ زاده ی تبریز هستند اما در بندرعباس زندگی‌کردند. تحصیلات خود را در رشته ی تجربی تمام کردند.

 

رمان های طیبه امیر جهادی :

رمان فقط چند دقیقه _ انتشارات علی

رمان رویای خام _ انتشارات علی

رمان راهی از شوره زار _ انتشارات علی

رمان در امتداد حسرت _ انتشارات علی

رمان غزال _ انتشارات علی

 

امتیاز دهید

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها